اعتقاد كلي من بر اين است كه يك مدير نبايد خود را در چهارچوب آنچه تاكنون انجام ميداده اند و رسم بوده است اسير كند. بايد سنت شكني كرد. به برخي چيزها عادت كرديم. مثلا فكر ميكنيم حتما يك خودرو بايد 4 تا چرخ داشته باشه. با مثلا همه ما عادت كرده ايم وقتي صحبت از درب سالن توليد ميشود يك درب آهني بزرگ را تصور كنيم كه حتي دو تا تريلي روي هم از توش رد بشن!! ولي آيا همين درب نميتواند فقط به اندازه ورود بزرگترين قطعات باشد؟ (درست است كه بايد در نظر بگيريم كه ممكن است لازم شود ماشين الات بزرگتري نيز نصب گردند). خب ميتونه اينطوري هم باشه؟ مثل همون هندوانه اي كه ژاپني ها آنرا چهارگوش پرورش دادند. چرا كه نه؟
سخن اصلي من بر اين اساس است كه چرا بايد خود را اسير قوانين قبلي كنيم؟
آيا فكر ميكنيد بايد در شركتها حتما كاركرد افراد را بر اساس ساعت حضور و غياب ارزشيابي كرد؟ اصلا چرا بايد بك پرسنل خود را محدود به ساعت كاري نمايند؟ آيا اين ضعف مديريت محسوب نميشود؟ آيا مدير بايد بر فرآيند مديريت كند يا بر كاركنان مشغول در فرآيند؟ به نظر شما بهتر نيست دست پرسنل در نحوه انجام كار باز باشد و مديران فقط روابط كاري و فرايندها و پروسه هاي كار را نظارت كنند و وقت خود را بيشتر صرف متعالي كردن و افزايش مهارت و دانش پرسنل خود كنند و بستر را براي تعالي فردي و سازماني پرسنل فراهم سازند؟
آيا بايد كاركنان يك شركت را در استفاده از اينترنت ، گوش دادن به موسقي از اينترنت، چت كردن با افرادي كه دلشان ميخواهد و غيره منع كرد؟ چرا كه ساعت كاري براي كار اداري است نه كار شخصي؟ چون داريم به ساعت كاري آنها حقوق ميدهيم؟ يا اينكه نه اينطور نيست و افراد بايد كاري كه به آنها محول ميشود را درست انجام دهند و اصلا مهم نيست كه چه ساعتي به شركت مي آيند و يا در ساعت كاري به چه كار غير مرتبط به شغل مشغول هستند؟ گرچه اگر فرايند كار ارجاعي با تاخير آغاز و با تاخير نيز خاتمه يابد در آن صورت كارمندي كه كار اصلي خود را رها كرده و به كار ديگري مشغول بوده است بايد مواخذه شود ولي اگر به موقع توانست كار خود را انجام دهد چه اشكالي دارد كه كار شخصي را نيز انجام دهد؟ آيا بايد براي ساعت حضور در محل شركت حقوق پرداخت شود يا براي كاري كه فرد برايمان انجام ميدهد؟ طبيعي است كه نبايد از كاركنان انتظار داشته باشيم براي ما مثل يك ماشين كار كنند. شايد با اين ديد به پرسنل نگاه كردن شديدا انگيزه كار و بهره وري فرد را كاهش دهد.
وقتي در كلاس از تئوري مك گريگور صحبت ميشد اين سوال ازطرف استاد مطرح شد كه شما از مديران x هستيد يا y ؟
چرا نبايد فكر كنيم كه اصولا اين طور فكر كردن ما را ناخودآگاه در يكي از چهارچوبهاي از پيش تعيين شده قرار ميدهد؟ آيا يك مدير بايد خود را در اين چهار چوبها قرار دهد و بر اساس آن ديد خود را تنظيم كند و يا اينكه ببيند فرد چطور به نظر ميرسد و جزو كدام گروه محسوب ميشود و با او آنطور رفتار كند و يا اينكه نه اصلا خود او بايد فراتر از اين چهارچوبها بنگرد و اگر لازم بود خود او امثال آنها را ايجاد كند؟ به نظر من سومي درست است. بايد فراتر از چهارچوبها بنگيريم. شايد اصلا نبايد هيچ چهارچوبي براي نگرش خود ايجاد كنيم.
فرق يك مدير و رهبر در همين است ولي كل آنچه در اين پست ميخواستم بگويم اين است كه آيا بهتر نيست شما كه رهبر شركتي هستيد خصلت و نگرش رهبري را در مديران و حتي سرپرستان و سركارگرانتان پرورش دهيد؟ آيا موافق هستيد كه همان سركارگري كه در يكي از خطوط توليد و يا حتي سركارگري كه هدايت چندين نظافت چي را بر عهده دارد بسيار در بهره وري و انگيزه زير دستانش كه همان كاركنان شما هستند از شما موثرتر است؟ پس بهتر نيست داراي نگرشي رهبر گونه شود؟
من فكر ميكنم اصلي ترين وظيفه يك مدير يا يك رهبر متعالي كردن انسانهاي درون مجوعه اي كه او هدايتش را بر عهده دارد ميباشد. مطمئنا يك رهبر يا فرمانده با افراد متعالي خود سريعتر و ارزانتر به اهداف خود ميرسد و لشكر او روز به روز بزرگتر و قوي تر ميگردد .

اين پست جقدر سوالي شد نه؟ براي تنوع بهتره يك سري به پست جالبي كه در باره سایت و اسلایدهایی مرتبط با مدیریت منابع انسانی بزنيد كه مطمئنم حتما شما نيز از لينكهايي كه دارد لذت خواهيد برد

نشت اس ام اس هم از اون چيزاست!! خودتون تو وبلاگ خانم زهرا بخونين و ديگه از اس ام اس براي پيامهاي خيلي خصوصي استفاده نكنيد


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

حتما تجربه مذاكره رو داشتين. اولين تجربه مذاكره در خانواده شكل ميگيرد.
انجام مذاكره بر اساس اصول تعريف شده از هر جهت مطلوب است اما اگر طرف مذاكره در صدد فريب شما باشد يا سعي كند شما را از واقعيت دور كند چه بايد كرد؟ يا اگر وي خواسته هاي خود را درست در هنگامي كه در آستانه رسيدن به توافق هستيد، به نحوي تصاعدي افزايش دهد تكليف چيست؟
هر كس بخشي از اين نيرنگ ها را با توجه به تجارت شخصي خويش ميشناسد كه از دورغگويي و سوء استفاده رواني شروع و به اشكال مختلف تاكتيكهاي فشار ختم ميشود. براي مقابله با اين تكنيكها لازم است گونه هاي رايح آنرا بشناسيم و از تجارب ديگران در رويارويي با آنها بهره ببريم. سيزدهمين شماره از نشريه مديريت دانش سازماني در اين خصوص مطلب جالبي نوشته كه اشاره ميكنم

تاكتيكهاي فريب كارانه را ميتوان در سه طيقه تقسيم نمود.

1- فريب كاري آگاهانه:
شايد رايج ترين نوع تاكتيكهاي مبني بر نيرنگ و خدعه، پنهان سازي حقايق، تقلب در نشان دادن اختيارات طرفين مذاكره و وارونه نشان دادن مقاصدشان باشد.
1-1. اطلاعات نادرست و ساختگي: قديمي ترين شكل مذاكره بر اساس نيرنگ اين است كه آگاهانه اظهارات خلاف واقع بيان گردد (طرف دروغ بگويد).
راه حل: افراد را از مسئله جدا كنيد. تا زماني كه براي اعتماد به ديگران دلايل كافي نداريد از اعتماد به آنها پرهيز كنيد و مذاكرات را مستقل از اعتماد دنبال كنيد
1-2. اختيارات مشكوك و مبهم: ممكن است طرف شما خود را داراي اختيارات كامل در مورد موضع جلسه جلوه دهد در صورتيكه واقعيت چنين نباشد. در اين مواقع پس از اعلام مواضع و موافقت نهايي شما، تازه اعلام ميكند كه بايد موافقت و تاييد شخص ديگري را كسب كند! به اصطلاح به خود اجازه ميدهد كه “يك گاز ديگر به سيب بزند!”
راه حل: پيش از شروع مباحث جدي و تصميم گيري با طرح اين سوال كه ” اختيارات شما در مورد اين موضوع چقدر است؟ ” در مورد ميزان اختيارات طرف تحقيق و بررسي كنيد.
1-3. مقاصد مشكوك: گاهي اوقات طرف مذاكره شما ادعاها و اهدافي را به زبان مي آورد و حتي آنها را درغالب توافق با شما مكتوب ميكند، در حاليكه در عالم واقع هدفش دستيابي به اهدافي ديگر است (پي بردن به اين نيرنگها تا اندازه زيادي به شناخت شما از ماهيت اين نوع قراردادها و بويژه تجارب قبلي شما بستگي دارد). در هر حال اغلب اوقات با آگاهي از اين خدعه ميتوانيد در خود موافقت نامه يا قرار داد، تدبيري براي مقابله با اين تكنيك فريب كارانه بينديشيد.
1-4. بيان بخشي از حقيقت مساوي با فريب كاري نيست: مذاكرات مبتني بر حسن نيت لازمه اش افشاي تمام حقايق نيست. بدين ترتيب امكان دارد كه با خلوص و روشني كامل درباره اطلاعاتي كه نبايستي افشا شود رفتار كنيم

2- جنگ رواني:
اين تاكتيكها براي اين طراحي ميشوند كه شما را دچار ناراحتي كنند تا بصورت ناخودآگاه بخواهيد مذاكرات را هر چه زودتر به پايان برسانيد.
2-1. موقعيتهاي اضطراب آور: شما بايد در مورد سوالات متواضعانه و مودبانه اي كه مطرح ميشود مانند: “آيا مايليد مذاكرات در محل شما انجام شود يا در محل آنها يا در محل بي طرف؟” حساس باشيد.
راه حل: سريعا موقعيتهاي موجود را تحليل كنيد و آگاه باشيد كه ممكن است تمامي اين شرايط طوري طراحي شده باشد كه شما را وادار سازد بخواهيد به توافق رسيده و امتياز دهيد. بنابر اين درنگ نكنيد و مطلوب خود را به صراحت مطرح سازيد.
2-2. حملات شخصي: ممكن است طرف مقابل شما با بيانات شفاهي يا رفتار ناشايست قصد ناراحتي شما را داشته باشد. حتي ممكن است در مورد لباس يا ظاهر شما صحبت كند. ممكن است با منتظر نگه داشتن شما براي ورود به جلسه يا قطع جريان مذاكرات براي اينكه با افراد ديگري صحبت كند، سعي به بي حرمت كردن شما داشته باشد. ممكن است طي مذاكرات شما را ناآگاه و نادان جلوه دهد و با طفره رفتن از گوش دادن به سخنان شما، وادارتان سازد كه حرف خود را تكرار كنيد.
راه حل: وقتي به نيرنگ طرف پي برديد، به او بفهمانيد. مطمئن باشيد كه از تكرار آن خودداري خواهد كرد.
2-3. بازي تكراري آدم خوب/آدم بد: در يك مذاكره هنگامي كه طرف شما بيش از يك نفر باشد ممكن است با يكديگر مجادله لفظي را به صحنه نمايش بگذارند. به طوريكه يكي مدافع حقوق شما و ديگري مدافع حقوق طرف خود باشد. هدف اين نيرنگ هدايت شما به سمت اهداف طرف مقابل، بدون مقاومت است.
راه حل: ضمن تشكر از همراهي آدم خوب، مواضع پيشين خود را مجددا براي آنها تكرار كنيد يا آمادگي خود را هر چند ظاهري براي پذيرش مواضع آدم بد اعلام نماييد.

3-  تاكتيكهاي اصرار بر مواضع:
اين تاكتيك چانه زني براي اين طراحي ميشود كه موقعيت را به نحوي سازماندهي كنند تا فقط يك طرف بتواند امتيازهايي كارساز بگيرد.
3-1. امتناع از مذاكره: اگر طرف شما از مذاكره كردن طفره ميرود معمولا به دنبال گرفتن امتياز است.
راه حل: اولا قصد امتياز گرفتن و پي بردن به نيرنگ آنها را به طرف خود بفهمانيد، ثانيا از طريق مستقيم يا شخص ثالث سعي كنيد به منظور آنان از امتناع از مذاكره پي ببريد و نهايتا راه هاي مختلفي را براي انجام مذاكرات پيشنهاد دهيد تا به مقصد برسيد.
3-2. درخواستهاي افراطي: ممكن است طرف شما با درخواستهاي افراطي، سطح انتظارات شما را پايين آورد و شما را به حداقل راضي سازد.
راه حل: مطمئن باشيد كوچكترين نرمش موجب استمرار در خواستهاي آنان ميگردد و لذا با حفظ مواضع، طرف جدي مذاكرات خود را شناسايي خواهيد كرد.
3-3. خواسته هاي فزاينده: ممكن است طرف شما با كسب هر امتياز توقع بيشتري را طلب نمايد و با طرح محدد توافقات قبلي سعي كند با بازي رواني سرعت امتياز دهي شما را افزايش دهد.
راه حل: وقتي به اين نيرنگ پي برديد به اطلاع طرف مقابلتان برسانيد و پيشنهاد يك وقفه كوچك در مذاكراتتان را مطرح سازيد. پس از طي اين مدت از وي بپرسيد آيا مايل به ادامه مذاكرات بر اساس توافقتا قبلي ميباشد يا خير؟
3-4. شريك سر سخت: طرف شما ممكن است ظاهرا با مواضع شما موافق باشد ولي تصميم گيري نهايي را به شريكي فرضي يا كسي كه در جلسه حضور ندارد واگذار نمايد تا بدين ترتيب فرصت تجديد نظر را داشته باشد.
راه حل: اصرار نماييد كه موافقت وي را روي اصلي كه آن را قبول دارد بصورت كتبي ثبت نموده و حتي الامكان با شريك سر سخت وي مذاكرات را ادامه دهيد.
3-5. تاخير حساب شده: ممكن است طرف شما تصميم گيري نهايي را تا زمان مناسبي كه فرصت كافي داشته باشد يا اتفاق خاصي روي دهد به تعويق بياندازد.
راه حل: سعي كنيد زمان تاخير را به حداقل رسانده، نيرنگ آنها را به نحو مناسب به اطلاعشان برسانيد و به دنبال شرايط عيني باشيد كه بتوانيد براي انتخاب ضرب الاجل استفاده كنيد.

(برگرفته از كتاب Getting to Yes Negotiating Agreements without giving In نوشته Roger Fisher , William Ury ويرايش دوم سال 1991 از انتشارات Penguin – ترجمه سعيد شهباز مرادي)


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

امروز توي شركت جلسه اي به درخواست مسئول روابط عمومي با كاركنان برقرار شده بود. من ميهمان داشتم براي همين در جلسه نبودم. در ساعتهاي پاياني وقت اداري بوديم كه از من خواستند براي دقايقي به آنها بپيوندم.
وقتي وارد اتاق كنفرانس شدم ديدم برايم گل و كيك خريده اند. به مناسبت تشكر از همه محبتهايي كه به كاركنانم كرده بودم و نيز تبريك قبولي ام در دانشگاه.
واقعا از اين همه محبت پرسنلم خيلي خوشحال شدم
از اينكه سعي كرده بودند به نوعي قدر داني كنند. گرچه لايقش نبودم ولي اميدوارم بتوانم كاري را برايشان انجام دهم كه لايق اين قدر داني امروز آنان باشد. خيلي برايم سورپريز شد. دست همه شون درد نكنه.

روزنامه ايران 5 شنبه خبري را نوشته بود مبني بر اينكه تا پايان برنامه پنج ساله چهارم كه امسال اولين سال آن است، بودجه دولت كلا از نفت جدا شده و فقط از ماليات تامين خواهد شد. گرچه اشاره اي نشده بود كه با درآمدهاي نفت و گار چه خواهد شد.
حسابدارمون ميگفت امسال 70% رو ميخوان پوشش بدن.
اين اتفاق مصادف است با مواجه شدن تغيير مميزي مالياتي از فردي به گروهي. يعني قرار است از امسال به جاي اينكه يك مميز به شركت شما بيايد و دفاتر را برسي كند تيمي از مميزان به سراغتان خواهند آمد. خود اين كار چقدر عملي است را حتما محاسبه كرده اند كه گفته اند و گرنه كسي از دولت مردان كه الكي حرفي را نميزند فردا بزند زيرش.

اتفاقا با خودم به اين موضوع فكر ميكردم كه با توجه به اينكه خيلي از عوامل تورمي كشور را ميشود حذف كرد مثل مثلا افزايش حقوق كاركنان در ابتداي هر سال كه خود اين افزايش هزينه ها خود به خود تورم زا است.
فرض كنيد يك وزارت خانه بدون اينكه هيچ اتفاق خاصي در آن بيفتد خود به خود با افزايش سطح حقوق و دستمزد ها به ميزان 20 درصد در سال بعد مواجه ميشود. حساب كنيد ببينيد اين وزير بيچاره با چه رقم كسر بودجه اي در سال بعد مواجه خواهد شد؟
و اين خود به خود هزينه هاي دولت را افزايش ميدهد بدون آنكه تغييري در درآمدهاي دولت ايجاد كند.
همينطور كه داشتم فكر ميكردم به اينجا رسيدم كه اگر سنت شكني شود و در ابتداي هر سال حقوقها لزوما افزايش نيابند و هزينه هاي دولت كنترل شوند در آن صورت ميتوان بخشي از تورم را مهار كرد.
از همه اينها مهمتر اگر هر سال 10% بودجه دولت صرفه جويي شود و در حسابي مثلا چيزي شبيه صندوق ذخيره ارزي پس انداز شود از دوران آقاي خاتمي اگر حساب كنيم ميدانيد الان چقدر پول توي اون حساب ذخيره ميشد؟
حالا خودتون روخسته نكنيد. حالا هر چقدر كه ميشد، اگر با نرخ بهره بانكي بانكهاي دولتي (حتي اگر 10 درصد بگيريم) قرار بود به اون پس انداز سود تعلق بگيره الان چقدر سود به اون پول هر ساله تعلق ميگرفت؟ (راستي سود پول حساب ذخيره ارزي كجا ميره؟ روي خود صندوق؟ با نرخ لايبور حساب ميشه يا همين نرخ سود بانكهاي دولتي؟)
اين رقم چند درصد از رقم ماليات محاسبه شده دولت را حتي اگر فرض كنيم تماما محقق ميشد را پوشش مياد؟
در آن صورت آيا دولت ميتواند نرخ ماليات را كاهش دهد؟
ميدانيد اگر نرخ ماليات كاهش يابد مصرف در جامعه بالا ميرود و مصرف بيشتر يعني گردش مالي بيشتر اقتصاد؟ يعني رونق؟ بحث اينكه موجب كاهش سرمايه گذاري ميشود را نكنيد. بحث سرمايه گذاري به عوامل مختلفي مربوط ميشود و اصلا فكر نكنيد كه اگر مصرف جامعه ايران كم شود سرمايه گذاري بيشتر ميشود. به هزار و يك دليل. كه اگر لازم شد تو پست هاي بعدي توضيح ميدم.
حالا اگر همين مبلغ همچنان هر ساله ذخيره شود (بدون فرض اينكه اصلا سازمانهاي دولتي داراي حساب و كتاب شوند و مديران مجبور شوند با افزايش راندمان هزينه ها را كاهش دهند و در قبال عملكردشان و ميزان افزايش درآمدهاي دولت و كاهش هزينه ها در ازاي افزايش راندمان هم پاسخ گو باشند) چه مبلغي ميشود؟ آيا با سود پول همين مبلغ بزرگ ميتوان مالبات را در كشور حذف كرد؟ يا مثلا اگر از بدو تاسيس بنياد حساب كنيم ميزان مالياتي كه بايد ميپرداخت كه معاف بود و نميپرداخت در طول اين 20-23 سال اخير چه رقمي ميشد؟ سود اون پول چقدر ميشد؟
تعجب نكنيد. من نميگويم ماليات گرفته نشود ولي ميگويم كه حتي ميتوان از محل همين پس اندازها ماليات را كلا حذف نمود.
من هم مثل شما ميدانم و معتقدم كه ماليات بايد به عنوان يك ابزار توسعه عدالت در كشور تقويت و اصلاح شود و اصولي باشد (كه نيست) و حتي خيلي بيشتر از شما دلم ميخواهد كه درب صادرات نفت را همين امروز ببندند و به جاي آن فرآوردههاي پتروشيمي صادر كنند و از محل سودش (خود پول كه همش درآمد نيست چون داريم از سرمايه ميفروشيم. درست مثل معادن) بخش صنعت و بخش كشاورزي كشور را رونق دهند تا ديگر به علت قدرتمند تر شدن صنايع كشور (چه كشاورزي چه صنعتي) در بازارهاي جهاني و افزايش سهم بازار در دنيا ازاينكه چند قلم كالاي چيني وارد كشور شده است صنايع كشورمان پشتشان نلرزد و در عوض با واگذاري سهمي از بازار داخلي سهم بيشتري از بازار جهاني را از آن خود كنند؟
يا اصلا ميدانيد با همين مبلغي كه بالا اشاره كردم چقدر ميتوانيم صنايعمان رادر فتح بازارهاي جهاني كمك كنيم؟
ميدانم كه خيلي خوب ميدانيد كه حضور در بازار جهاني صادر كردن چند كانتينر كالا نيست
يك بازرگان ايراني براي آنكه بتواند سهمي را در كشوري به خود اختصاي دهد بايد بتواند با يك برنامه ريزي بلند مدت و با هزينه بسيار نام تجاري خود را جا بياندازد و تازه پس از آن بتواند به فكر افزايش سهم بازار و مقابله با رفتارهاي تجاري رقبا بيفتد.
اگر نتواند روي اين موضوع كه قيمت تمام شده اش براي مدتي طولاني تغيير زيادي نخواهد كرد و قوانين هم ثابت هستند حساب كند هر گونه حركت در بازارهاي خارجي مصادف است با ريسك سوخت كل سرمايه گذاري انجام شده براي فتح بازار.
و لذا فرصتهاي حضور در بازارهاي جهاني را از دست ميدهيم و تنها دل خوشي توليد كنندگان به بازار داخلي نيز به راحتي بدليل عدم وجود نظام جامع بازرگاني خارجي و داخلي با جند محموله كالاي چيني دچار تزلرل ميشود.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

فرصتيابي فروش. از اسمش پيداست. آيا از هر فرصتي براي فروش استفاده ميكنيم؟
فرصت يك منفعت بالقوه است. بايد اين منفعت را بالفعل كنيد.
فرصت در بازاريابي عبارت است از محيط و منطقه اي از نياز و خواست مردم كه به شركت امكان ميدهد تا با برآوردن آن نيازها سودمندانه فعاليت كند.
تكنيكهاي مختلفي براي فرصت يابي وجود دارد. فرصتها گاها خود مشتريان فعلي ، واسطه ها ، تامين كنندگان ،‌فروشندگان ، مغازه داران عرضه كننده محصولات شما ، افراد و مراكز صاحب نفوذ ، تماسهاي اتفاقي (كسي كه در تاكسي يا اتوبوس كنار شما نشسته است) ، مشتريان قبلي و … همه و همه فرصت هستند.
يكي از اين تكنيكها جدول بسط داده شده انسوف است كه به شرح آن ميپردازم:

مــــــــحــــصــــــــــول
جديد —– تغيير داده شده —— فعلي
7 —————- 4 —————- 1 ———– فعلي
8 —————- 5 —————- 2———– رونق بخشيدن ——-بازار
9 —————- 6 —————- 3 ———– جديد

خانه شماره 1 (محصول فعلي – بازار فعلي): به معني فروش بيشتر به همان مشتريان قبلي با شيوه هايي چون تبليغات بيشتر و توزيع بهتر صورت ميگيرد. به اين روش رسوخ در بازار ميگويند
خانه شماره 2 (محصول فعلي – رونق بخشيدن به بازار): به معني رونق بخشيدن به بازار با عدم تغيير در محصول كه با شيوه هايي چون تغيير در بسته بندي، نام گذاري مناسب و شناساندن محصول به بازار، و يا تضمين مناسب كالاي مشتريان صورت ميگيرد.
خانه شماره 3 (محصول فعلي – بازار جديد): به معني يافتن بازارهاي جديد براي محصولات فعلي است كه به آن توسعه بازار ميگويند.
خانه شماره 4 (تغيير در محصول – بازار فعلي): در بازار فعلي محصول را تغيير ميدهيم. مثلا با عرضه مدلهاي حديد در بالا بردن حجم فروش تلاش ميكنيم.
خانه شماره 5(تغيير در محصول – رونق بخشيدن به بازار): به معني عرضه مدلهاي جديد با رونق بخشيدن به يازار است. به عنوان مثال عرضه مدلهاي سفارشي در حالتي قبلا فقط توليد انبوه داشتيم. در اينجا كانون بحث اين است كه محصول براي مصرف كننده جذابيت بيشتري داشته باشد
خانه شماره 6 (تغيير در محصول – بازار جديد):‌به معني عرضه مدلهاي جديد براي دستيابي به بازارهاي جديد ،‌به عنوان مثال ارائه محصول با كيفيت برتر (و شايد با قيمت بالاتر) در بازار جديد يا ارائه محصولات معتبر با قيمت پايين در بازارهاي جديد
خانه شماره 7 (محصول جديد – بازار فعلي):‌به معني عرضه محصولات جديد در همان بازار فعلي است كه به اين روش توسعه محصول ميگويند.
خانه شماره 8 (محصول جديد – رونق بخشيدن به بازار):‌عرضه محصول جديد با رونق بخشيدن به بازار كه با روشهايي چون خدمات حمايتي مناسب (قبل از فروش ،‌حين فروش و پس از فروش) صورت ميگيرد.
خانه شماره 9 (محصول جديد – بازار جديد): در اينجا هم بازار جديد و هم محصول ؛ بنابر اين توسعهنامرتبط با گسترش و تنوع فعاليتهاست. زماني كه فرصت زيادي همراه با سود آوري بالا در بازار وجود داشته باشد از اين روش استقاده ميشود.

راستي تولد وبلاگها مبارك 🙂

روز جمعه شانزدهم شهریور 1380 بود که نخستين یادداشت به فارسی در وبلاگ سلمان نوشته و منتشر شد و به اين شکل، پدیده‌ی وبلاگ فارسی متولد گشت. اولين يادداشت سلمان جريری – نويسنده‌ی وبلاگ سلمان را اينجابخوانيد


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

شماره 264 نشريه هفتگي كتاب هفته كه برامون پست ميشد چيز جالبي نوشته بود. با عوض شدن وزير ارشاد كل گروه كاركنان كتاب هفته هم رفتند تا گروه چديد سر كار بيايد!!!
زماني كه در دانشكده انواع مختلف تم هاي مديريتي را مثل مديريت اتوبوسي ميخوانديم با خودم فكر ميكردم كه اينها كه امروزه ديگر وجود ندارند جرا بايد بخوانيم!؟ در حاليكه اتفاق كتاب هفته يك نمونه بارز از سيستم مديريت اتوبوسي است.
اين را من خواندم و متوجه شدم ولي از اين ميترسم كه نمونه هاي مشابه اين در صدها شركت و وزارت خانه مختلف اتفاق بيفته كه به گوش كسي هم نميرسد
وقوع چنين اتفاقاتي نشان دهنده اين است كه اساسا وجود اداراتي مثل كتاب هفته ضروري نميباشد! و به راحتي ميتوان درب آن را تحته كرد. اگر چنين است چرا به آنها بودجه اختصاص داده ميشود؟
ولي اگر نه و واقعا لازمه كه چيزي شبيه كتاب هفته (نميشه بهش گفت سازمان يا اداره يا گروه) ايجاد بشه و اصولا بر اساس نياز بوده كه آن را ايجاد كرده اند و بودجه تخصيص داده شده و منابع و سرمايه و هزينه و وقت صرف كرده است آيا بايد به يكباره همه اعضاي آن را تعويض كرد؟
اين اتفاق از چند جنبه به ضرر جامعه است. يكي اينكه اگر واقعا كتاب هفته كار مهمي انجام نميدهد چرا بايد وجود داشته باشد و منابع ملي را مصرف كند؟
چرا نبايد عملكرد مديريان سابق ارزيابي شود تا مديران و مسئولان آنجا در خصوص عملكرد خود و منابع مصرفي خود پاسخگو باشند؟ مگر بودجه صرف شده طبق برنامه خاصي نبوده است؟ (كه نبوده است) پس چرا ميزان دست يابي به اهداف كتاب هفته بررسي نگرديده است؟
كاركنان آن چه بايد بكنند؟ گرچه بيشتر آنان ظاهرا در خود وزارت ارشاد شغلهايي هم داشته اند و همه يك گروه بوده اند. شايد اين طور تصور ميشوند كه بهتر است حالا عده ديگري از اين نعمت خداداد بهره مند شوند
اگر كتاب هفته در هيمن جا درش براي هميشه بسته ميشد جاي اميدواري بود ولي اگر قرار باشد مدير اتوبوسي ديگري از راه برسد و با نزديكان و اقوام و دوستان خود كار اداره كتاب هفته اي كه اساسا نه اهدافش و نه برنامه هايش و نه دست آوردهايش مورد ارزيابي قرار نميگيرند را بر عهده بگيرد اتفاق خاصي نيفتاده است و دور باطل همچنان ادامه دارد.
اگر هر مدير و مسئول امري از وزير و نماينده مجلس گرفته تا مسدول يك كار كم ارزش در يك گوشه از كشورمان نسبت به عملكرد خود و اقداماتي كه انجام ميدهد به كسي جوابگو نباشد و هيچ نهاد يا كسي عملكرد او را ارزيابي نكرده و از او در خصوص برنامه هايش و دلايل انتخاب اين برنامه سوال نكرده و نتايج را با برنامه هايش نسنجد نتيجه اش جز اين نخواهد شد.
حتما شنيده يا خوانده ايد كه رتبه كشور در زمينه فساد اداري 10 رتبه بد تر شده است (از 77 امين به 88 امين رسيديم. پاكترينش فنلاند بوده كه رتبه 1 داشته است). رتبه بهره وري ايران هم كه حديث مفصل خود را دارد.
فكر ميكنيد چرا وقتي انتخابات رياست جمهوري پيش آمد صدها نفر از مردمي كه نه سواد داشتند و نه تخصص و حتي با ريخت و قيافه هاي عجيب و غريب خود را كانديد رياست جمهوري كشور كردند؟ يا كانديد نماينده مجلس؟
جز اين است كه پاسخ گويي در جامعه در قبال عملكرد كمرنگ بوده و گاها وجود ندارد؟
كار سازمان بازرسي چيست؟ سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور كجاست؟
اگر واقعا من نوعي ببينم كه اگر نماينده مجلس شدم در طول دوره و در پايان دوره عملكرد من مورد سنجش قرار خواهد گرفت و در قبال مسئوليت سنگيني كه بر دوشم قرار ميگيرد توانايي من پاسخ گوي اين مسئوليت نيست آيا هرگر جرات ميكنم خود را كانديد كنم؟
وقتي رئيس مجلس در خصوص اينكه با وجود خالي بودن صحن مجلس چرا تعداد افراد كارت زده زياد است (آن هم در ايامي كه بحث تعيين صلاحيت وزيران است) نميتواند پاسخ قاطع بدهد چه بايد گفت؟ آيا سخنان او از رئيس و مسدول مجلس قابل قبول است؟
جملاتي مثل اينكه همه ما در مقابل مردم پاسخگو هستيم را همه ميگويند. همه دارند زيباتر حرف ميزنند. ولي فاصله حرف تا عمل واقعا بسيار است و جز مردان با اراده و سخت كوش كس ديگري نميتواند اين فاصله را از بين ببرد.
انتقادهايي كه از جانب رسانه ها مطرح ميشود توسط چه مرجعي رسيدگي ميشود؟ رسانه ها مگر حرف مردم را نميرسانند؟ اگر نميرسانند پس وزير مسئولش چه ميكند؟
مگر قرار است كه خود وزير تمام وقت خود را اختصاص به پاسخ دادن تلفني به مشكلات مردم كند و كار ديگري در جهت اداره كردن وزارت خانه ندارد؟ يعني ايشان يك معاون يا دستيار يا كس ديگري در نزد خود نميبيند كه اين كار را به او محول كند و از او گزارش بخواهد؟ خودش هم ميتواند گاها براي كنترل اوضاع مستقيما با مردم در تماش باشد ولي نه تمام وقت. اگر اين طور است وزارت خانه را جمع كنيد خود وزير كارها را انجام دهد. ميدانيد چند هزار كارمند در سراسر كشور دارند حقوق ميگيرند و بودجه ها مصرف ميشود كه كار مردم در سراسر كشور راه بيفتد؟
اگر واقعا كارايي ندارند بهتر است همه آنها را جمع كنيد. اگر كارايي داشتند لازم نبود وزير بگويد كه با من مستقيم تماس بگيريد تا مشكلتان را بررسي كنم. معلوم است كه كار مردم راه نمي افتد كه وزير مجبور به چنين كاري ميشود. پس اين بودجه ها صرف چه كاري ميشود؟ چز رفع مسائل جاري مردم و كشور و تلاش براي سازندگي و عمران و آبادي و رفاه اجتماعي بيشتر؟
در سال پاسخگويي هستيم يا پارسال بود؟ مگر فرقي هم ميكند!؟ پاسخگويي به چه كسي؟ چگونه؟ اصلا گيرم كسي نتوانست پاسخگوي خوبي باشد و عملكردش نشان دهنده اشتباهات فاحش و هدر رفتن بيت المال بود. آنوقت چه اتفاقي مي افتد؟

بايد بنشينيم و منتظر دست آوردها و تحولاتي كه آقاي رئيس جمهور جديد وعده داده اند باشيم. اميدوارم كمي تكان بخوريم. اميدوارم ايشان بتوانند اثر گذار باشند و مسئولان را پاسخ گو كنند

اين نوشته ها را سياسي نناميد. اينها مسائل مديريتي روز جامعه مان هستند كه من ميبينم و مينويسم


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

ديروز وقتي ويزيتورمون رفت فكر من روي پيشنهادي كه مطرح بود دور ميزد.
در يكي از شهرها يكي از بزرگترين فروشندگان لوازم اداري اون شهر كه خيلي وقت بود دلمون ميخواست با ما كار كنه با توجه به كلاسورهاي بايگانيمون كه محصول جديدي هستش باب گفتگو و مذاكره تجاري دوباره با او براي ما باز شده است.
با توجه به كيفيت و قيمت مناسب كالاي ما او اظهار تمايل كرده است كه روي محصول ما بطور گسترده در آن شهر كار كند و با توجه به اينكه تقريبا 80 درصد بازار آن شهر و مغازه هايش را پوشش ميدهد ميدانيم كه فروش خوبي خواهيم داشت
خواسته او تخفيفي بيش از تخفيف عرف شركت است. او ميخواهد مطابق با شرايط ما و به قيمت ما بفروشد ولي حداقل 10 درصد برايش سود بماند.
در بازار محصولات ما اين رقم سود رقم بسيار خوبي است. (نميدونم چرا انشاي من اينجوري از آب در مياد. ميخواستم روان تر بنويسم ولي نميدونم چرا اينجوري شد!) ‌حالا من با يك مشكل مواجه هستم و بايد روش خوب فكر كنم.
يا بايد اين محصول رو در تعداد بالا ولي با سود بسيار ناچيز به او بفروشم چرا كه به هر حال حداقل يك سال بعد سهم قابل توجهي در بازار آنجا بدست آورده و حداكثر يك سال بعد رقباي من وارد رقابت جدي در آن محل خواهند شد گرچه سود من در فروش يك واحد كاهش خواهد يافت و ممكن است در فروش تيراژ بالا در نهايت به سود خوبي برسيم. در كنار سهم بازار خوب و جدي شدن رقابت.

يا اينكه با توجه به اينكه دارم منابعم را (از قبيل انرژي و نيروي كار و مواد و نقدينگي و فضاي كار) صرف كاري با سود كم ميكنم و احتمالا منابع زيادي رو هم صرف اين كار خواهم كرد از فروش به او صرف نظر كنم تا بتوانم منابعم را آزاد كرده و صرف فروش هاي با حاشيه سود بيشتري بكنم
تا شنبه تصميم خودم را بايد بگيرم
هر كدام از اين راهها محاسن و معايب خاص خودشان را دارند
بايد ديد كه در افق چه ديده ميشود
نبايد تصميم اشتباه بگيرم. متاسفانه يا خوشبختانه ميهمان عزيز هم در منزل داريم كه نميتونم از وقت آزادم در منزل براي فكر كردن استفاده كنم. در گيري هاي داخل شركت و محيط كار هم كه خودشون به حد كافي اونقدر پراكنده و مختلف هستند كه فكر و انرژي رو از من بگيرند
اگر شما ها نظري داريد بنويسيد.
در نهايت شما را از تصميمم و دلايلش آگاه خواهم كرد.
لطفا سعي كنيد به محض خواندن نظرتان را بنويسيد. چون بعدا ممكنه تنبلي كنيد


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

امروز دعوت نامه و بروشور هفتمین کنفرانس بین المللی مدیران کیفیت که تیر ماه سال بعد در تهران برگزار خواهد شد و دعوت نامه و بروشور چهاردهمین همایش بین المللی جایزه کیفیت اروپا EFQM Forum 2005 که 11 الی 13 مهر امسال در شهر کاردیف ولز برگزار خواهد شد به دستم رسیدند.
هزینه شرکت در کنفرانس ولز خیلی زیاده و فعلا برایم با ارزش تر از پولی که باید بپردازم نیست. گرچه بازدیدهای خوبی از شرکتهای معتبر را نیز به همراه دارد. فعلا با این بدهی ها به آدم نمیچسبه چنین هزینه هایی رو انجام بده. انشاا… سال بعد. ولی محورهای هفتمین کنفرانس بر خلاف ششمین کنفرانس مدیران کیفیت برایم جالب بود و شاید بخوام برم چیزهایی یاد بگیرم. هنوز فرصت برای تصمیم گیری دارم.
سومین کنفرانس مدیریت نیز در راه است

امشب کتاب دیدگاههای من نوشته آقای ماتسوشیتا (بنیانگذار شرکت ماتسوشیتا الکتریک مالک نامهای تجاری پاناسونیک و ناسیونال) را شروع کردم. یک فصل از کتاب رو خوندم و بسیار از اینکه دیدگاههای من بسیار به دیدگاههای او نزدیک است متعجب شدم.
در جایی نوشته است:

با گسترش حوزه فعالیت شرکت، من مسئولیت تعداد بیشتر و بیشتری از خانواده های کارکنان ، تامین کنندگان مواد اولیه و کارکنانشان، عمده فروشان و خرده فروشان و مصرف کنندگان را عهده دار میشدم. به تدریج در میافتم که این شرکت فقط متعلق به من نیست و برای سود دهی به تمامی افرادی که ذکر کردم و تمامی افراد جامعه دایر شده است

جای دیگری از نگرش مثبت خودش نسبت به افراد گفته است. همان چیزی که مرا همیشه دچار مشکلات کرده است چرا که من خودم همیشه در اولین دیدار به افراد مثبت مینگرم و آنان را مثبت میدانم و خطای آنان را به حساب نادانی و کم توجهی آنان به آن امر میدانم مگر اینکه خلاف آنرا ببینم. آقای ماتسوشیتا در جای دیگری مینویسد:

افرادی که نسبت به خداوند، نعمتهای طبیعت، همسایگان و اجداد خویش احساس حق شناسی دارند، از امتیاز احساس لذت حقیق در زندگی و کار در این جهان برخوردار شده اند. وقتی که مهربانی را ارج مینهند قطعا مفهوم برادری جهانی را نیز درک میکنند. فرض کنیم کسی از شما بخواهد که برایش کاری انجام دهید. اگر شما در شرایط مساعدی نباشید ممکن است بگویید که گرفتارید و چرا او از دیگری چنین درخواستی را مطرح نمیکند؟ اما حق شناسانه تر آن است که فکر کنیم او میتوانست از دیگری بخواهد ولی لطف کرد و از من خواست و این دلیل نیک خواهی اوست. در حقیقت همه عوامل به به نوع برداشت شما بستگی خواهد داشت. اگر سپاسگزار باشید از کمک به دیگران لذت خواهید برد و خوشنود میشوید. اظهار قدر دانی به شادمانی و احساسی عکس آن به ناراحتی می انجامد. فقط همین

برای خود من خیلی جالب بود.
ظاهرا کمی دچار سرما خوردگی شدم. سر درد شدید و عطسه به سراغم آمده. باید کمتر کار کنم تا زودتر خوب بشم
از طرفی دوباره بلاگ رولینگ بسته شده. تکنوراتی هم همینطور. برخی از وبلاگها هم همچنان بسته هستند
برایم جالب است بدانم پن لاگ برای این وبلاگهایی که فیلتر شده اند چه اقدام عملی صورت خواهد داد
شور فیلترینگ دارد در می آید.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

امروز صبح ساعت 8 بايد خودم رو به انجمن مديريت ايران ميرسوندم چون من هم جزو افرادي بودم كه براي بازديد از پاكسان دعوت شده بودند

چه خوب شد كه شيريني قبولي را برده بودم چون يكي از مسئولان با خبر شده بود (از كجا رو ديگه نميدونم) و خطر از بيخ گوشم گذشت.
مسئولان انجمن خيلي خوشحال شدند و به من تبريك گفتند

از خود پاكسان اتوبوس فرستاده بودند. حركت كرديم و 9:30 اونجا بوديم
طبق روال هميشه بعد از اينكه تو اتاق كنفرانس همه به هم معرفي شدند بازديد از قسمتهاي مختلف كارخانه شروع شد. سيستمهاي توليدي مختلف كارخانه كه به نوعي خودشان تامين كننده و توليد كننده مواد اوليه شان بودند جالب بود. محصولاتشان هم به 29 كشور صادر ميشد كه البته در دو كشور سرمايه گذاري مستقيم و احداث كارخانه داشتند
از نكات جالبي كه برايم خيلي با ارزش بود اين بود كه همه مديران به بنيانگذار و مالك قبلي اين كارخانه كه در دوران انقلاب ناچارا كارخانه را رها كرده بود و بعد كارخانه مصادره شده بود ميگفتند مرحوم لاجوردي يا اون خدا بيامرز

همه با احترام از او ياد ميكردند درحاليكه بيشترشان او را نديده بودند. پيش خودم فكر ميكردم كه الان بايد از ديدن اين امكانات بزرگ توليد خوشحال باشم ولي در عوض دلم از اينكه مردان بزرگي مثل مرحوم لاجوردي ها و آقاي دكثر خسروشاهي ها و … را از دست داديم غمگين بودم. اينان افرادي متدين ، خوش فكر و كارآفريني بودند كه با زحمت خود كشور را با ايجاد چنين صنايعي ميساختند

چيز ديگري كه توجهم را جلب ميكرد و البته تكراري شده بود عدم پايبندي شركتها به استانداردها بود. همه اين استانداردهاي ايزو و غيره را ميگيرند كه پز بدهند. هيچ كسي به آنها عمل نميكند. وقتي از مسئول يكي از سالنها در خصوص اينكه محلول آب و صابون كف سالن ممكن است براي كاركنان خطرناك باشد و سالن واقعا لغزنده است و چه فكري كرده ايد سوال كردم شروع كرد به شمردن اينكه ما فلان استانداردها را رعايت ميكنيم و به كارگران آموزش داده شده است و اين قدر ساعت آموزشي داريم و … كه مجبور شدم متاسفانه با كنايه هم كه شده به او بگويم همه اينها را داريد ولي الان كه من ميبينم كف اينجا خطر ناك است. همه اين استانداردها در اين خصوص به شما راهنمايي هاي كرده اند و خود شما هم اعتراف ميكنيد كه آن استاندارد ها را داريد ولي در عمل نتيجه آن چيزي است كه من اكنون ميبينم

به هر حال اين مسئله در تمامي كارخانجات ايران ديده ميشود. مسئله ديگر عدم توجه به هزينه ها در كارخانجات دولتي است. اصلا برايشان مهم نيست كه چند عدد كارتن خالي در روز خراب ميشود يا چقدر ميتوان با تغيير خيلي ساده در چيدن ماشين آلات در هزينه ها صرفه جويي كرد. استفاده از پوكا يوكه پيش كش. اصلا تو اين باغها نيستيم. گرچه كم كم پز شش سيگما بعد از مدل تعالي سازماني دارد همه گير ميشود!!!

از اينها بگذريم سيستم اتوماتيك بسته بندي شان برايم جالب و جديد بود. مشابه اين سيستم را در صنايع ديگر هم ديده بودم ولي سرعت سيستم اين شركت جالب بود. اين شركت همچنين مجهز به ماشين هاي چاپ و ساخت جعبه بود كه با سرعت زيادي انجام ميشد. البته باتوجه به تعداد زياد نام تجاري اين شركت و تنوع محصولات سرمايه گذاري در اين زمينه لازم به نظر ميرسد

مشكل ديگري كه در آنجا عنوان ميشد اين بود كه سازمان بازرسي و نظارت قيمت محصولات را تعيين ميكرد و دولت سوبسيد پرداخت ميكند. همين مسئله باعث مشد كه نتوانند محصولاتي با كيفيت برتر عرضه كنند چرا كه بايد قيمت را در همان حد حفظ كنند و دولت سوبسيد بيشتري پرداخت نميكند. به نظر من اگر ميخواهيم خودمان را براي رويارويي با محصولات دنيا آماده كنيم بايد نظارتهاي محدود كننده دولتي را برداريم. شركتها بايد بتوانند روي پاي خود ايستادن را ياد بگيرند. گرچه همين شركت در حال توسعه بازار خود در ساير كشورهاست و قطعا نيازي به كنترلها و احيانا حمايتهاي دولتي ندارد

ناهار را هم ميهمانشان بوديم و در پايان هم چند نمونه از محصولات را در اتوبوس برايمان تدارك ديده بودند كه كلي شرمنده مان كردند.

اميدوارم همه سروراني كه در راه آباداني كشور با سرمايه گذاري هر چند اندك خود در اشتغال زايي و افزايش توان صنعتي كشور تلاش ميكنند همواره و روز به روز پيشرفت كنند و از نتيجه كارشان لذت ببرند


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

برقراري ارتباط با مشتري و ديدار با او هيچ وقت مثل امروز سهل و آسان نبوده و هرگز شركت و مشتري اينقدر به هم نزديك نبوده اند. گرچه فردا باز هم نزديكتر و پس فردا از آن هم نزديكتر خواهند شد

اكنون فاصله شما و مشتري از طريف اينترنت فقط در حد چند ثانيه است
اينترنت به ما كمك كرده است كه اين فاصله را برداشته و دوشادوش مشتري قرار بگيريم

اين امكان به ما اجازه ميدهد تا با استفاده از وب بتوانيم تمام نيازهاي مشتري را پس از شناسايي از آن طريق مرتفع كنيم.
همانطوري كه در دو پست قبلي به اهميت يك حسابدار در شركت اشاره كرده بودم بايد بگويم كه نفر دومي كه بايد در شركت شما استخدام شود يك برنامه نويس روي وب است
فردي خلاق و آشنا به تكنيكها و نرم افزارهاي روي براي ايجاد وب سايتي كه بتواند نيازهاي مشتري را تماما برطرف كند. از سفارش دادن كه ديگر خيلي وقت است پيش پا افتاده شده است تا انجام هر كار ديگر اعم از مرجوع نمودن محصول معيوب و استفاده از هزاران خدمات ديگري كه يك شركت در اختيار مشتريانش قرار داده است.

ديگر E-Commerce را فراموش كنيد. تجارت الكترونيكي ديگر به يك الزام تبدل شده است و قدرت اختيار نداريد كه آنرا در سايت خود داشته باشيد يا خير. امروز بحث E-Business است. يعني الكترونيكي كردن كسب و كارتان. يعني اينكه همه آنچه را كه در ساعت حضور خود در شركت انجام ميدهيد را بايد بتوانيد از طريق اينترنت انجام دهيد. در مورد مشتري بايد به اين نكته فكر كنيد كه يك مشتري به چه دليلي نياز به تماس يا مراجعه حضوري با ما خواهد داشت؟ براي سفارش دادن؟ براي دريافت اطلاعات؟ براي بدست آوردن يك كالاي سفارشي؟ براي مرجوع نمودن و شكايت كردن؟ يابراي استفاده از خدمات ما؟ همه اينها عللي هستند كه مشتري را دوباره به سمت شركت مي آورند
مشكل اصلي اينجا ايجاد ميشود و آن هنگامي است كه مشتري براي انجام هر يك از اين كارها معطل شده و انتظار بكشد و آن وقت است كه يك مشتري راضي از خريد محصول شما كه براي پرداخت پول به ازاي دريافت يك خدمت از شركت شما با شما تماس گرفته و يا مراجعه كرده است تبديل به يك مشتري ناراضي ميگردد

اينترنت به شما كمك ميكند تا با الكترونيكي كردن كسب و كار خود به مشتري اجازه دهيد تا خودش كار خودش را از طريق سايت شما راه بياندازد
اين كر علاوه بر كاهش زمان انتظار مشتري و افزايش رضايت او موجب صرفه جويي و كاهش هزينهاي جاري شركت ميگردد و شما قادر ميشويد با هزينه كمتري محصول و خدمات خود را عرضه كنيد و باز هم مشتريتان را راضي تر كنيد

الان كه اين متن رو نوشتم نزديك به يك هفته است كه Blogrolling فيلتر شده و من دسترسي به وبلاگهايي كه تو ليست لينكهام بدوند ندارم


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

بعضي كارها هست كه به خاطر اهميتشون بايد زمان زيادي رو صرف كنيد. منظورم كار اجرايي نيست. كار فكري و طراحي سيستم هستش
وقتي چند تا از اين كارها پشت سر هم رديف ميشن و همه هم مهم هستند اگر خوب به اعصابتون مسلط نباشين ممكنه از هركدوم مقداري رو انجام بدين و بعد به خاطر استرس و عجله اينكه نكنه اون يكي مهم تره بگذارين كنار
اينطوري هم زمانتان را صرف كردين و هم كاري انجام ندادين
بهترين كار اينه كه اولويت بندي بكنين و در زمان انجام هر كاري تا قبل از تكميلش رهايش نكنيد. اين جور كارها ممكنه مدتها زمان ببره چون بايد جوانب مختلفش بررسي بشه و اگر خداي نكرده به علت عجله كار ناپخته بيرون بدين اونوقت علاوه بر زمان كلي هزينه و اعتبار رو هم از دست داديد

يكي از راههاي تمركز اينه كه روي كارهاي اجرايي پيش پاافتاده اصلا وقت نگذاريد و افرادي رو با اختيارات كافي تعيين كنيد تا به اين جور كارها رسيدگي كنند
فكر متمركز يك مدير ارزشمند ترين سرمايه اش است. اگر نتوانيد به طور جامع و با يك نگرش وسيع به مسئله يا سيستمي كه در باره ن فكر ميكنيد نگاه كنيد قطعا شكست ميخوريد. درگير شدن در مسائل مختلف شركت اين تمركز و انرژي رو از شما ميگيره

كشوي من يك پوشه هست پر از ايده ها و كارهايي كه بايد به مرور تكميل و پياده شون كنم
خدا ميدونه كي تموم ميشه. هنوز يكي تكميل نشده يكي ديگه ميگذارم روش ولي حتما بايد امسال خالي بكنمش
كمي دستم از لحاظ دسترسي به يك برنامه نويس وب بسته است. بيشتر ايده هام بايد در محيط وب پياده بشه


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید