زماني كه در بيمارستان بستري بودم بخصوص پس از آنكه براي بار دوم جراحي شدم و بعد تر از آن در دوران نقاهت پس از جراحي با خودم فكر ميكردم كه به هر حال الان كه من سر كار نيستم ولي چون كارها طبق چهارچوب و اصول خاصي تنظيم شده اند بدون حضور من نيز كارها پيش ميروند و كارهاي اجرايي انجام ميشوند.
پس بهتر است كمي بيشتر براي خودم وقت بگذارم. حتي تصميم داشتم يك روز از هفته را به خودم يا خانواده اختصاص دهم و زمانم را به مطالعه يا هر كار شخصي ديگري جز كار شركت و دروس دانشگاه صرف كنم.
خوشبختانه بعد از آن ايام تعطيلي نوروز رسيد و توانستم بيشتر استراحت كنم و بيشتر نيز فكر كنم.

ولي چيزي كه به آن رسيدم اين است كه كار بخشي جدا نشدني از زندگي من و احيانا بيشتر افراد است.

بارها و بارها اين سوالات را شنيده ايد كه آيا كار ميكنيد كه زندگي كنيد يا زندگي ميكنيد كه كار كنيد؟
به نظر من اين سوال خيلي بي معني است
براي من هم كار زندگي است و هم زندگي خارج از كار زندگي است

اصلا مفهوم زندگي چيست كه آنرا از كار جدا ميكنيم؟

همه اينها بخشي از عمر ما هستند.
چه كار كنيم چه به چيز ديگري مشغول شويم در حال زندگي كردن هستيم
چون هم اثر ميگذاريم و تاثير پذيريم.
شايد براي برخي از افراد زندگي كردن آن بخشي از عمرشان باشد كه كار نميكنند ولي من هر چه فكر ميكنم ميبينم بخش بسيار لذت بخشي از عمر من در زمان كارم سپري ميشود. اين به آن معنا نيست كه ساعات حضور در محل كارم شيرين تر از ساعاتي است كه در كنار خانواده ام هستم ولي هر كدام لذت خودشان را دارند و اصلا نميتوانم مرزي بين آنها قائل شوم

همان استرسها و درگيريهاي كاري هم لذت بخش هستند. در چالش بودن، نياز به عكس العمل سريع در مقابل وقايع و تصميم گيري در حالت ابهام و ريسك و … همه اينها با هم ساعات كاري را به بخش لذت بخشي از ساعات عمرم تبديل ميكنند.
گرچه برخي اوقات شرايط سخت واقعا فشار زيادي بر من وارد ميكنند و خسته كننده ميشوند ولي بعد از آنكه زماني گذشت و با نگاهي به پشت سر ميبيني كه از پس اين يكي هم بر آمدي تمام خستگي ها از تن به در ميشوند

خب اين اگر عين زندگي نيست پس چيست؟
اين نيز بخشي از لحظات عمرمان است. شايد برخي ترجيح بدهند كه ساعتها در جايي لم بدهند و موسيقي گوش كنند و به قول خودشان كيف دنيا را ببرند.
آدمها با هم فرق ميكنند. برخي كار ميكنند كه زندگي كنند و اينگونه لم بدهند و زندگي را در همان ساعات لم دادن تعبريف كنند.
شايد برخي نيز مثل من فكر كنند و همه لحظات عمرشان را زندگي كنند. چه در ساعاتي كه مشغول كار هستند چه ساعاتي كه كار نميكنند.
البته خود كار را من فعاليتي كه منجر به در آمد شود تعريف ميكنم.يعني سپري كردن زمان براي كسب پول
در برنامه تلوزيوني دو مجري با هم صحبت ميكردند. فكر كنم شبكه سوم بود. يكي از ديگري پرسيد كه ماهيانه درآمدت چقدر باشد ديگر حاضري كار نكني؟ دومي پاسخ داد اگر ماهيانه 600 هزار تومان درآمد داشته باشم بعد از آن ديگر به پول احتياج ندارم و كار نميكنم
از پشت دوربين يكي گفت ماهيانه 2 ميليون براي من كافي است!

با خودم فكر كردم كه من چه پاسخي به اين سوال دارم؟ ديدم حتي اگر ماهيانه 100 ميليون هم درآمد داشته باشم و به فرض اگر توانايي جسمي و فرصت روزانه اجازه دهد به همان اندازه كار كنم حتما اين كار را ميكنم تا درآمدم دو برابر شود!

شايد فكر كنيد حرص پول دارم. ولي اصلا اينطور نيست. من گرچه پول برايم مهم است ولي كار كردن من براي پول نيست. بخشي از مفرح ترين قسمتهاي زندگي و عمر من است.

تازه حتما كه دليل نميشود اين پولها را براي مخارج خودم نياز داشته باشم. ميتوان با اين پول اوضاع زندگي خيلي ها را بهتر كرد و زندگي را به كام عده بيشتري شيرين كرد. اگر قرار باشد حتي با كمي بيشتر كار كردن اوضاع تنها يك نفر بهتر شود چرا نبايد اين كار را كرد؟

همه چيز بر ميگردد به هدف زندگي. يا بهتر بگويم به هدف از سپري كردن عمر.
قصد عده زيادي اين است كه آب باريكه اي باشد تا زندگي كنند. برخي نيز لذت زندگي را در اين ميبينند كه نه آب باريكه بلكه رودخانه اي براي ديگران فراهم كنند

چيزي كه بديهي است اين كه لحظات عمر ما به سرعت سپري ميشوند. چه كار را از زندگي تفكيك كنيم چه نكنيم. مهم اين است كه از فرصتها به خوبي استفاده كنيم


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

دومين سمينار آموزشي يك روزه
آشنايي با رويكرد سيستمي
همين امروز به جمع رهبران و مديران بزرگ تجاري شركت كننده در سميناري كه به منظور آشنايي بيشتر با رويكرد و تفكر سيستمي توسط عليرضا مجاهدي ارائه ميگردد بپيونديد

زمان: 23 ارديبهشت 1386 به مدت 8 ساعت

برگزار كننده: انجمن مديريت ايران
هزينه ثبت نام: فقط 50 هزار تومان
براي كسب اطلاعات بيشتر به آدرس
مراجعه نموده و يا با مديريت آموزش انجمن مديريت ايران به شماره تلفن 88827878 تماس حاصل فرماييد
به دليل محدوديت ظرفيت سمينار ثبت نام بر اساس اولويت صورت ميگيرد.
براي استفاده از سمينار همين امروز اقدام كنيد

ثبت نام


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

آقاي مهندس پرويز بيات دبير كل محترم انجمن مديريت ايران و سركار خانم صائميان مدير آموزش انجمن براي تجديد ديدار و احوال پرسي بزرگواري كرده بودند و به دفترم آمده بودند.
ويژه نامه 50 سالگي انجمن را نيز برايم آورده بودند.
حتما تهيه كنيد و مطالعه كنيد. برخي از خاطرات ذكر شده خواندني است. تنها شماره اي است كه فقط نامه هاي خوانندگان را چاپ كرده است و هيچ مقاله اي ندارد.
وقتي برنامه هاي دوره هاي آموزشي را ديدم متوجه شدم دو برنامه آموزش رويكرد سيستمي را براي 4 ماهه اول سال برايم در نظر گرفته اند. همچنين قرار شد دوره روشهاي قيمت گذاري را نيز برايشان طراحي و اجرا كنم.
اميدوارم تا آن موقع تجديد انرژي ام كامل شده باشد. برنامه هايشان را به اطلاع خواهم رساند تا اگر از عزيزان كساني علاقمند بودند قدمشان روي چشم در خدمتشان باشم.

قيمت كاغذ امروز مشخص شد. ميدانيد كه اين كار يعني اينكه همه بازار منتظر مي نشينند تا چند نفر اصلي تعيين كننده قيمت يا عرضه كننده عمده يا وارد كننده عمده تصميمشان را براي قيمت اعلام كنند. مثل بازار سكه كه مثلا صبح همه از يك منبع قيمت را سوال ميكنند.
چنين چيزي اصولا در بازار آزاد نبايد ديده شود. چون ورود و خروج كالا كاملا آزاد است و قيمتها با قيمتهاي جهاني ارتباط دارند.
ولي در ايران فعلا كاغذ را كه من ميدانم اين طور نيست. كالاهاي زيادي هم ميتوان نام برد كه اين گونه هستند.

گاها قيمتهاي كاغذ در ايران بالاتر از قيمت جهاني و گاها نيز پايين تر از قيمت جهاني اش است!
در هر صورت اين قيمتها موقتي است. ولي بر اساس تعرفه ها و هزينه هايي كه مشخص شده است ميتوان دامنه نوسانات را پيش بيني كرد
فكر ميكنم فردا بتوانم قيمت محصولاتمان را منتشر كنم

ولي از نظر مالي سياستهاي فروشمان در تضاد با افزايش فروش خواهد بود.پارسال خوشبختانه رشد قابل توجهي در فروش داشتيم ولي چون قصد دارم دست به نقد تر حركت كنم و تا ميتوانم حسابهاي باز نداشته باشيملذا ممكن است كمي آهنگ رشد فروشمان (البته اگر رشدي باشد) كند شود. گرچه برخي اين حركت را توهين قلمداد خواهند كرد و تصور ميكنند به اعتبار تجاري آنها بد بين هستيم ولي بايد يكي به ميخ يكي به نعل قضيه را پيش ببرم تا كم كم جا بيفتد.

يك سايت جديد مديريتي نيز راه اندازي شده است. سايت persianmanagers.com هم فعاليت خودش را چنديست كه آغاز نموده است و دارد به خوبي پيش ميرود. حتما سري بزنيد
دوستان جديدي نيز به ليست لينكهايم اضافه شده اند. از مطالبشان جتما استفاده خواهيد نمود


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

بحث هاي زيادي كه در خصوص دفاع يا حمله به رشته MBA در وبلاگهاي مختلف جريان داشت ، موضوع جالبي به نظرم رسيد تا پستي در اين خصوص بنويسم
رشته MBA رشته اي است كه جوانب و زمينه هاي مختلفي كه مدير شركت تجاري بايد با آنها آشنا باشد را به مخاطب خود به صورت فشرده انتقال ميدهد
ولي بحث اينجاست كه ايا فارغ التحصيلان اين رشته واقعا توانايي لازم را كسب ميكنند؟

از نظر من پاسخ اين سوال منفي است. به هيچ عنوان نميتوان گفت اگر كسي حتي اگر در هاروارد فارغ التحصيل مديريت شود حتما مدير شايسته اي است
چرا؟
براي اينكه اصولا مديريت يك توانايي ذاتي هم لازم دارد كه از آن به عنوان هنر مديريت در كتب مختلف مديريت ياد ميشود.
كسي كه فاقد اين توانايي است حتي اگر از بهترين رشته هاي مديريت بهترين دانشكده هاي دنيا نيز فارغ التحصيل شود از عهده وظيفه مديريت بر نمي آيد
همانگونه كه ميبينيم بسيارند افرادي كه اصلا هم دانشگاه نرفته اند ولي از طريق مطالعه آزاد و بيشتر با تكيه بر بخش ذاتي مديريت خود توانسته اند مسئوليت مديريت خود را به انجام برسانند.

اين عنصر ذاتي نكته هاي بسياري را در خود دارد. همان عنصري كه هر كسي فكر ميكند آن را دارد و اصولا مدير توانمندي است در حاليكه تفاوتي بين مفاهيم مديريت و رهبري و سرپرستي و رياست قائل نيست و همه را يكسان ميداند

به همين دليل اصلا نبايد انتظار داشت كه فارغ التحصيل رشته MBA شاخ شكن غول باشد
اين رشته براي من كه فارغ التحصيل مديريت صنعتي بودم چيز چندان عجيب و غريبي نبود و شايد فقط 30 درصد برخي از مهارتهاي من را افزايش داده باشد ولي قطعا براي ليسانسهاي غير مديريتي رشته اي است بسيار توانمند چون اين افراد كاملا با تكنيكها و ابزارهاي مختلف مديريت در جميع رشته هاي آن اعم از منابع انساني و توليد و بازرگاني و مالي نا آشنا هستند اين رشته ميتواند بسيار به كارشان بيايد چرا كه چكيده نكات اساسي براي اداره كسب و كار را در اين رشته گنجانده اند.
بنابر اين اگر شما فردي هستيد كه اولا داراي تجربه اي در كسب و كاري بوده ايد (يعني عملا سرمايه گذاري كرده و ريسك نموده ايد يا با استخدام در سمتهايي با مسئوليت مديريت در اين زمينه تجاربي بدست آورده ايد) و در ثاني به نظر ميرسد كه توانايي تاثير گذاري بر ديگران را نيز داريد و ميتوانيد بدون استفاده از قدرت زور و چماق ديگران را پيرو خود كنيد تا كاري را كه ميخواهيد برايتان انجام دهند اين رشته ميتواند بسيار به كارتان بيايد تا كسب و كار خودتان را بهتر اداره كنيد

اگر هم فردي هستيد كه به دنبال جذب و استخدام اين افراد و سپردن مسئوليتهاي مديريتي به اين افراد هستيد مطمئن باشيد كه همه فارغ التحصيلان اين رشته توانايي اداره كردن حتي كارگاههاي كوچك را هم ندارند.

علاوه بر آن محيطي كه مدير در آن قرار ميگيرد هم بسيار موثر است. يعني ممكن است فردي در سازماني در يك كشوري مدير بسيار توانمندي باشد و بتواند به خوبي از عهده دستيابي به اهداف سازماني در شرايط مختلف بر بيايد ولي دليل نميشود همان فرد در كشور ديگري يا سازماني از نوع ديگر نيز به همان نسبت موفق باشد.
مثلا شايد اگر اقاي جك ولش را مدير ايران خودرو كنند نتواند كاري از پيش ببرد. چ.ن شرايط محيط كسب و كار آمريكا با ايران تفاوتهايي دارد كه بايد اختلافات فرهنگي را هم به آن افزود. ضمن آنكه مدير ايران خودرو شايد نتواند به عنوان مدير مثلا قطارهاي رجا مدير موفقي باشد و چه بسا اگر در ايران خودرو مدير موفقي بوده است در قطارهاي رجا فضاحتهاي مديريتي به بار بياورد.

و اما اگر تمايل داريد در اين رشته ادامه تحصيل بدهيد حتما قبل از آنكه در خصوص دانشكده بررسي كنيد در خصوص اساتيد وسواس داشته باشيد.
به راحتي ميتوان اسامي هيئت علمي دانشگاهها و سوابق آنها را از طريق اينترنت بدست آورد.
در هر رشته اي اين اساتيد متبحر و دانشمند هستند كه ميتوانند فارغ التحصيلان ماهري را تحويل جامعه دهند. پس بسيار مهم است كه به ظواهر امر توجه نكنيد بلكه بطن دانشگاهها را مورد مطالعه قرار دهيد.

به عنوان مثال سازمان مديريت صنعتي اولين دانشكده اي است كه رشته EMBA را در ايران برگزار كرد. سالها پس از آن دانشگاه شريف نيز اولين دوره MBA را در ايران برگزار نمود. گرچه پيش از انقلاب دانشگاه امام صادق فعلي نماينده دانشگاه هاروارد بود و سه دوره نيز فارغ التحصيل رشته مديريت داشت.
ولي دليل نميشود كه ادعا كنيم دانشگاههاي شريف يا سازمان مديريت صنعتي بهترين فارغ التحصيلان را تحويل ميدهند. همه چيز به اساتيد مربوط ميشود و البته دانشگاههاي معروف نيز معروفيتشان را از تجارب علمي اساتيدي كه با آنها همكاري ميكنند و ظوابشان به دست مي آورند.
وارد مقايسه تواناييهاي مديريتي شريفي ها با سازمان مديريت صنعتي نميشوم چون بايد خودتان عملا تجربه كنيد و فعلا كار من نيست كه تحقيق كنم و نيازي هم ندارم ولي شايد يكي از دلايل تفاوت و برتري دانشجويان سازمان مديريت صنعتي نحوه گزينش دانشگاهها باشد كه در سازمان مديريت صنعتي بر تجارب مديريتي و گزينش بر اساس تجارب دانشجو تاكيد دارند

در خصوص تفاوت رشته های MBA و EMBA (Executive MBA) باید به عرضتان برسانم که این دو رشته در اصل همان MBA هستند و EMBA یکی از گرایشهای MBA است و قطعا دروس گرایشها با یکدیگر متفاوتند.
تفاوت عمده و اصلی این دو رشته در این است که اصولا دانشجویان رشته مدیریت اجرایی باید از تجربه کافی مدیریت برخوردار باشند. در همه جای دنیا حداقل 5 سال سابقه کار و در ایران حداقل 3 سال سابقه مدیریت الزامی است.
از سوی دیگر بر خلاف رشته MBA در رشته مدیریت اجرایی اساتید نباید هیات علمی باشند و حداقل باید 10 سال سابقه کار عملی مدیریتی داشته باشند و اصولا دروس به صورت کیس ارائه میگردند و با توجه به اینکه دانشجویان خود سوابق اجرایی دارند کلاسها با هم افزایی تجارب دانشجویان و اساتید پیش میروند.
حقوق اساتید دوره های EMBA بیشتر از MBA است چون حتما بایستی حداقل 10 سال سابقه اجرایی داشته باشند و چنین افرادی نمیتوانند به راحتی وقتشان را صرف تدریس نمایند.
البته باز برخی دانشگاههای ایران از این قاعده مستثنی هستند
حقوق فارغ التحصیلان رشته EMBA هم بیش از MBA است چون توانایی اجرایی بالاتری دارند.
در خصوص PhD البته که هر دو میتوانند ادامه دهند ولی اساسا این رشته برای این طراحی شده اند که افراد PhD خوان نباشند. یعنی قرار نیست که فارغ التحصیلی که توانایی اداره یک کسب و کار را بدست آورده است برود در فیلد خاصی تخصص پیدا کند چون در آن صورت توانایی عملی اش کمتر و محدودتر میگردد.
برای همین هم حقوق MBA بیش از PhD است. در بسیاری از دانشگاههای دنیا فارغ التحصیلان MBA ملزم به گذراندن و ارائه پایان نامه یا رساله نمیباشند چون ماهیت این رشته اصلا تحقیقاتی نیست. برخلاف PhD که بر اساس تحقیق و پژوهش بنا شده است و برای همین هم برخلاف ایران اصولا ادامه تحصیل در مقطع دکترا نه تنها هزینه زیادی ندارد بلکه بیشتر PhD ها به راحتی بورس هم میشوند.
عمدتا کسانی رشته MBA را میخوانند (EMBA یا همه گرایشهای MBA هم همینطور) که میخواهند به طور عملی وارد عرصه مدیریت و اداره کسب و کار شوند و قرار نیست محقق باشند.
این فرق بسیار عمده ای است که متاسفانه در هیچ کجا به علاقمندان این رشته ها اعلام نمیگردد. حتی خیلی ها MBA را به معنای مستر در مدیریت بازرگانی میدانند در حالیکه Business به معنای کسب و کار است نه بازرگانی (Trade – Commerce)

به عبارتی دیگر رشته EMBA در اصل همان MBAاست كه براي افراد شاغل در پستهاي مديريت طراحي شده است تا اين افراد ضمن تحصيل به صورت نيمه وقت امكان حضور در مسئوليتهاي خود را نيز داشته باشند و الزاما همه آنها بايد داراي تجارب اجرايي نيز باشند چون دروس طراحي شده براي اين افراد به گونه اي است كه از تجارب عملي افراد در طول سالها مديريتشان نيز در تركيب با دروس تئوري استفاده شود.

نكته مهم ديگر نيز آنكه قرار نيست فارغ التحصيلان اين رشته به دنبال اخذ PhD باشند چرا كه PhD داشتن يعني اهل تحقيق بودن در حاليكه اصولا مديري كه محقق باشد به درد كار مديريت نميخورد بلكه وظيفه او استفاده از تحقيقها به نفع منافع سازمان است. كسي كه بيش از اندازه در كاري متخصص شود به درد پستهاي بالاتر مديريت نميخورد. مديران ارشد سازمانها بايد بيشتر جنراليست باشند تا متخصص براي اينكه بتوانند از زواياي مختلف به مسائل نگاه كنند و مسائل را حل كنند.

به قول جناب اقاي دكتر خرم: “اسپشياليستها(متخصصين) سعي ميكنند بيشتر و بيشتر در مورد موضوعات خاصي بدانند. آنها آنقدر اين كار را ادامه ميدهند تا اينكه همه چيز را در مورد هيچ چيز بدانند.
جنراليستها سعي ميكنند كمتر و كمتر در مورد همه چيز بدانند و روزي متوجه ميشوند كه هيچ چيز در مورد همه چيز ميدانند”
اگر دقت كنيد متخصصين دارند سعي ميكنند در مورد موضوع خاصي بيشتر بدانند.
و براي همين هم هست كه MBA خوانها شانس بيشتري براي مدير شدن دارند تا PhD دارها و عملا كمتر شركتي PhD دارها را به (البته بجز جهان سوم) به پستهاي مديريت ارشد انتخاب ميكنند

راستي براي حسن ختام پيشنهاد ميكنم حتما كتابي را كه در پست قبلي در خصوص تاريخچه مديريت در ايران معرفي كردم را حتما بخوانيد.

برای اطلاعات تکمیلی این پستها را ببینید:
http://www.mojahedi.ir/wp/?p=707
http://www.mojahedi.ir/wp/?p=696

اين وبلاگ نويد را هم اخيرا كشف كرده ام. حتما سري بزنيد


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

ديشب بعد از آنكه امتحان پر استرس مديريت مالي را كه بيشتر از درسش از نمره هاي خطرناك ترم قبل استادمان ميترسيديم را پشت سر گذاشتم فرصت كردم قبل از مطالعه براي امتحان پس فردا، كتاب نيم قرن مديريت در ايران را كه جناب آقاي مهندس بيات دبير محترم انجمن مديريت ايران به رشته تحرير در آورده و به من هديه نموده اند را بخوانم


در اين كتاب به سادگي به روند شكل گيري دانشكده هاي مديريت در ايران و ايجاد سازمان مديريت صنعتي و سازمان مديريت دولتي و نيز شكل گيري انجمنهايي نظير انجمن مديريت ايران اشاره شده است و برايم جالب بود كه بيش از 10 سال است در انجمن مديريت ايران عضو هستم و توجه نكرده ام كه اين انجمن قدمتي 50 ساله دارد و تقريبا عمرش با عمر مديريت در ايران برابري ميكند
اين كتاب عكسهاي قديمي از گردهم آيي هاي سالهاي ابتداي تاسيس انجمن نيز دارد كه ديدني است
توصيه ميكنم حتما اين كتاب را بخوانيد. ظاهرا براي تهيه آن بايد با دفتر خود انجمن مديريت ايران به شماره 88827878 تماس بگيريد

از اظهار لطف دوستان بينهايت سپاسگزارم.
از جناب ابراهيمي عزيز درخواست دارم در خصوص مجوزهايش مرا راهنمايي كند.
جناب يوسفي عزيز ممنون از لطفت
جناب مشايخ در مورد عرائضم در خصوص چرخه عمر محصول كه بزرگواري نموده و نقطه نظرتان را اعلام فرموده ايد از نظر من آنچه شما به عنوان استثنا نام برديد در اصل در دل همين ميتواند قرار گيرد و خارج از آن نيست ولي چون شركت فقط يك برند را به بازار عرضه ميكند و كارديگري هم نميكند دقيقا عمرش به عمر برند وابسته ميشود و ارتباط آنها يك به يك و مستقيم خواهد شد. خوشحالم كه از نظر شما نيز درست بوده است

به هر حال خوشحال ميشوم اين بحث را باز بگذاريم و دوستان عزيز مرا از راهنمايي ها و نقطه نظرات خود بهره مند فرمايند


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

در دو شماره اخير نشريه داخلي انجمن مديريت كيفيت ايران (شماره هاي 50 و 51)‌ مقاله اي با عنوان “نظريه منحني عمر سازمان و مديريت كيفيت” به قلم جناب اقاي دكتر بهرام جلوداري ممقاني منتشر شده بود كه در آن مقاله نگارنده در پي اين بود كه فرضيه اش را (كه از نظر من هيچ پايه تجربي و علمي نداشت) را ارائه نمايد كه شركتها با توجه به اينكه در كجاي منحني عمرشان قرار دارند ميبايستي از ابزارهاي كيفيتي خاص همان دوره استفاده نمايند كه به نظر من اين نظر كلا غلط است.
طي نامه اي نقطه نظراتم را برايشان ارسال كردم كه در اينجا ميخوانيد. متاسفانه به نسخه الكترونيكي مقاله دسترسي نداشتم. اگر خود نشريات را نداريد به سايتشان مراجعه كنيد و اين مقالات را در اينجا و اينجا بخوانيد:

سردبير محترم خبرنامه انجمن مديريت كيفيت ايران

احتراما ضمن عرض سلام و تشكر از زحماتي كه براي ارائه نشريه اي تخصصي در شان انجمن مديريت كيفيت ايران متقبل ميشويد مقاله اي تحت عنوان “نظريه منحني عمر سازمان و مديريت كيفيت” در دو شماره پياپي 50 و 51 به چاپ رسيد كه …

… در مقاله مذكر متاسفانه نگارنده سعي ننموده است درست يا غلط بودن فرضيه اش را به اثبات برساند و هيچ دليل علمي يا غير علمي مبني بر منشاء يا ريشه اين تصميم نيز براي اين فرضيه ارائه نشده است و بيشتر از يك فرضيه به يك مشغله ذهني شبيه است.
با اين وجود آنچه انگيزه نوشتن اين نامه را در من ايجاد كرد ايرادي بود كه به نظرم بر اين فرضه وارد است.

در اينكه ابزارهاي مديريتي مانند هر ابزار و وسيله ديگري به واسطه نياز بشر تكميلتر و گسترده تر شده اند شكي وجود ندارد. ولي اينكه براي هر مرحله از رشد يكي از ابزارها را منتسب نموده اند به نظر اين حقير جاي تعمل و تفكر بيشتري دارد.

اشكال اصلي كه در مقاله نگارنده وجود دارد اين است كه دپارتمانهاي مختلف (مديريت بازار و مديريت كيفيت) را از هم جدا نموده اند در حاليكه همه اين ابزارها مانند حلقه هاي يك زنجير به هم متصل هستند و سازمان مجبور است براي بقاي خود به همه آنها توجه كند. به عنوان مثال بر خلاف نظر نگارنده نميتوان گفت چون در مرحله رشد هستيم بيشتر از مديريت كيفيت به مديريت بازار بايد توجه كرد چرا كه اتفاقا چه بسا محصول جديد به واسطه نياز بيشتر به جلب اطمينان در مصرف كنندگان و كسب اعتبار براي نام تجاري بيش از هر مرحله ديگري به توجه خاص به مديريت كيفيت نياز دارد.
به همان دليل نيز نميتوان گفت شركتي كه ابزارهاي مختلف مديريت كيفيت را آزموده و خود به نحو بسيار مطلوبي دست به تركيب اين ابزارها زده است ميتواند توجهش را در مباحث بازاريابي كمتر نمايد چرا كه با بهترين كيفيت اگر فروش صورت نگيرد شركت نميتواند ادامه حيات دهد. ولي آيا منحني عمر تعيين ميكند كه به كدام يك اهميت بيشتري داده شود يا شرايط محيط و بازار؟

اگر بخواهيم فقط در مورد ابزارها و تكنيكهاي مختلف مديريت كيفيت بحث كنيم با توجه به اينكه نگارنده اشاره اي بر ريشه تفكرات خود و دلايلي كه باعث شده است چنين فرضيه اي را مبني بر اينكه مثلا شركتهاي در مرحله رشد نيازي به مثلا مدل EFQM ندارند ننموده است، لازم به ذكر است كه نميتوان بر اساس تصور ذهني به اين نتيجه رسيد چرا كه اصولا شركتها ميتوانند در بدو تاسيس نسبت به استقرار نظام مديريت كيفيت همزمان با برقراري يك مدل سنجش تعالي سازماني اقدام نمايند همانطوري كه بسياري از شركتها نيز هستند كه اصولا به دليل ماهيت بازار انحصاري الزامي به استفاده از هيچكدام از اين ابزارها را نداشته اند. همه اينها بستگي به برنامه استراتژيك سازمان، رسالت، ماموريت، تصميم مديريت و شرايط محيطي سازمان دارد و ارتباطي بين عمر سازمان و اينكه چه ابزاري بايد در چه مرحله اي از عمر سازمان استفاده شود نميتواند وجود داشته باشد. متاسفانه در اين فرضيه نگارنده سعي ننموده است دست به تحقيق علمي زده و با مورد مطالعه قرار دادن جامعه آماري خود نتايج را به صورت علمي استخراج نموده و ارائه نمايد و بر اساس يافته هاي خود نظريه اي را ارائه نمايد.

گرچه ميتوان براي خود اين ابزارها تقدم و تاخر زماني قرار داده و يكي را پيش نياز ديگري فرض نمود ولي خود اين مبحث نيز جاي بحث دارد. به عنوان مثال برخلاف آنچه نگارنده اشاره نموده اند اگر شركتي هنوز به تداوم توليد مطمئن نيست شايد اتفاقا همان توليد ناب چاره سازش باشد. گرچه شايد شركتي كه ضايعات برايش مهم نيست نه تنها به شش سيگما بلكه اصولا به مديريت كيفيت نياز ندارد چرا كه اصولا نيازي به مديريت نمودن هزينه ها نيز ندارد.

اين مباحث كلا اقتضايي هستند و كاملا بستگي به نوع شركت، سايز آن، نوع بازاري كه محصولاتش را ارائه ميدهد و همچنين محيط سازمان دارد و نميتوان ادعا نمود كه براي هر شركتي شروع از توليد ناب بدون پيش زمينه ايزو 9000 با مشكل مواجه خواهد شد همانگونه كه بدون وجود نگرش و تفكر سيستمي اصولا صحبت كردن از كيفيت و مديريت آن عبث ميباشد.
ولي بديهي است كه برخي از ابزارها (صرفا برخي از ابزارها نه همه آنها) اگر پيش نياز ابزارهاي ديگري باشند در سرعت رشد شركتها ميتوانند به عنوان عامل مثبت شناسايي شوند.

به طور كلي در عين اعتقاد اينجانب بر اينكه در صورتيكه از ابزارها به صورت پيش نياز براي ابزار ديگري استفاده نماييم (كه خود اين سلسله مراتب نياز به ابزارها، لزوما براي همه سازمانها برابر نيست) ميتوان تطابق منحني استفاده از ابزارها را با منحني رشد سطح فرهنگ كيفيت سازمان مورد مطالعه قرار داد ولي تطابق استفاده از اين ابزارها با منحني رشد سازمانها را مردود ميدانم چرا كه همانگونه كه اشاره نمودم در اين مبحث رشد سازمان ميبايستي از دريچه فرهنگي بررسي شود نه سن سازمان يا ميزان بزرگ شدن آن.

نظر شما چيست؟


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

فعلا كه گرماگرم امتحانات است و مثل هميشه داستان تاخير وصولي ها و تسويه شدن صورتحسابها.

متاسفانه امروز خبر رسيد كه همسر يكي از همكارانمان در زير عمل جراحي دار فاني را وداع گفتند. در همينجا مجددا به ايشان و خانواده محترمشان اين مصيبت را تسليت عرض ميكنم
واقعا كه فاصله بين مرگ و زندگي چقدر كم است و ما چقدر غافليم.
بودن يا نبودن در يك لحظه تغيير ميكند.
از دست دادن پدر و مادر ارثيه اي است كه به همه فرزندان ميرسد ولي عكس آنرا خدا نصيب نكند.
از خداوند متعال براي آن مرحومه طلب مغفرت و آمرزش و شادي روح دارم. فكر ميكنم از درد و رنجهاي دنيا راحت شدند بخصوص كه اين اواخر حتي نميتوانستند آبي را بنوشند.
براي فرزندان ايشان سخت است. خداوند همه شان را صبر دهد

امروز نامه اي از شركت آلماني صادر كننده گواهينامه ايزو 9000 دريافت كرديم كه به ما تبريك ميگفتند.
موضوع از اين قرار است كه فكر ميكنم شركت ما امروز در جايي قرار گرفته است و از نظر رشد ساختاري به حدي رسيده است كه ديگر احتياجي به تاييد سازمانهاي ديگر نداريم.
از امروز اگر در اين شركت ايزو 9000 جاري است نه به خاطر حفظ گواهينامه آن است. ما ديگر به گواهينامه ايزو 9000 يا ساير گواهينامه ها احتياج نداريم.

از نظر من مهمترين گواهينامه اين شركت نام تجاري آن است.
شايد زماني نياز داشتيم كه به اعتبار گواهينامه ايزو خودمان را به مشتريان بقبولانيم ولي امروزه ما فقط به ابزارهايي احتياج داريم كه عملكردمان را بهتر كند تا مقبوليتمان نزد مشتريانمان بالاتر رود. و براي اين كار خود سيستمها و ابزارها برايمان لازم است نه گواهينامه هايشان.

اين حركت ما شايد يك اشتباه بزرگ باشد و شايد هم يك تحول بزرگ در تاريخ شركتمان.

از امروز ما همچنان از ابزارهاي مختلف مثل ايزو 9000 يا مدلهاي تعالي سازماني و هر آنچه بتواند ما را با يك تفكر و ديد سيستمي در جهت شكل دهي به سازماني براي فعاليت در پارادايم بعدي به پيش برد استفاده خواهيم كرد ولي فقط به نيازهاي مشتريانمان توجه خواهيم كرد. نه به نيازهاي امروز بلكه نيازهاي فردايشان كه شايد امروز از وجود آن آگاهي ندارند
حتي معتبرترين گواهينامه ها بدون عملكرد در راستاي نيازهاي مشتري جايگاه نام تجاريمان را نزد مشتريانمان بالاتر نخواهد برد.

شركت آلماني گرچه در ابتدا طي تماسهاي تلفني و ايميل و فاكس از ما ميخواستند كه روند قبلي را ادامه دهيم و اجازه دهيم همه ساله مميزيمان كنند ولي وقتي توضيحاتمان را شنيدند به ما تبريك گفتند و جالب اينجاست كه گفتند در اينجا شركتي مثل زيمنس هيچ گواهينامه مديريت كيفيت و .. مثل ايزو ندارد چرا كه اصولا نيازي به آن ندارند مگر در خصوص استانداردهاي اجباري بين المللي در خصوص امنيت جان انسانها و هر آنچه كه قانون آنرا اجباري كرده است.

به هر حال


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

امروز فرمهاي مربوط به شركت در نخستين جشنواره بين المللي انتخاب برترين نام و نشان تجاري ايران كه برايمان همراه با يك دعوتنامه فرستاده بودند را تكميل كرده و ارسال كرديم.
با توجه به جداول امتياز دهي كه در نظامنامه ارسالي قيد شده بود به نظرم بايد امتيازات خيلي خوبي بدست بياوريم
اين حركت خودش از لحاظ فرهنگي ميتواند تاثير بسيار خوبي داشته باشد و توجه مديران به برند سازي و تلاش براي ارتقاء جايگاه برند را جلب نمايد

همينطور دعوت نامه هشتمين كنفرانس مديران كيفيت هم بدستم رسيد. شايد امسال با دو مقاله در اين كنفرانس شركت كنم. فعلا كه امتحانات و چكها و ايام آخر سال فرصت زيادي برايم باقي نميگذارد. بعد از امتحانات بايد روي آنها كار كنم.

فرصتي برايم پيش آمد تا خدمت جناب آقاي دكتر اعرابي رسيدم. حتما نامشان را به عنوان مترجم بسياري از كتابهاي مديريتي و مولف بسياري از كتابهاي روانشناسي قبلا ديده ايد.
قرار بود به توصيه رياست محترم آموزش انجمن مديريت ايران در خصوص ايده اي كه در مورد ايجاد يك مدرسه عالي تخصصي مديريت به ذهنم رسيده است با ايشان صحبت كنم. ظاهرا ايشان مسيرهايي را در اين خصوص براي انجمن طي كرده اند. وقتي پاي جزئيات اخذ مجوز رسيدم متوجه شدم پروسه بسيار پر دردسري در پيش دارم. آنها تا مراحلي پيش رفته اند و فعلا در مرحله مجوز كه ظاهرا صدور آن متوقف شده است معطل مانده اند. به هر حال كتابي از ايشان به يادگار گرفتم ولي هنوز در فكر پيدا كردن راهي براي ايجاد يك مدرسه حرفه اي براي تخصصهاي گوناگون رشته مديريت هستم

مديران عصر ظهور از من در خصوص تفاوت مهندسي مجدد و طراحي مجد سوال كرده اند.
در خصوص تفاوت مهندسي مجدد و طراحي مجدد كه همان ReDesign است تفاوت بسيار زياد است. يكي از فرقها اين است كه در طراحي مجدد كه به عبارتي به آن آرشيتكتي سازمان نيز ميگويند چنين فرض ميشود كه همه چيز از بين رفته است بجز شما و محيط. اكنون بايد از نو سازماني را طراحي كنيد كه شما را به اهدافتان برساند
به عبارتي در طراحي مجدد بايد از كاغذ سفيد شروع كنيد. در صورتيكه در مهندسي مجدد شما از خود سازمان موجود و فرايندهاي آن شروع ميكنيد. مهندسي مجدد بيشتر به فرايندها توجه دارد و سعي ميكند وضع موجود و امكانات و شرايط موجود را تغيير با آنچه مورد نظر ما است تطابق دهد
در رويكرد سيستمي توجه عمده به طراحي مجدد سازمان است. در اين خصوص مباحث گوناگوني در كتابهاي مرتبط با رويكرد سيستمي و تفكر سيستمي درج شده است و بيشتر همانطور كه عرض كردم به عنوان آرشيتكتي سازمان به آن نگاه ميكنند
از توضيحات جناب زارع هم سپاسگزارم


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

You have to learn to Unlearn

براي دست يافتن به نو آوري بايد فريم هاي ذهنمان را تخريب كنيم.

ذهنيتي كه در ما وجود داشته باشد مانع از دست يافتن به يك نو آوري جديد ميشود
همواره ذهنمان ما را به سمت همان چيزي كه وجود دارد ميبرد و فقط دوست داريم در آن چيزي كه هست تغييراتي را ايجاد كنيم
همين نكته را در تفكر سيستمي هم داريم. براي طراحي مجدد سيستم (منظور طراحي مجدد است نه مهندسي مجدد يعني Redesign به جاي Re engineering) بايد همه چيز را از كاغذ سفيد شروع كنيم با فرض اينكه همه چيز نابود شده است و چيزي از سيستم قبلي باقي نمانده است و بايد از نو چيزي را كه در ذهن براي رفع نيازهاي آينده طراحي ميكنيم يا سازماني كه قرار است در پارادايم بعدي فعاليت نمايد را تصور ميكنيم را بسازيم

حتما بارها برايتان پيش آمده كه خواسته ايد چيزي را تغيير دهيد.
به مراتب سخت تر از آن است كه بخواهيد آنرا از نو بسازيد. آن هم آنطوري كه خودتان ميخواهيد

و دقيقا به همين دليل است كه براي يك نو آوري نبايد به سراغ مشتريان رفت و از آنان خواست كه در اين خصوص نظر بدهند!! چرا كه آنان همواره با تصور محصول فعلي فقط چيزهايي را كه دوست دارند را به آن اضافه يا كم ميكنند چون خود مشتريان هم از نياز آتي خود خبر ندارند و فقط به نياز امروز خود مي انديشند كه با چه گزينه هايي اين محصول فعلي ميتواند نيازهاي بيشتري را براي آنان برطرف نمايد


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

در اين پست قصد ندارم از چرخه عمر محصول PLC (Product Life Cycle) صحبت كنم. در اين خصوص در كتابهاي بسياري ميتوانيد مطالب بسيار تكميلتري را مطالعه فرماييد.
آنچه قصد دارم در اين پست به آن بپردازم نقطه نظر من در خصوص جدا بودن منحني عمر برند (نام تجاري)BLC (Brand Life Cycle) از منحني عمر محصول است. چون در بسياري از كتابها مطرح ميشود كه عمر نام تجاري با عمر محصول يكي است و من در اصل در اين پست به نقض آن خواهم پرداخت.
نمودارها را خودم با دست كشيده ام لذا دقت كافي ندارند و روي شيبهاي آن حساسيت زيادي به خرج ندهيد. ضمنا بدليلي كه خودم هم نميدانم شرح محور عمودي كه ميزان فروش است در هيچكدام ديده نميشود. شما در نظر داشته باشيد

چرخه عمر محصول به طور كلي چيزي شبيه به شكل زير است. به عبارتي محصول همواره چهار مرحله عمر را طي ميكند. مرحله اول كه مرحله معرفي محصول به بازار است و معمولا فروش بسيار كم است. بعد از اين مرحله محصول كم كم شناخته شده و عده بيشتري نيازهايشان را از طريق اين محصول برطرف ميكنند و حجم فروش با در زمان كمتري افزايش ميابد (سرعت رشد فروش زياد است)

ولي منحني عمر يك برند ميتواند به شكل زير باشد. به عنوان مثال ميتوان منحني عمر نام تجاري سوني را مثال زد كه با نو آوري و ايجاد محصولات جديد سعي ميكند قسمت بلوغ برند خودش را طولاني تر كند و اين حالت را حفظ كند و نگذارد فروش برند كم شود. اين كار ميتواند ماحصل فروش چندين محصول در چندين گروه كالاي مختلف در چند كشور مختلف باشد. به هر حال به محض اينكه منحني عمر محصولي به قسمت كهنسالي نزديك ميشود با ايجاد يك محصول جديد و يا نو آوري در آن محصول سعي ميكند سن بلوغ محصول را طولاني تر نموده و يا حتي با جايگزين نمودن محصولي كاملا جديد به همان بازار عمر بلوغ برند خود را طولاني تر كند و از نزديك شدن منحني عمر برند به مرحله كهنسالي جلوگيري نمايد. نتيجه همان چيزي خواهد شد كه در شكل زير برايتان رسم نموده ام.

فرض ميكنيم شركت يك محصول دارد و تحت يك برند آنرا عرضه ميكند. طبق شكل زير اگر خط چين آبي را منحني عمر برند در نظر بگيريم كاملا با منحني عمر محصول منطبق خواهد بود

ولي اگر اين شركت دو برند براي يك محصول داشته باشد مثلا كاغذ فتوكپي را كه از هر لحاظ يكسان هستند را با دو نام تجاري مختلف A و B عرضه نمايد در آن صورت به شكل زير خواهيم رسيد. همان چيزي كه فكر ميكنم اثبات ادعاي من باشد.

همانگونه كه در شكل فوق ملاحظه ميكنيد اگر نقطه چين آبي را منحني عمر محصول A و نقطه چين سبز را منحني عمر محصول B در نظر بگيريم ملاحظه ميشود كه عليرغم اينكه منحني عمر محصول (خط قرمز) حاصل جمع دو خط زيرين است (كل فروش محصول ما برابر است با جمع فروش تك تك برندهايمان) ولي يكي از برندها زودتر از مرحله رشد به بلوغ رسيده و رشد كمي داشته است در حاليكه محصول با منحني عمر خط سبز در زمان رشد خود فروش بيشتري داشته است
در اين نمودار چنين فرض شده است كه هر دو محصول همزمان با هم از مرحله رشد گذر كرده و به مرحله بلوغ رسيده اند ولي در حالت واقعي ميتواند به صورت شكل زير باشد:

يعني محصول ما (فروش كاغذ) در زماني كه با خط قرمز مشخص شده است، برند A ما در زماني كه با خط آبي مشخص شده است و برند B ما در زماني كه با خط سبز مشخص شده است مرحله رشد را تمام كرده و وارد مرحله بلوغ خود شده اند.
برندها در بازارها در جنگهاي تجاري عمرشان را از دست ميدهند. مثلا در جنگ تجاري برند شركت ديگري ممكن است برند A ما زودتر عمر مرحله رشدش را طي كند و زودتر هم به كهنسالي برسد و از بين برود ولي منحني عمر محصول به پيشرفت تكنولوژي و نو آوري بستگي دارد.

لطفا اگر به نظر شما اين نظر غلط است با من در ميان بگذاريد. به زودي نسخه كامل اين پست در قالب مقاله اي در يكي از مجلات مديريتي چاپ خواهد شد. بنابر اين نقطه نظر شما بسيار برايم ارزشمند است


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید