پیرو حمله مستقیم ما به سهم بازار برخی رقبا یکی از رقبای اصلی ما در یک اقدام اشتباه آغازگر جنگ قیمتها شد.
این اقدام بسیار مرا خوشحال کرد چرا که نشان میدهد اقداماتم موثر بوده و درست جهت گیری کرده ام.
اجازه دهید به این بهانه اشاره ای به تعاریفی که اغلب در دوره روشهای قیمت گذاری حتما به آنها اشاره میکنم و همه شما بزرگواران به خوبی با آن آشنا هستید داشته باشم:

جنگ قيمتها عبارت است از :
كاهش قيمتها از سوي يك فروشنده با هدف از ميدان به در كردن ساير رقبا به منظور كسب سود در بلند مدت.
اما دامپينگ به مفهوم عرضه كالا پايين تر از بهاي تمام شده طبق قانون تجارت و قوانين سازمان تجارت جهاني WTO به دليل ايجاد بيكاري ممنوع است. همان مباحثی که همه شما اخیرا در پی بحران اقتصادی جهانی از زبان دولت مردان اقتصاد و بازرگانی شنیده اید که در تلاش هستند دامپینگهای خارجی را شناسایی کنند.
همانگونه که در تعاریف فوق ملاحظه میکنید این دو تعریف با هم تفاوت فنی دارند. اما شباهت عمده آنها که در تعاریف نهفته است ایجاد انحصار در بازار است.

عوامل متعددي منجر به بروز جنگ قيمتها ميشوند كه برخي از آنها عبارتند از:

  • عوامل مربوط به بازار (نظير وجود ظرفيت مازاد توليد در صنعت همانند شرایط اوضاع اقتصادی اخیر حاکم بر بسیاری از صنایع در اکثر کشورها)
  • عوامل مربوط به شركت (نظير بالا بودن موانع خروج از صنعت و وخيم شدن وضعيت مالي شركت)
  • عوامل مربوط به محصول (نظير اهميت استراتژيك محصول براي شركت)
  • عوامل مربوط به مشتري (نظير بالا بودن حساسيت قيمتي و پايين بودن وفاداري مشتريان نسبت به برند)

خوشبختانه عوامل اصلی فوق برای شرکت رقیب مصداق دارد. بخصوص ردیف آخر که بیصدا آغاز شده است و به سرعت پیش میرود.
با توجه به موارد فوق من معتقدم رقیب ما در وضعیت مطلوبی نیست و برای زنده ماندن سعی در ناامن کردن حاشیه سود در بازار و جلوگیری از فعالیت بیشتر رقبای فعلی میکند تا از این طریق ضمن محدود کردن رشد فعالیت رقبا فرصتی برای دوام خود بدست آورد.
از طرفی در زمان بسیار بدی که بحران اقتصادی دامان بسیاری از صنایع در جهان را گرفته است این اقدام میتواند بهانه و ابزار خوبی برای دامپینگ را به سایر رقبا بخصوص رقبایی که دست قوی در واردات دارند و شاید هرگز به فکر این کار هم نبودند را فراهم نماید (که در رایزنی هایی که با مدیران برخی از رقبا داشتم متوجه شدم همینطور هم شده است) و به دلیل اقدام جهت ایجاد انحصار در بازار، حمایتهای دولتی برای جلوگیری از واردات را نیز از دست بدهد.

آغاز جنگ قیمتها در این زمان و این شرایط حتی میتواند بسیار زودتر از زمان قبول رقابت و مبارزه در شرایط رقابتی، شرکت رقیبمان را از دور رقابت خارج کند.

خوشبختانه من از قبل فکر این موضوع را کرده بودم و سناریوهایی از پیش برایش تدارک دیده ام. تنها چیزی که بیش از حد به آن احتیاج دارم اطلاعاتی از علل و اوضاع شرکت آغازگر این بازی است تا بر اساس آن گامهای بعدی خود را در زمان مناسبتری بردارم.
شما را در جریان اخبار این جنگ قرار خواهم داد. اکنون باید کمی صبر کرد.
گرچه آثار و تبعات این اقدام نسنجیده ما را هم تحت تاثیر قرار خواهد داد ولی میدانم که اگر همه چیز آنگونه که من فکر میکنم پیش برود این اقدام رقیب وضعیت بسیار با ثباتی را برای ما در طول سال فراهم خواهد نمود و چه بسا سرعت رشدمان را افزایش داده و برندمان را معتبر تر سازد.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

بالاخره بعد از مدتها تونستم به بلاگر بیام. نمیدانم مشکل از سرویس دهنده های اینترنت بود یا جای دیگر که نمیتوانستم وارد بلاگر شوم. خوشبختانه مشکل رفع شده ولی در فکر تدارک راه حلهایی برای به روز کردن بلاگ از طریق دیگر هستم.
وقتی بین پستها فاصله می افتد یعنی اینکه مطالب زیادی روی هم جمع میشوند و حتی به مرور تاریخ مصرف انتشار آنها خاتمه میابد.
با خودم فکر میکردم به راستی هزینه نیروی انسانی در ایران برای شرکتها چقدر است؟ چرا هم کارفرما و هم حقوق بگیر ناراضی هستند؟

ناراضی بودن حقوق بگیر ممکن است ناشی از عدم تناسب درآمد و هزینه های زندگی باشد.
اما اگر حقوق دریافتی او کم است پس چرا کارفرما هم ناراضی است؟
یکبار یکی از دوستان در لابلای صحبتهایش مطرح کرد که برای هر یک از پرسنلش در طول سال معادل 17 ماه حقوق پرداخت میکند.
بهانه ای شد که برای خودم حساب کنم که واقعا حقوق پرداختی چقدر است.
به طور معمول 12 ماه سال که باید حقوق پرداخت کنیم.
پایان هر سال نیز معادل 60 روز (2 ماه) حقوق به عنوان عیدی پرداخت میشود.
کارکنانی که بیش از یکسال سابقه کار داشته باشند معادل 1 ماه نیز به عنوان حق سنوات دریافت میکنند.
کارکنان متاهل دارای فرزند نیز در طول سال معادل یک ماه حقوق به عنوان حق اولاد تا 3 فرزند دریافت میکنند. که اگر فرض کنیم فقط یک فرزند داشته باشد تا اینجا برای هر کارمند متاهل داراری یک فرزند در مجموع در طول سال 16 ماه حقوق پرداخت میشود.
حدود 23 درصد درآمد هر فرد را نیز کارفرما به عنوان حق بیمه سهم کارفرما باید ماهیانه به سازمان تامین اجتماعی پرداخت کند. به عبارتی اگر آنرا با سایر هزینه های خرد و ریز مثل حق بن و ایاب و ذهاب و … گرد کنیم و 25 درصد در نظر بگیریم هر 4 ماه یکبار معادل یک ماه حقوق هر نفر به عنوان حق بیمه پرداخت میشود. یعنی 3 ماه حقوق در سال.
با توجه به اینکه مالیات حقوق و 7% حق بیمه سهم کارمند از حقوق دریافتی هر کس کسر میگردد و باری بر دوش کارفرما نیست (مگر جریمه دیرکرد در پرداخت به موقع آن) هر کارمند معادل 19 ماه حقوق در طول سال دریافت میکند.
روزنامه جام جم مثل بقیه رسانه ها به نقل از ایرنا نوشته بود:
.

” نگاهي گذرا به تقويم سال 1388 نشان مي‌دهد تعطيلات رسمي امسال بيش از 25 روز است و علاوه بر آن 52 روز تعطيلات جمعه در تقويم هر ايراني ثبت شده است که به اين ترتيب از 365 روز امسال 77 روز آن تعطيل است. “

یعنی پرداخت 19 ماه حقوق برای نه و نیم ماه کار در سال 88. البته بر اساس گزارش فوق شانس آورده ایم در سال 88 بین التعطیلی کم است و گرنه آنرا هم باید در محاسبات تعداد تعطیلات اضافه کنیم.
درست دو برابر. تازه اگر فرض کنیم راندمان و بهره وری نیروی کار در وضعیت بسیار مطلوبی قرار گرفته باشد. در صورتیکه طبق قانون کار هر فرد حق دارد 30 روز (یک ماه) در طول سال از مرخصی استفاده نماید و به فرض محال در محاسبات من کسی به مرخصی نرفته باشد.
به همه این هزینه ها باید هزینه های پشتیبانی نیروی کار را نیز اضافه کنیم از قبیل نرخ استهلاک ملزومات اداری و تجهیزات رفاهی و ناهار و … که شرکتها برای انجام امور ضرورت دارد فراهم کنند و در بسیاری موارد این هزینه ها رابطه مستقیم با تعداد پرسنل دارد (هزینه هایی مانند فضای کار و میز اداری و کامپیوتر و شبکه و تلفن سانترال و …) که البته مورد اخیر کاملا با درصد فاصله جزئی نسبت به سایر رقبای داخلی و خارجی برابری میکند.
برای همین نرخ دستمزد نیروی انسانی ایرانی برای کارفرما بسیار بالاست و توان رقابت با رقبایی که در تلاش برای رشد بهره وری و کاهش هزینه ها در حد صدم درصد میباشند از شرکتهای ایرانی خارج میشود و بازار سرمایه گذاری برای واردات همچنان پر رونق تر بازار تولید است.
این در حالی است که هزینه دستمزد طبق اصول حسابداری صنعتی و بهای تمام شده تنها یکی از 3 عامل اصلی بهای تمام شده یعنی مواد، دستمزد و سربار است.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

این روزها به قدری مشغول هستم که فرصتی برای نوشتن پیدا نمیکنم و همه افکارم درگیر طراحی مجدد کسب و کار شرکتم است.
دامنه تغییرات تقریبا وسیع است و خودم از عملکرد و دست آوردهایم راضی هستم.
دیگر به حفظ تعادل بین کار و زندگی فکر نمیکنم. هم خودم هم خانواده ام قبول کرده اند که زندگی من جدای از کارم نیست. مهم این است که از زمانی که سپری میکنم راضی باشم. برخی به زمانی که در محل کار هستند میگویند کار و به بقیه آن میگویند زندگی. راستش را بخواهید من حتی وقتی خواب هستم جز در مواردی که از خستگی بیهوش شده باشم باز در فکرم دارم کار میکنم و طرح میریزم و برای اجرا و پیاده سازی آن فکر میکنم. کار من در ذهنم است. محل کار و دفتر هم در فکرم است و وابسته به حضور یا عدم حضور در دفتر نیست.
دیگر خودم را با این فکر که حالا که در دفتر نیستم به کار فکر نکنم اذیت نمیکنم. به فکرم اجازه میدهم در مورد کسب و کارم هر وقت خواست پرواز کند. حتی اگر نصف شب مرا برای یادداشت برداری از آنچه از دهنم گذشته است بیدارم کند.
غالب کارهای فکری همینطور هستند. شاید حضور فیزیکی در محل کار صرفا برای بررسی نحوه اجرا مفید باشد و نه بیشتر. مهمترین کار یک مدیر بخصوص اگر آفریننده کسب و کاری باشد فکر کردن است و فکر کردن هم محدود به مکان و زمان نیست.
برگردیم سر بحث رقبا.متاسفانه دامنه رقابت شرکتهای رقیب به دلیل فشارهای اقتصادی و توان کم مالی و حتی فکری رقبا آنها را به سمت کم فروشی و دزدی از کیفیت و کمیت کشانده است.
به عبارتی برای بقاء جز تنازع راهی را ندیده اند. شاید هم چاره ندارند. برخی از آنان دیون بانکی سنگینی دارند که باید پرداخت شود. به هر قیمتی که شده میخواهند خود را حفظ کنند حتی اگر دمپینگ کنند و در اصل تیشه به ریشه خودشان بزنند.
در نمونه هایی از محصولات رقبا که معمولا بررسی میکنم متوجه موارد بسیار شرم آوری شدم. بدون استثنا در نمونه هایی که بررسی کردم حتی نمونه های رقبای با سابقه، کارتنهای کاغذ کامپیوتری که به اسم 2000 برگی فروخته میشوند زیر 1800 برگ کاغذ داشتند. یعنی حداقل 10% کم فروشی. یکی از رقبا در کاغذ 3 نسخه ای که به اسم 70 گرمی فروخته بود در نسخه اول از کاغذ 65 گرمی و در کاغذهای نسخه دوم و سوم از کاغذ 60 گرمی استفاده نموده بود. برخی دیگر در رولهای ترمال (حرارتی) نه تنها از متراژ رول حداقل 10% کم فروشی داشتند بلکه کاغذهای چینی را به عنوان کاغذهای ژاپنی به فروش میرسانند. برخی بدتر از ان از کاغذهایی که عمر آنها به سر آمده بود (کاغذهای حرارتی دارای تاریخ مصرف هستند و این تاریخ مصرف در طولانی شدن ثبات رنگ متن روی این نوع کاغذها تاثیر مستقیم دارد) استفاده کرده بودند در نتیجه قاعدتا مطالبی که بر روی آنها نقش میبندد بعد از یک هفته محو خواهند شد.
به نظر من این بهترین فرصت است که محصولات رادان کیفیتشان را بیشتر به رخ بکشند. هرگز فاصله کیفیتی تا این میزان نبوده است و من فکر میکنم اگر بتوانیم به خوبی کیفیت و وجه تمایزمان را معرفی کنیم برنده میدان خواهیم بود.
تنها جایی که میلنگیم موسساتی است که بدون توجه به جزئیات و فقط بر اساس قیمت فی هر کارتن اقدام به خرید میکنند و متاسفانه بیشترشان دولتی بوده و تعدادشان هم کم نیست و اگر کم هم بود هرگز رقبا نمیتوانستند به این کار کم فروشی دامن بزنند.
برای رقابت با آنها هم محصولی در همان تعدادی که رقبا عرضه میکنند در کنار محصول اصلی خودمان بسته بندی خواهیم کرد ولی قید میکنیم که مشخصات واقعی چیزی که میخرید چیست تا هم در زمینه قیمتها بتوانیم رقبا را کنار بزنیم و به مشتریانمان حق انتخاب بدهیم و هم از نظر کیفیت از فرصتی که خود رقبا با ایجاد فاصله کیفیتی برایمان ایجاد نموده اند برای ضربه زدن به خودشان استفاده کنیم.

در این فرصت دو ماهه علاوه بر آنکه تقریبا در پیاده سازی نظام جدید موفقیتهای خوبی بدست آورده ام و تقریبا میتوانم بگویم شرکت رادان در سال 88 شرکت جدیدی خواهد بود با تجربه 11 ساله، اقدام به سرمایه گذاری روی رولهای حرارتی نیز کردم و با تهیه ماشین تمام اتوماتیک که تا پایان سال کار نصبش تمام میشود از سال آینده رولهای حرارتی رادان به صورت تمام اتوماتیک و با کیفیت و سرعت به مراتب بالاتری تولید و بسته بندی خواهند شد. با تهیه یک دستگاه کلیتور دیگر (به درد تهیه کاغذهای چند نسخه میخورد) سرعت تحویل این طیف محصول را نیز بیشتر خواهیم کرد.
علیرغم همه مشکلاتی که در سر راه تولید وجود دارد و از نظر اقتصادی نیز کارشناسان چشم انداز خوبی را ترسیم نمیکنند فکر میکنم به یاری خدا سال بعد با برنامه هایی که پیاده و اجرا خواهم کرد سال موفقیت آمیزی برای افزایش سهم رادان باشد. امیدوارم که همه چیز آنطور که من برایش برنامه چیده ام پیش برود.
به نظر من در بحران قرار گرفتن شرکتها خودش یک فرصت است. یعنی اگر شرکتها بخصوص ما ایرانی ها که از ابعاد مختلف با مشکلات بسیار جدی در اداره کسب و کارمان مواجه هستیم گاها در بحرانها و تهدید های جدی البته تا حدی که منجر به مرگ شرکت نشود قرار بگیریم بد نیست. شاید فرصت هم محسوب شود. کمی به خودمان می آییم و مجبور میشویم اقتصادی تر حرکت کنیم. میرویم سراغ هزینه ها.
من شخصا هر بار که خیلی جدی سراغ کاهش هزینه ها رفته ام بهتر توانسته ام از منابع مالی ام استفاده کنم و هزینه ها را کاهش دهم و درست سرمایه ام را بگردانم.
فکر میکنم این بحرانها از این بابت که خودمان را اصطلاحا ناب تر و کم هزینه تر کنیم کارآمد هستند. شاید برای همین است که کاهش مداوم هزینه از برنامه های جدی شرکتهای ژاپنی طی چندین سال فعالیت بوده است

خوشبختانه میزان معافیت مالیاتی حقوق سال 88 بیش از حداقل میزان حقوق تعیین شده است. اینطوری کمک بیشتری به وضعیت معیشت کارکنان میشود.
پرداخت نقدی یارانه ها هم خودش بحث مفصلی میطلبد. من معتقدم اگر به جای این کار این مبالغ سرمایه گذاری شود و مردم سهامدار این سرمایه ها باشند خیلی بهتر است. این کار دولت مثل دادن ماهی به جای یاد دادن ماهی گیری است.
به جای آن اگر این مبالغ درست هزینه شود و زمینه برای آزادتر سازی کسب و کار در ایران فراهم گردد خود به خود زمینه سرمایه گذاری فراهم خواهد شد که متعاقب آن اشتغال زایی نیز افزایش یافته و تولید ناخالص ملی نیز افزایش میابد و وضع معیشت عموم مردم بهبود میابد. بعد از آن میتوان روی حذف تدریجی سوبسیدها اقدام نمود. البته به نظر من یک راه دیگر هم برای اینکه سوبسیدها درست به دست کسی که باید از ان استفاده کند برسد هست و آن هم اجرای سیستم کوپنهایی که در زمان جنگ تحمیلی آنرا تجربه نموده ایم میباشد.
مثلا عرضه نان با قیمت 400 تومان و برق 80 تومان (که در خصوص ناکارآمدی سیستمهای تولید برق کشور و بالابودن بهای تمام شده آن در مقایسه با نرخ 25 تومان برق وارداتی مطالب بیشماری در جراید درج شده است) برای عموم مردم به طوری که دارندگان کوپنها (که احتمالا نوع الکترونیکی آن مانند کارت سوخت رواج یابد) یا شماره های رهگیری خاصی بتوانند از پرداخت مثلا 50% آن معاف باشند.
من فکر میکنم آقای مهندس موسوی تجربه خوبی در این زمینه در دوران نخست وزیری خود داشته باشند و شاید اگر در انتخابات ریاست جمهوری انتخاب شوند روی این برنامه کار کنند. نمیدانم چرا فکر میکنم انتخابات سال بعد را یا ایشان رئیس جمهور خواهند شد یا مجدد آقای احمدی نژاد. آقای احمدی نژاد هم خوب توانستند به برنامه ها سرعت دهند. شاید رئیس جمهور کس دیگری بود با احتیاط تر عمل میکرد چون بیشتر تصمیمات ایشان همراه با شوک بود. شاید بهای که بابت دستیابی ایشان به برنامه ها پرداخت شد بسیار بیشتر بود ولی چون اطلاعاتی در این خصوص نداریم نمیتوانیم اظهار نظر کارشناسی داشته باشیم. خودشان هم در مصاحبه تلویزیونی اعلام داشتند که کارهایی کرده اند که هیچ رئیس جمهور دیگری تا کنون انجام نداده است. در هر صورت برنامه مشخص است و دولتها باید تلاش کنند تا زودتر اهداف برنامه تحقق یابد. منظور من همان برنامه ایران 1404 است. برداشت دیگری نکنید.
در هر صورت حذف سوبسیدها جدی است و به نظر من باید با سرعت اجرا شود به شرطی که منابع مصرف منابع حاصل از این نوع صرفه جویی کاملا مشخص بوده و عملکرد صرف آن ارزیابی شود. حذف سوبسیدها شروطی نیز دارد که اولا بهای تمام شده تولید محصول و خدماتی که دولت متولی آنها است با استفاده از روشهای نوین مدیریتی و تولید کاهش یافته و کاملا رقابتی باشد و مصرف کننده ایرانی اختلاف بهایی مانند مقایسه برق 80 تومانی در مقایسه با 25 تومانی وارداتی نداشته باشد و دوما موانع آزاد سازی کسب و کار (پارامترهایی که بر اساس آن ازاد سازی کسب و کار کشورها را میسنجند مشخص است) برطرف شود و زمینه فعالیت رقابتی برای افزایش سرمایه گذاری به منظور افزایش تولید ناخالص داخلی و متعاقب آن درآمد سرانه فراهم گردد.
در این رابطه توجهتان را به مطلبی که در روزنامه همشهری دیروز مورخ 22 اسفند 87 به نقل از رئیس کمیسیون صادرات و واردات اتاق بازرگانی تهران منتشر شده است جلب میکنم.:

تجارت خارجی و نرخ ارز در سال 1387
محسن بهرامي ارض اقدس*
در روزهاي اخير مسئولان تجارت خارجي كشور به كرات از رشد صادرات غيرنفتي و تحقق چندين برابري اهداف پيش‌بيني شده تجارت خارجي در برنامه خبر مي‌دهند، در اين راستا ذكر چند نكته ضروري است.

1- در11 ماهه سال‌جاري بيش از 52 ميليارد دلار واردات رسمي و حدود 8 ميليارد دلار واردات غيررسمي و قاچاق در كشور صورت گرفته كه نسبت به سال گذشتـه 23 درصد و نسبت به احكام برنامه 50 درصد افزايش دارد. همچنين در اين مدت 16 ميليارد دلار صادرات غيرنفتي داشته‌ايم كه در مقايسه با عملكرد سال گذشته كه 18 ميليارد دلار بوده، كاهش 2 ميليارد دلاري را نشان مي‌دهد. اما از مجموع 16ميليارد دلار صادرات غيرنفتي حدوداً 5 ميليارد دلار ميعانات گازي و 7 ميليارد دلار محصولات پتروشيمي و فراورده‌هاي پايين دستي نفتي بوده است.

2- در تركيب كالاهاي وارداتي، سهم كالاهاي سرمايه‌اي كاهش‌يافته و متقابلاً سهم كالاهاي مصرفي و واسطه‌اي افزايش نشان مي‌دهد. امسال يك ميليارد دلار واردات خودرو، 5 ميليارد دلار بنزين، 300 ميليون دلار ميوه، ميلياردها دلار گندم، جو، ذرت، شكر و لوازم خانگي، برخي از اقلام وارداتي كشور را تشكيل مي‌دهند.

3- در اين مدت قيمت متوسط هر تن كالاي صادراتي 560 دلار و هر تن كالاي وارداتي و مصرفي 1300 دلار بوده، يعني نرخ مبادله كالاهاي صادراتي كشور كمتر از 50درصد نرخ كالاهاي وارداتي بوده است.

4- نكته ديگر آن است كه حدوداً 62درصد وزني كالاهاي صادراتي و 55درصد واردات يعني 60درصد مبادلات كشور اعم از واردات و صادرات با 7‌كشور جهان (‌امارات، عراق، چين، هند، جمهوري كره، آلمان و سوئيس) بوده كه اين امر گوياي مشكلات ناشي از مناسبات سياسي – اقتصادي كشور در حوزه بين‌الملل است.

5- با اين روند تراز تجاري امسال كشور‌مان با 109 كشور جهان منفي بوده، گرچه با برخي كشورها از جمله افغانستان، ونزوئلا، سوريه، تاجيكستان، عراق و… تراز تجاري مثبتي داشته‌ايم.

6- نرخ دلار در 10سال گذشته از 865 تومان در سال 78 به 980 تومان در سال‌87 رسيده است. اين در حالي است ‌كه شاخص تورم طي 10سال گذشته 283درصد رشد داشته و در نتيجه نرخ دلار 258‌درصد عقب‌تر از رشد نرخ تورم بوده است، يعني اينكه در واقع اكنون ارزش واقعي دلار 500 تومان است.

7- اختلاف بين نرخ تورم داخلي و نرخ رشد دلار عملاً پرداخت يارانه به توليد‌‌كننده خارجي، تشويق واردات، كاهش حاشيه سود و مزيت نسبي صادرات غيرنفتي، فشار بر بنگاه‌هاي داخلي و افزايش بيكاري را به ارمغان آورده است.

8- اين در حالي است كه براساس احكام برنامه چهارم نرخ دلار بايد به ميزان اختلاف تورم داخلي و خارجي افزايش مي‌يافت كه در اين صورت نرخ دلار در سال 87 بايد به 2100 تومان مي‌رسيد اما متأسفانه تحت عنوان ارزش پول ملي و با ترجيح مصالح سياسي، نه عقلانيت اقتصادي و با تكيه به درآمدهاي سرشار و تزريق ارزهاي نفتي به بازار داخلي، قدرت رقابت‌پذيري اقتصاد غيرنفتي كشور‌مان در بازارهاي بين‌المللي از بين رفته، تراز تجاري كشور ( اختلاف بين واردات و صادرات غيرنفتي) به‌شدت منفي شده و زمينه خروج سرمايه از كشور فراهم شده است.

9- اميد مي‌رفت همزمان با آزاد‌سازي‌ نرخ حامل‌هاي انرژي و هدفمند كردن يارانه‌ها، نرخ ارز نيز به قيمت واقعي نزديك شود تا صادرات غيرنفتي رونق گرفته، واردات كالاهاي مصرفي كاهش يابد، از توليد داخلي حمايت، منابع ريالي بودجه دولت تامين و از ايجاد كسري بودجه جلوگيري شود.

همچنين واقعي شدن نرخ ارز آثار مثبت ديگري مانند؛ توقف روند كنوني خروج سرمايه، زمينه‌سازي براي توسعه سرمايه‌گذاري خارجي، افزايش اشتغال و… را به‌دنبال داشته باشد، اما متأسفانه ظاهراً همچنان مصالح سياسي بر عقلانيت اقتصادي غالب است.

از نظر من این بحران اقتصادی که گریبانگیر بسیاری از کشورها شده است و بخصوص بحرانی که کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس بخصوص امارات را گرفته است فرصت خوبی است برای جذب سرمایه های بین المللی برای ایران عزیز.

بعد از ننوشتن طولانی این پست خیلی طولانی شد. چیزی تا پایان سال باقی نیست. کار ناتمام زیادی هست که باید انجام دهیم.
برای تفنن بد نیست این ویدئو را که اسمش هست When the driver is SHE! البته به دور از چشم خانمتان (شب عیدی توصیه مرا جدی بگیرید) تماشا کنید. بخصوص ثانیه اخرش را حتما ببینید.

این هم لینکش: http://www.youtube.com/watch?v=GpV1dEp7znU


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

یعنی واقعا همه چیز از کارت ملی شروع شده؟
طرح اطلاعات اقتصادی خانوار و بعد از آن اجباری شدن مالیات بر ارزش افزوده، کد اقتصادی جدید و اخیرا نیز اجباری شدن ایران کد.
امروز هم بانک اطلاعات و اعتبار سنجی مشتریان بانکها (به نظرم همان سیستم سنجش میزان موجودی مشتریانی بود که خیلی سر و صدا کرد و بعد هم تکذیب شد یا به تعویق افتاد) افتتاح گردید.
مبارک است.
ظاهرا قرار است هر نوع حرکت اقتصادی رد یابی شود.
این که خوب است یا بعد بستگی به هدفی دارد که از آن دنبال میشود و اینکه چقدر منافع ملی را حداکثر میکند.
به نظر من خود منافع ملی هم تعریفی دارد. منافع آحاد مردم از چه نظر؟ رونق اقتصادی به نظرم منفعت مهم ملی است.
شاید هم تعریف از منافع ملی اخذ مالیات بیشتر یا حذف یارانه ها و یا تقسیم مساوی درآمدهای ملی در نظر است.

فعلا که دستور کاهش قیمتها اثرات آتی اش را که به نظر من سال بعد با افزایش قیمتها خودش را نشان خواهد داد هنوز نهفته دارد. افزایش بهای انرژی و سنت افزایش دستمزدها هم قطعا بر این افزایش قیمت دامن خواهد زد مضاف بر اینکه اثرات برنامه های اقتصادی دولت که هنوز در مجلس است زیاد قابل شناسایی نیست.

شرکتهای خصوصی باید بیشتر به منابعشان و نحوه مصرف آنها توجه نمایند.
بخصوص اینکه به دلیل مشکلات اقتصادی حاکم توانایی بازپرداخت تعهدات به دلیل به هم خوردن محاسبات گردش مالی با مشکلاتی مواجه شده است.
باید کمربندها را سفت تر کنیم.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

کاهش قیمتها هنوز ادامه دارد. در برخی از صنایع داخلی تازه آغاز شده است.
بعید میدانم کاهش قیمتها رکود فروش ماه اخیر را بشکند. به هر حال متاسفانه با کاهش قیمت عملا تایید کرده ایم که کاهش قیمتها واقعی بوده است و بازار منتظر میماند تا باز هم قیمتها کاهش یابد و البته با کاهش تقاضا باز هم قیمتها کاهش خواهند یافت.

به نظر من به جای کاهش دستوری قیمتها خوب بود دولت هزینه تولید را کاهش میداد. به زودی شاهد افزایش دستوری حقوقها خواهیم بود. از طرفی هزینه های واردات مواد اولیه پا برجاست به نظرم حتی باید تمامی عوارض و مالیاتها از صادرات حذف شود تا تولید کنندگان داخلی بتوانند بازارهای جدیدی را در بین رقبای دارای نامهای تجاری معتبری که اکنون ضعیف شده اند بدست بیاورند. گرچه نوسانات ارزی و قیمت مواد اولیه و افزایش هزینه های تولید قدرت رقابتی در بازارهای خارج از کشور برای تولید کننده باقی نگذاشته است.
در حالیکه ظاهرا قرار است هزینه سایر عوامل تولید از جمله انرژی نیز افزایش یابد، رکود فروش و در پی آن کاهش دستوری قیمتها همراه با نوسانات ارزی اخیر به نظرم لطمات بزرگی را به منابع تولید کنندگان خواهد زد. حتی با خودم فکر میکردم که ما چرا به جای آنکه برای جلوگیری از آسیبهای ناشی از بحرانهای اخیر اقتصادی که در کل جهان تاثیر گذار بوده است داریم خودمان برای خودمان بحران ایجاد میکنیم!؟
در هر صورت کاهش قیمتها حتی اگر دستوری هم باشد قطعا قدرت خرید را بالا خواهد برد. چیزی که مردم در شب عید و دولت برای انتخابات بعدی به آن احتیاج دارند.
افزایش قدرت خرید مردم قاعدتا بایستی رکود را کنار بزند و جانی دوباره به بازار بدهد و صد البته مجددا رشد تورم در پی افزایش تقاضا به شرط عدم مهار نقدینگی و داستانهای همیشگی که بارها و بارها در اقتصادمان تکرار شده است.

در پی عدم پایبندی مدیریت شرکت به تعهداتش در قبال مشتریان و حتی قراردادهایش با آنان و حتی توافقاتشان با من تصمیم دارم از زمان استفاده کرده و با ترک آنجا، فرصت باقی مانده از سال را به بررسی آینده فعالیت و ترسیم نحوه فعالیت آتی شرکتم بپردازم و تغییرات احتمالی در رفتار با بازار و عملکردمان را مشخص نموده و برای اجرا به کارکنانم بسپارم.
الان که به آن فکر میکنم حجم عظیمی از کارهایی را میبینم که باید انجام شود به شرطی که اقتصادی بودن فعالیتها برایم محرز گردد. گاها حساب میکنم و میبینم اگر محل دفتر و تشکیلاتمان را اجاره میدادیم بیشتر گیرمان می آمد. همانطوری که یکی از دوستانم قصد دارد شرکت نرم افزاریش را که ظرف 15 سال فعالیت با بیش از 60 کارمند گوشه ای از سهم بازار نرم افزار خاصی را به خودش اختصاص داده است را تعطیل کرده و با فروش دفترش از طریق سود بانکی به قول خودش جرینگی با بهترین درآمد و البته با کمترین استرس زندگی کند.
تصمیم دارم در خصوص گسترش یا حفظ و یا شاید حتی کاهش فعالیت شرکتم در این ایام باقی مانده از سال بیشتر تعمق کنم.
چند روز پیش نیز با یکی از بانکها برای دوره های آموزشی تفکر سیستمی و مدیریت خدمات و ارتباط با مشتری به توافق رسیده ام. برگزاری دوره های آموزشی همیشه مرا به جلو هل داده است! این عبارت مصداق واقعی دارد چرا که مجبور میشوم بیشتر مطالعه کنم و دائما به روزتر و جلوتر از حضار باشم و بتوانم اذهان آنها و سوالات بیشمارشان را اداره کنم. هر چقدر حضار حرفه ای تر باشند برایم بهتر است. به تجربه دریافته ام که حتی سخنرانی برای افراد فاقد تجربه و تخصص ملالت آور است.
در این مدتی که در این شرکت همکاری داشتم اعتماد به نفسم چند برابر شده است و از اینکه توانایی نسبتا خوبی در طراحی و اجرا و به عبارتی خودمانی تر در مدیریت یک نظام فروش و بازاریابی پویا در من به وجود آمده و مهارتهایم افزایش یافته است بسیار خوشحالم.
قصد دارم اگر برای گسترش فعالیت شرکتم به نتیجه رسیدم تمامی آموخته هایم را در طراحی مجدد نظامی برای فروش بیشتر محصولات شرکتم به کار گیرم. راستش را بخواهید با آنکه فکر میکنم بسیار حرفه ای تر شده ام ولی احساس میکنم چیزهای خیلی بیشتری را باید یاد بگیرم. و این خودش کمی برایم استرس ایجاد میکند.
ولی فعلا برای درک بهتر شرایط اقتصادی و تطابق با آن به آرامش وتمرکز بیشتری نیاز دارم.
ممکن است دعوت یکی از دوستانم را برای همفکری و مشاوره برای مسائل فروش و بازاریابی شرکتش بپذیرم. به هر حال تجربه همکاری در کسب و کار دیگر و محیط متفاوت برایم بسیار ارزنده بود و سعی خواهم کرد به آن ادامه دهم. برای حرفه ای تر شدن در مدیریت به تجارب بسیار بیشتری نیاز دارم.

با این برنامه نظام مالیاتی جدید هم که مرحله دوم ثبت نامش مشمول کلیه افراد با هر سطح درآمد است و اخیرا و البته بی سر و صدا آغاز شده است مشخص نیست چه رفتار و عکس العملی را در اصناف ایجاد نماید. ضمن آنکه این بار ظاهرا صنف به صنف مشمول این قانون میشوند تا مشکلی فراگیر مانند دفعه قبل ایجاد نگردد. مشکلشان! هم این است که دیگر نیازی به نگهداری حساب و کتاب دو دفتره نخواهد بود و مالیات بر در آمدها چند برابر خواهد شد.
البته اگر نظام مالیاتی خوبی برقرار باشد خودش به خودی خود خوب کار خواهد کرد ولی اگر قرار باشد ماموران اداره دارایی فروشهای واقعی اعلام شده را نیز به بهانه هایی برای دریافت مالیات بیشتر به زیر سوال ببرند قطعا راه حلهای دیگری برای فرارهای مالیاتی خلق خواهد شد. به نظر من شرط موفقیت این نظام مالیات بر ارزش افزوده در شفاف سازی درآمدها و واقعی تر شدن درآمدهای مالیاتی، تنها و تنها در اعتماد به بنگاهها و عاملان اقتصادی است. تا زمانی که مالیات محاسبه شده توسط اصناف و موسسات (کلا عاملان اقتصادی) با رقمهای محاسبه شده توسط ممیزان مالیاتی علیرغم یکسان بودن روش و تنها به دلیل عدم اعتماد و ارزیابی بر اساس حدس و گمان متفاوت است نباید انتظار موفقیت این نظام مالیاتی را داشت.
راستی چرا هنوز نمیتوانیم مالیتها را از طریق نرم افزار محاسبه و پرداخت کنیم بدون آنکه ممیزان مالیاتی ایرادی بر آن بگیرند؟ مگر نرم افزارهای مختلف برای محاسبات مختلف شرکتها کارایی ندارند؟ خود این موضوع هنوز برای همه دردسر ساز است و برای من یک علامت سوال بزرگ. و راستی که چقدر خیال همه از این بابت راحت میشد.

.صحبت به نرم افزار کشید برای حسن ختام سایت جالبی را معرفی میکنم
سایت yourfonts.com یک سایت فوق العاده است از این جهت که به شما کمک میکند تا دست خط خود را به فونت تبدیل نموده و با خط خودتان در نرم افزارهای مختلف تایپ کنید. و این سرویس البته رایگان است. اگر کسی به محل حروف فارسی آشناست راهنمایی کند تا دست خط فارسی خودم را فونت کنم. بعد از این باید بیشتر مراقب فونتها هم باشیم تا دست خطمان را جعل نکنند

ضمنا در پست قبلی ظاهرا اشتباهات تایپی زیادی داشتم. اگر به ساعت انتشار آن دقت میکردید متوجه میشدید که خستگی و شب زنده داری دقت تایپم را کم میکند. از اشتباهات تایپی این پست قبلا عدر میخواهم. سر فرصت پست قبلی را اصلاح خواهم کرد


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

مدیریت. مدیریت. مدیریت.
این کلمه کوچکی که دریایی مفهوم را در دل خود نهان دارد به همین سادگی سر زبانهاست و بین افرادی میچرخد.
دلم به حال این کلمه سوخت.
امروز برای یکی از پوزیشنهای مدیریتی سازمان در مجموعه دپارتمان فروش که قبلا آگهی استخدامش را داده بودیم و افرادی برای مصاحبه انتخاب شده بودند مصاحبه ای با چند تن از داوطلبان داشتیم. قبل از هر چیز اینکه روز به روز شاهد تبدیل شدن “کارآفرینان” به “کارمندان” هستم بسیار متاسف و اندوهگین میشوم. با کارآفرینانی مصاحبه داشتم که بعد از 15 سال فعالیت به دلیل اوضاع اقتصادی و محدود شدن فعالیتهایشان آمده بودند استخدام شوند. استخدام شدن مدیران عاملی که سالها استخدام نموده اند آنقدر تلخ نیست که کارمند شدن کارآفرینان تلخ است.
البته همه چیز به سازمان جذب کننده این نیروها بر میگردد. اینکه چقدر بتواند فرصتهای رشدی که این کارآفرینان به دنبالش بودند را در درون سازمان برایشان فراهم نماید تا خود آنها با رشدشان موجبات رشد سازمان را فراهم نمایند موضوع بسیار مهمی است.
مدیریت در این نوع از سازمانهای جذب کننده این افراد به مراتب پیچیده تر از سازمانهای بزرگ دیگری است که فاقد این فرصت جذب بوده اند.
به عبارتی وقتی سازمانی میتواند کارآفرینانی را جذب نماید یعنی مدیریت بسیار هوشمندی بر آن حاکم است. مدیریت کردن این نوع مدیران نیز خود هنری دیگر است.

اینجاست که آدم دلش به حال کلمه مدیریت میسوزد. عنوانی که به راحتی این روزها با حکمی از کسی به کس دیگر منتقل میشود.
اجازه دهید کمی به این موضوع بپردازم و در مورد مدیریت سیستم بنویسم

از آغاز نیمه دوم قرن اخیر یعنی در طی سالهای 1950 پایه های مکتب کلاسیک مدیریت بهم ریخت و دهه 1960 شاهد انقلابی در فلسفه و شیوه های مدیریت بود. اساس مکتب کلاسیک مدیریت که توسط تیلور بنیان گذاری گردید بر اسن فرض استوار است که نظام اجتماعی و تشکیلات یک سیستم بسته است و در داخل این سیستم بسته افراد که خود نیز بصورت سیستم بسته فرض می شوند میتوانند به صورت یک ماشین وظائف معین و تعریف شده ای را بدون انحراف انجام دهند. در نتیجه این فکر سیستمهای مدیریت بر اصل قدرت و تمرکز فرماندهی و کنترل در تمام سطوح با روابط رسمی با پاداش مادی و توجه به راندمان تولید بنا شد.

در سال 1950 آقای سایمون برای اولین بار نظام تشکیلاتی را از نقطه نظر یک سیستم باز مورد مطالعه قرار داد. نیمه دوم دهه پنجاه شاهد اولین کاربردهای این نظام فکری در طراحی سیستمهای مدیریت است که بر اساس آن نظام تشکیلاتی نیز همانند دیگر سیستمهای باز به محض اینکه به وجود می آیند برای خود حق قائل بوده و برای زنده ماندن در تلاش است با محیط خود بع یک تعادل دینامیک برسد. در نتیجه رشد به عنوان مهمترین عامل بقاء و سلامت هر سیستم باز هدف نهایی نظام اجتماعی و تشکیلاتی میگردد و سود که تا به حال هدف اولیه بود به صورت وسیله ای که ضامن رشد است به عنوان هدف ثانویه مورد توجه قرار میگیرد.

بعضی از مدیران و کارشناسان مدیریت بدون توجه به تفاوتهای بنیانی این دو مکتب فکری سعی میکنند که تکنیکهای مختلف را که به مکاتب فکری متفاوتی تعلق دارد، در یک ساخت سازمانی خاص پیاده کنند که صد البته همیشه با ناکامی مواجهند. مثلا تکنیک طبقه بندی مشاغل که بر اساس بسته بودن سیستم تشکیلاتی بنا شده است با عدم تمرکز که نتیجه منطقی سیستم باز است نمیتواند سازگار باشد و شعار حقوق مساوی برای شغلهای مساوی زائیده تفکر کسانیست که تصور میکنند انسان را هم میتوان مثل ماشین با یک مشخصات و خصوصیات معین به کارخانه سازنده سفارش داد و دو نفر به علت اینکه از کارخانه آدم سازی دانشگاه !! با یک مدرک تحصیلی مساوی خارج شده اند دارای قابلیت و خلاقیت مساوی برای انجام یک معین میباشند. (سیستم باز در مقابل سیستم بسته که با محیط به یک تعادل استاتیک میرسد، میتواند به یک تعادل دینامیک دست یابد)

همانطوری که در پستهای قبلی نیز بارها این سوال را مطرح کرده ام که آیا در دانشگاه میتوان مدیر شد؟ یک فرد ممکن است مطالب بیشماری بداند ولی سوار کردن این مطالب بهم و ربط دادن آنها به یکدیگر و بالاخره پیاده کردن ان در قالب یک مسئله خاص احتیاج با قابلیت دیگری دارد که به سادگی بدست نمی اید.برای اینکار احتیاج به یک قالب فکری است. البته منظور از قالب فکری محدودیت فکری نیست بلکه یک سری ضوابط و اصولی است که به صورت یک مانیتور افکار را در جهت تشخیص ابعاد اصلی یک مسئله راهنمایی نموده و از میان مفروضات و اطلاعات متفاوت نتیجه مطلوب را بدست آورد. تئوری عمومی سیستمها در تلاش ساختن این مانیتور است و سیستن عبارت است از مجموعه ای از عناصر که با وابستگی متقابل به یکدیگر یک کل واحدی را تشکیل میدهد. چند جزئ را در نظر بگیرید. در صورتیکه صحبتی از سیستم در میان نباشد مطالعه مستقل خصوصیات هر عنصر شاید برای شناخت آنها کافی باشد، ولی به محض اینکه اعلام کردیم این عناصر ایجاد یک سیستم نموده اند برای شناخت خصوصیات سیستم مطالعه فوق کافی نبوده و باید روابط موجود مابین عناصر نیز مورد مطلعه قرار گیرد.
ما معمولا تصور میکنیم که وقتی مطالعه درباره “یک” را تمام کردیم همه چیز را در باره “دو” میدانیم چون تصور میکنیم “یک” و “یک” میشود “دو” ولی آنچه در اینجا فراموش شده است مطالعه مهم دیگری است در باره “و” یعنی مطالعه چگونگی روابط مابین دو جزء که از مهمترین عوامل شناسایی خصوصیت هر سیستم است.

نظم در داخل بی نظمی به صورت یک سازش برای همزیستی مسالمت آمیز مابین اجزاء سیستمهای فرعی که در آن لزوما منافع کل سیستم منظور نگردیده است بوجود می آید. این سازش با توجه به اصل تضاد و میزان قدرت و ناچاری هر یک از سیستمهای فرعی سیستم را به یک تعادل میرساند در نتیجه چون هر سازمانی بنحوی به تعادل رسیده و به زندگی خود ادامه میدهد این تصویر بوجود می آید که مدیریت سیستمها به قدری آسان است که احتیاج به فراگیری آن نیست. (چون هر کسی به نحوی زندگی میکند لذا زندگی کردن احتیاج به یاد گرفتن ندارد) در سازمانهائیکه ضابطه اجرایی معین و تعریف شده ای ندارد مدیر اسمی بدون آگاهی لازم در مورد رفتار سیستمی که مسئولیت آنرا عهده دار شده است خود را در نقش کنترل کننده نظام سازمانی میبیند و دیگر نمیداند که خود نیز مانند جزء ناچیزی تحت کنترل سیستم در آمده و در اداره آن اختیار چندانی ندارد. پدیده فوق یکی از دلائلی است که حرفه مدیریت را به غلط به صورت تیتری که با خود قدرت د تشخیص و مزایا همراه دارد در آورده و شرایط احراز آن نیز در گرفتن یک حکم خلاصه میشود. اگر سیستم سازمانی به یک رشد جهت یافته ای نائل نگردد در این صورت رشدی نامتعادل ماموریت اصلی سیستم را فلج خواهد نمود. سیستم برای خودش کار ایجاد میکند و مثل بهمن بزرگ میشود و دیگر صحبتی از ماموریت سیستم در میان نیست.

از کجا شروع کردم به کجا رسیدیم. سیستم و مدیریت همیشه جذاب است. ترکیبی از پیچیدگی ها و هنر اداره کردن آن پیچیدگی ها.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

حتما همه شما کم و بیش در جریان تغییر قیمت برخی کالاها و رکودی که بر بازار حاکم شده است هستید.
در بازار لوازم خانگی هنوز تغییر قیمت دیده نمیشود ولی خبرهایی که توسط مسئولان ذیربط مبنی بر کاهش قریب 40% قیمت لوازم خانگی از طریق رسانه ها منتشر شده است شوکی را به بازار وارد نموده است که همزمانی آن با ایام محرم و صفر تغییرات قیمتی که در بسیاری از محصولات دیگر مشاهده میگردد رکود نسبی را بر بازار حاکم نموده است که به نظر من ماه جاری و بعدی اوضاع بدتر هم خواهد شد چون هیچ تغییر وضعیتی مشاهده نمیگردد.
شاید حمله اسرائیل به غزه نیز بی تاثیر نباشد.
ولی انتشار اخبارهایی از طرف مسئولان تاثیر خودش را بخصوص وقتی تکذیبی پشت آن بیاید به این زودی ها از دست نخواهد داد.
از علل اصلی که مطرح نموده اند یکی کاهش قیمت نفت است که معتقدند محصولاتی که از مشتقات نفتی تولید میشوند کاهش قیمت خواهند داشد و دیگری بحران مالی که گریبانگیر شرکتهای بین المللی شده است و بسیاری از شرکتها برای نجات خود در اندیشه تدابیر جدی تری هستند.
جالب اینجاست با این تفاسیر قیمت خودروهای ساخت داخل علیرغم کاهش قیمت خودروهای وارداتی (که هنوز به دلیل مسائل گمرکی و هزینه های عوارض مختلف نمیتوانند بیش از میزان مشخصی کاهش قیمت داشته باشند) افزایش نیز داشته اند چنانکه قیمت تندر 90 یک میلیون تومان افزایش داشته است.
قائدتا ارزش پولمان نیز میبایستی تغییراتی داشته باشد.
ظاهرا طرح اقتصادی جدید هم قرار است شوک دیگری را وارد کند
به نظرم کار خاصی نمیتوان انجام داد. باید صبر کنیم موجها برسند نسبت به آن حرکت کنیم


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

با خبر شدم دوست و همکلاسی عزیزم جناب آقای مهندس صبوری دوره مدیریت فروش کالاها و خدمات صنعتی را در مرکز آموزش سازمان مدیریت صنعتی برگزار خواهند نمود.
این دوره از 8 بهمن ماه در مدت 40 ساعت (10 جلسه) از ساعت 8 الی 12 روزهای سه شنبه برگزار خواهد شد
هدف از برگزاری این دوره تسلط فراگيران برابعاد و مفاهيم مديريت بازاريابي و فروش كالاها و خدمات صنعتي و درك ظرايف، نكات و تفاوتهاي بازاريابي وفروش صنعتي با غير صنعتي میباشد
تلفن ثبت نام : 22043005 داخلي 357
از فرصت استفاده نموده و ضمن عرض تبریک برایشان آرزوی موفقیت دارم.
شرکت در این دوره را به تمامی علاقمندان توصیه مینمایم


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

دیگه داد همه دوستانم از اینکه دیر به دیر وبلاگم به روز میشود در آمده است.
تا قبل از این نمیدانستم جایگاه وبلاگم نزد دوستانم به این حد رسیده است که آپ دیت نشدن آن را همه از من میپرسند.
حق دارید. عذر میخواهم. چون تلاش میکنم از رویدادهای شرکتی که در آن کار میکنم چیزی ننویسم و چون حتی خیلی بیشتر از آنکه ساعات عمرم در سر کار سپری میشود، فکرم درگیر کارها میباشد لذا فرصتی برای پرداختن به مطلبی که بتوانم آنرا بنویسم ندارم.
البته الان که خوب فکر میکنم میبینم میتوانم کیس های واقعی را به نوعی مطرح کنم. ولی نه باز هم شاید افشای اخبار داخلی رخ دهد.
بگذریم. سعی خواهم کرد گریزهایی بزنم.

در هر حال امروزه توانسته ام نظام مدون و ابزارهای کنترل فروش مویرگی (ویزیت مویرگی) را به صورت تست شده پیاده کنم. سیستمی که مبتنی بر نرم افزار خاصی نیست و در اصل با بانک اطلاعاتی سوابق فروش شرکت و چند فایل اکسل ایجاد شده است تا بعد از مدتی به نرم افزار شرکت افزوده شوند.
قصد اصلی من جایگرین نمودن و پرداختن به “مدیریت تقاضا” به جای “مدیریت فروش” میباشد که به جایی برسیم که زمان انتظار و خواب هر یک واحد کالا در تک تک مغازه های سراسر کشور را بدانیم و مطابق آن فعالیتهای خود را به منظور افزایش سرعت خروج کالا از فروشگاهها متمرکز کنیم.
در فاز بعدی تقویت ارتباط به منظور ایجاد یک شبکه اطلاع رسانی قوی هدف بعدی من میباشد تا به مرور به جایی برسیم که بتوانیم دقیقتر از خود فروشگاهها آنها را در سفارش گذاری کمک کنیم.
طراحی و برنامه ریزی و پیاده سازی یک نظام روان و هوشیار ویزیت مویرگی در بازار لوازم خانگی که به مراتب با مواد غذایی متفاوت است امکان پذیر نبود جز با همدلی و همفکری همه نیروهای فروش درگیر.
خوشبختم که علیرغم بسیاری از اتفاقات ضد انگیزه ای که همه روزه شاهدش هستیم توانسته ام مانند یک فیلتر یا فیوز فشارها را تقلیل داده و آرامش کار و همبستگی همکارانم را حفظ کنم.
به پیشرفت برنامه ها بسیار خوشبینم. بخصوص اینکه یک تغییر استراتژی در همکاری ام با این شرکت داده ام.
به این صورت که تا قبل از این سعی میکردم برنامه های مدیر عامل را در واحد فروش پیاده کنم. یعنی در باکس سازمانی مدیر ارشد فروش فردی به اسم مجاهدی قرار داشت. ولی از این پس واحد فروش این شرکت باید در حد کیفیت برند مجاهدی باشد. یعنی اینک خواهیم گفت که مجاهدی نامی مدیر ارشد فروش است و همه چیزش باید به این نام بخورد.
برای خود مدیر عامل جالب بود. و این خودش یعنی درگیر شدن در ابعاد مختلفی که بر پیکره فروش تاثیر میگذارد.
شاید از نظر خیلی از دوستانی که از دور و نزدیک با تفکر حاکم بر این شرکت آشنا هستند اینها خوش بینی باشد بخصوص که دبه کردن در اینجا زیاد هم عجیب نیست ولی باید بگویم که اتفاقا برای دور زدن این تفکرات است که بحث برند نام خودم را به میان کشیده ام و میخواهم از آن دفاع کنم.
به هر حال از نظر من فرق میکند که مدیر فروش این شرکت من باشم یا کس دیگر. یعنی برای خودم مهم است که فرق داشته باشد. هرچند که مدیریت این شرکت میگوید درست است که فرق میکند مدیر چه کسی باشد ولی باید آنچه نظر من است اتفاق افتد. مثل جمله معروف آقای فورد که میگفت مردم میتوانند هر رنگی را که دوست دارند برای خودرو خود درخواست نمایند به شرطی که مشکی باشد و من هم میخواهم اسب خویش برانم و باید این را در اینجا جا بیاندازم. اینجا منظورم تفکر حاکم است.
خود همین درگیری و نتیجه آن نیز برایم جالب است. اینکه بتوانم مدیر را تسلیم کنم که به توصیه های من گوش دهد. تغییرش که نمیتوانم بدهم ولی تاثیرم را خواهم گذاشت.
ولی در صورت موفقیتم در ایجاد این نظام فروش که در بازار لوازم خانگی مشابه ندارد، تحول بزرگی را رقم زده ام.
امیدوارم خداوند متعال ضمن کمک به من و کارکنانم به همه ما صبر دهد.
(همیشه کارکنان شرکت خودم را کارکنانم خطاب میکردم. خداوند از همه آنها راضی باشد. من که خیلی راضیم که اکنون میتوانم با خیال آسوده شرکتم را به آنان واگذار کنم. خدا پشت و پناهتان و از همه شما ممنونم)


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

دیروز عصر با همه ترافیک کاری و ترافیک خیابانها خودم را به سخنرانی جناب آقای دکتر خاکی در خانه مدیران رساندم تا از بحث جالب ایشان در خصوص تمثیل هدهد ایرانی در نقش رهبر سازمان استفاده کنم.

داستان مرغانی که به رهبری هدهد میروند تا به سیمرغ برسند برایم همیشه جذاب بوده و از دو روایت ابن سینا و عطار همیشه استفاده کرده ام ولی نه به این عمق و با این مضمون که توجه بیشتر به رهبری هدهد باشد.
توصیه میکنم این مقاله ایشان را نیز بخوانید و اگر توانستید کتاب “همبالی، شیوه رهبری ایرانی” را حتما تهیه کرده و مطالعه کنید.

در کارهای اینجا تقریبا سوار بر کار شده ام و خوشبختانه خوب پیش میروم. مشکل اصلی آن است که هیچ جاده ای نیست که بر آن برانم. باید همه چیز را بسازم و این کار زمان میبرد. سخت ترین بخش کارم تغییر فکرها و همسو نمودن ذهنیت سایر مدیران است.
نفوذ به دل کارکنان گرچه سخت است ولی تغییر ذهنیتها و باورها از آن هم سخت تر است.
خوشبختانه در خصوص کارکنان دپارتمان فروش مشکلی ندارم. به زودی جریان فعالیت شعب شهرستان را هم سامان خواهم داد.
تلاشم بر این است که کارکنان دپارتمان فروش حرفه ای ترین افراد سازمان باشند.
در این راستا شاید آموزش با اهمیت جلوه کند ولی رهبری دلها و ایجاد ارتباط بین شخصیت افراد و کیفیت کارشان و بالا بردن شان و منزلت آنان برایم بسیار حیاتی و با اهمیت است.
گرچه موانع زیادی هم دارم و با پیشرفتهایم منافع بسیاری به خطر می افتد ولی واهمه ای ندارم.
پشتوانه ام شادابی و روحیه ای است که در کارکنان به وضوح دیده میشود.
راستش را بخواهید روی پشتیبانی آنان خیلی حساب میکنم.
به عبارتی آنها هستند که با رو سفید کردن من به من کمک میکنند با سرعت بیشتری اهدافمان را پیش ببریم. برای همین هم روی رهبری دلها بسیار کار میکنم تا همدلی ایجاد کنم.
خودم از این کار خوشم می آید و دغدغه هایش را وقتی با دستاوردهایش مقایسه میکنم امیدوارتر میشوم.
در دوره جدید همکاری ام با این شرکت پشتیبانی خوب پرسنل دپارتمان فروش بیشتر و بیشتر امیدوارم میکند و بیشتر و بیشتر از اهمیت رفتار سازمانی در منابع انسانی استفاده میکنم .
واقعیت این است که با همبالی کارکنانم میدانم که حتی به سیمرغ میرسیم. بالاتر از کوه قاف. جایی در شان کارکنان این واحد


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید