پستهای قبلی که از طریق ایمیل فرستاده بودم ظاهرا سایز فونتهایشان یکی پس از دیگری کوچکتر شده اند. در اولین دسترسی باید اصلاحشان کنم. ارتباط دیجیتالی من با شما عزیزان و دوستان کم شده است و قصد دارم تا دوباره بیشتر و بیشتر از این طریق در تماس باشم. بخصوص اینکه حداقل کاری که میتوانم بکنم این است که دوباره بنویسم.
روزهایی که دوره تخصصی بازاریابی دیجیتال را تدریس میکردم و با آب و تاب شرح میدادم که چگونه بازاریابی دچار تغییرات بنیادی شده است و چگونه از این ابزارهای شبکه های اجتماعی برای افزایش فروش و بازاریابی محصولاتمان و وفادار سازی مشتریان شرکتمان میتوانیم استفاده کنیم، حتی فکرش را هم نمیکردم که به خاطر فیلترینگ کار به جایی برسد که نتوانم حتی وبلاگم خودم را ببینم و یا حتی فیدهای برخی وبلاگهای مورد علاقه ام هم به دستم نرسد!

در هر حال فردا روز کارآفرینی نام گذاری شده و بهانه خوبی است که از کارآفرینان ایرانی دوران حاضر و یا دوران قبل از انقلاب یادی بکنیم.
از برادران خیامی، خاندان برخوردار، لاجوردی ها، خسرو شاهی ها، ایروانی(کفش ملی)، حبیب ثابت (پپسی کولا)، سعید هدایت (نقش جهان)، ابونصر عضد (نیشکر اهواز)، طاهر ضیائی (سیمان خوزستان)، محمود رضایی (مس سرچشمه) تا محمود خلیلی (بنیانگذار بوتان)، فروتن و … وهمچنین از من و از تو!
این روز را به همه عزیزانی که به عشق عمران و آبادانی ایران عزیزمان، به عشق حضور نام محصول ایرانی در بازارهای جهان و به عشق ایجاد اشتغال و رفاه اجتماعی هم میهنان عزیزمان همه زندگی، دارایی و عمر خودشان را وقف کار و سازندگی کرده اند تبریک میگویم.

متاسفانه چند روز پیش حاج محمد تقی برخوردار از دنیا رفتند. در همین جا توجهتان را به یک سری کتاب با عنوان موقعیت تجار و صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی که با زحمت آقایان علی اصغر سعیدی و فریدون شیرین کام تنظیم شده است  و به همین بهانه نیز از هر دو آن عزیزان به خاطر زحماتشان سپاس گزاری میکنم جلب مینمایم.
 پیشتر ها هم کتاب یادداشتهای کارآفینی آقای دکتر خسروشاهی با عنوان بر ما چه گذشت را مرفی کرده بودم.
در فصلهای پایانی کتاب ” زندگی و کارنامه حاج محمد تقی برخوردار از سری موقعیت تجار و صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی” که مربوط به زندگی مرحوم حاج محمد تقی برخوردار است گزیده هایی را به شرح زیر میخوانیم:

” بعد از آنکه حکم مصادره اموالشان به نفع مستضعفین صادر و در اختیار بنیاد مستضعفان قرار گرفته بود در روزهای آغازین پیروزی انقلاب، برخی از کارآفرینان از جمله حاج محمد تقی برخوردار به اتفاق اکبر لاجوردیان و … با مهندس مهدی بازرگان، نخست وزیر دولت موقت در مساله ملی کردن صنایع ملاقات کردند. در این جلسه هر یک از صاحبان صنایع گزارشی از فعالیتهای خود ارائه کردند. حاج برخوردار با لهجه یزدی خود شروع به صحبت کرد و گفت: “ما چه گناهی کرده ایم که صنایع ما را ملی کرده اید؟ ما کارخانه تاسیس کرده ایم و تعداد زیادی کارگر تعلیم داده و مشغول به کار کرده ایم” آنگاه پیشنهادی را مطرح کرد. او گفت” شما ده درصد سرمایه ما را به ما پس دهید و هرچقدر ناظر خواستید بر ما بگذارید همچنین ما را به پشت بخوابانید و صد ضربه شلاق بزنید” در اینجا مهندس بازرگان با تاکید پرسید شلاق چرا؟ حاج برخوردار پاسخ داد “برای اینکه، دیگر از این غلطها نکنیم و در ایران کارخانه احداث نکنیم” .
این پیشنهاد به صراحت چیزی را از حافظه یک کارآفرین بیرون آورد و به حافظه تاریخی فعالان اقتصادی منتقل کرد….
… حاج برخوردار تا مدتها در این گمان بود که اموال و دارایی هایش را به او پس می دهند.او آنقدر مطمئن بود که اگرچه در اواخر 1358 و با شروع ترور سرمایه دارها ایران را ترک کرده بود ولی بعد از چند سال به میهن بازگشت اما هیچ اتفاقی نیفتاد…
…در سال 1370 نماینده های رئیس جمهور وقت و … …در آمریکا اعلام کردند که در تصحیح امور گذشته تلاش خواهند نمود. با جو خوش بینانه و مثبتی که در آن جلسه حاکم بود تعدادی از فعالان صنعتی پیشین امیدوار شدند و پس از 13 سال به ایران بازگشتند. او هفته ای چند روز به دادگاه انقلاب میرفت و چند ساعت بیرون درب منتظر رسیدگی به پرونده اش میشد. هر کس از مقامات می آمد بلند میشد احترام می کرد، مدتها این کار را تکرار کرد. دادگاه در سال 1373 حکم به استرداد مقداری از زمین موروثی حاج محمد تقی در رفسنجان و یک سال بعد حکم استرداد منزل شخصی وی را صادر کرد. پس از بازگشت به ایران خوشحال بود که دفتر کاری در کنار پسرش دارد. اما بخت شروع مجدد کار در سن 68 سالگی طولی نکشید. در فاصله سالهای 71 تا 78 بر اثر پیری و بیماری به تدریج از صحنه فعالیتهای اقتصادی کنار رفت. سکته خفیفی کرد و دچار فراموشی گردید. در سال 78 به سکته دوم و به بیماری آلزایمر دچار گردید و تمام حیات اقتصادی و اجتماعی و خانوادگی را به فراموشی سپرد. شاید الزایمر التیامی برای فراموش کردن موفقیتها، انباشت سرمایه، کارآفرینی و ناکامی تلاشهای 36 ساله وی بود.
کل شرکتهای تاسیس شده توسط حاج محمد تقی برخوردار از سال 1341 تا سال 1356 به این شرح بودند: شرکت ری او واک (قوه پارس)، پارس الکتریک، شرکت صنعتی پارس توشیبا، شرکت لامپ پارس توشیبا، کشت و صنعت جیرفت، فرش پارس (تولید موکت)، کالای الکتریک (کلید و پریز و ساعت دیواری سیکو)، کارتن البرز، کاشی پارس، سرامیک البرز، صنایع الکتریکی البرز، لوازم خانگی پارس، شرکت پوشش که مجموعا حدود 11000 نفر در سال 1357 در 13 شرکت صنعتی فعال بودند. ”

چند روز قبل ایشان دارفانی را وداع گفتند. روحشان شاد


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

مدتها بود که نمی نوشتم. فیلتر شدن بلاگر و از کار افتادن موقتی سیستم ارسال پست از طریق ایمیل به خاطر فیلترینگ و … هم دلیل و بهانه ای شد برای من که کمتر بنویسم. بیشترین انگیزه ام برخی ایمیلهای محبت آمیز عزیزانی بود که یا جویای سلامتی من بودند و یا اینکه با لطف کم نظیرشان منتظر اظهار نظرهای من بودند پیرامون مباحث روز بخصوص در عرصه صنعت و تولید و بازرگانی و … و فکر کردم واقعا دیگر دارم با این دیر نوشتن علاوه بر این موارد عده ای را نگران خودم میکنم.

در همین ابتدا از همه عزیزانی که دائما تماسشان را با بنده حفظ کردند و جویای احوالم بودند بی نهایت سپاس گزاری میکنم. واقعا این همه اظهار لطف در مقابل همه این تنبلی های من در نوشتن مرا بسیار شرمنده کرده است.

ولی عامل اصلی تر اینکه نمی نوشتم این بود که بیشتر موضوعاتی که احتمالا باید در موردش مینوشتم یا مربوط میشد به مسائل مختلف سیاسی تاثیر گذار در کسب و کار که برای خودم خط قرمزی کشیده ام که خیلی واردش نشوم و یا به مسائل درون سازمانی که با توجه به اینکه متوجه هستم که با شدت بیشتری توسط رقبا همه فعالیتهای شرکت و حتی نوشته ها و اظهار نظرهایم رصد میشویم لذا ناخودآگاه از نوشتن خودداری میکردم تا همچنان برخی رقبا را کنجکاو نگه دارم. خود این موضوع از طرفی بسیار برایم خوشحال کننده بود چرا که می دیدم رقبایم چقدر دنبال این هستند که ببینند ما چه حرکتی میکنیم و چقدر هم بازار شایعات علیه ما داغ بود که خودش به نوعی به تبلیغ غیر مستقیم برای مطرح کردن ما تبدیل شده بود (که ادامه هم دارد) از طرفی باعث میشد کمتر از خودم خبر ارائه دهم تا دید رقبا محدودتر شود.

در این مدتی که تقریبا از من بی خبر بودید مشغول طی نمودن پروسه راه اندازی واحد صنعتی در یکی از شهرکهای صنعتی نزدیک تهران بودم و خب درگیر مسائل کسب اطلاعات و یا اقدام برای وام و تاسیس ساخت و … سبک و سنگین کردنهای متعدد و اولویت بندی ها و تغییر آنها و … که خودش برای خودش ماجراهایی داشت که در فرصتهای آتی بیشتر در موردش خواهم نوشت. دوره های آموزشی که بخصوص تخصصی برگزار میکنم برای من بسیار سودمند هستند و در هر جلسه چیزهای زیادی از عزیزان شرکت کننده یاد میگیرم و ذهنم بازتر میشود. گرچه متاسفانه تا رفع فیلترینگ برخی سایتهای شبکه های اجتماعی دوره بازاریابی دیجیتال را برگزار نخواهم کرد ولی چیزی از مطالعاتم در این زمینه کم نشده و فکر میکنم امروزه دانشم در زمینه بازاریابی بخصوص در ترکیب با مباحث تفکر سیستمی کلا بلوغ نسبی خوبی را در من در این زمینه ها ایجاد کرده و حرفهای زیادتری برای گفتن دارم.

این روزها هم که دوباره روزهای داغ مالیاتی فرا رسیده است. امیدوارم همانطوری که مسئولان وعده داده اند نظام ناعادلانه مالیاتی به زودی اصلاح شود و عادلانه شود. از شرکت یکی از دوستانم که در دفاترش ضرر مالی نشان میداد 15 درصد بیشتر از رقم مالیات پرداختی سال قبلش بدون توجه به عملکرد شرکت مالیات گرفته اند! با توجه به افزایش هزینه ها ناشی از حذف یارانه ها و فشار دولت بر روی بیشتر صنایع بخصوص صنایعی مثل ما که جزو 22 قلم کالایی محسوب میشویم که اصلا و ابدا نباید افزایش قیمت میداشتند و در مالیات سال بعد لحاظ شود و گرنه کلاه ما نیز پس معرکه است. در شرایطی در بازار کاغذ هر کاغذ فروش در هر بندیل 44 هزار تومانی تنها 1000 تومان سود میکند و تعزیرات هم بالای سرش ایستاده تا علیرغم افزایش سنگین کرایه حمل و تغییرات دلار و … قیمتش را تغییر ندهد چقدر میخواهند مالیات بگیرند؟ چند درصد بیشتر از مالیات سال قبل؟!!

امثال اینها بسیار بسیار زیادند که واقعا امیدوارم اصلاحات اساسی در نظام مالیاتی جدید صورت گیرد تا در این زمینه عدالت برقرار گردد.

چند وقت پیش نامه اعتراض یکی از تولید کنندگان مطرح در صنعت پوشاک را میخواندم (http://www.econews.ir/fa/NewsContent.aspx?action=print&id=133906) که حتما شما نیز خوانده اید. باز به خودمان شکر کردم که داریم به توسعه فکر میکنیم و از همه مهمتر که در صنف پوشاک نیستیم و فروشگاه هم نداریم و از این مسائل هم بی خبریم.

فعلا که بحث قیمت تمام شده بسیار داغ است و در این میان مطرح شدن بحث راه اندازی کلینیک قیمت تمام شده به منظور مدیریت قیمت تمام شده واحدهای صنعتی و ارائه مشاوره توسط ریاست محترم پژوهشکده وزارت بازرگانی به نظرم نوعی فرافکنی بزرگ است.

اصولا همه عواملی که در یک بنگاه اقتصادی مطرح هستند از دو بعد درون سازمانی و برون سازمانی برخوردار هستند که قیمت تمام شده هم یکی از آنهاست. قبول دارم که مدیریت کسب و کار در بیشتر واحدهای صنعتی دارای اشکالات اساسی است ولی تعطیلی یکی پس از دیگری واحدهای صنعتی فقط به سو مدیریت در این بنگاهها مربوط نمیشود. اگر واقعا قصد داریم که تولید افزایش یابد و صادرات صنعتی به دنبال آن افزایش یافته و اشتغال زایی شود و … باید قیمت تمام شده کالای ساخته شده در داخل کشور رقابتی شود. این خودش یعنی اینکه بهای ترانزیت هر تن در هر کیلومتر کالا در جاده های کشور با بهای آن در سایر کشورها بخصوص کشورهایی که در تولید همان کالا رقیب ما هستند برابری کند. هزینه انرژی، نرخ دستمزدها (در حال حاضر 17 ماه پرداختی برای 12 ماه کار که اگر تعطیلات فروردین ماه و تعطیلات و بین تعطیلات طول سال را هم محاسبه کنیم تقریبا 9 ماه کار میکنیم که خودش جدای از نرخ هر ساعت دستمزد در کشورمان با دیگر کشورها قابل مقایسه است)، تعرفه های گمرکی، حمایتهای صادرات و تولید، آزادی فضای کسب و کار، وضعیت رانتها، نظام مالیاتی، وضعیت دسترسی به منابع تامین مالی برای سرمایه گذاری و توسعه (نظام بانکی ما و بخصوص نرخ سودی که برای وامها میگیرند کافی است با چند کشور بدون منابع طبیعی مقایسه کنید) و صدها عامل دیگر رقابتی شود که هیچکدام از عواملی که من مثال زدم در عهده مدیر یک واحد تولیدی نیست و اتفاقا همه آنها شدیدا در بهای تمام شده محصولات تاثیر میگذارند و صد البته که واحد صنعتی نیز ناچار است افزایش در بهای تمام شده را از طریق افزایش در قیمت فروش به قیمت فروش منتقل نماید.

سازمان تعزیرات هم که چوب بالای سر تولید کننده است که مبادا درصدی افزایش بها رخ دهد غافل از این تفکر که در بازار رقابتی اصولا هر نوع افزایش قیمت به ضرر تولید کننده است چون رقابت را از دست میدهد و تقاضای محصولش در مقایسه با رقیبش کاهش میابد و عملا هیچ تولید کننده ای اگر مجبور نباشد و یا حیاتش به خطر نیفتد راضی به افزایش قیمت محصولاتش در مقایسه با رقبا و محصولات موجود در بازار نخواهد بود و نیازی اصلا به سازمان تعزیرات نیز نخواهد بود سوای اینکه و سوای اینکه (چون واقعا مهم است) اصولا مفهوم برند سازی در متمایز سازی خلاصه میشود و قطعا تی شرتی که نشان خاصی را دارد نمیتواند و نباید با تی شرتی که بدون نام و نشان خاصی است با یک قیمت عرضه شوند چرا که تولید کننده ای که صاحب نام شده است در اصل این شهرت و اعتبار نامش را مدیون تمام زحمات و سرمایه گذاری های فکری و معنوی است که برای کیفیت و توجه به جزئیات متعدد در محصولاتش صرف نموده است و عملا نیز تک تک مواد اولیه و نیروی کار و ماشین آلاتش به مراتب بهبود یافته تر و با کیفیت تر از رقبای بدون نامش هستند که صد البته بهای تمام شده و به دنبال آن قیمت بالاتری خواهد داشت و متاسفانه سازمان تعزیرات و سایر نهادهایی که در این خصوص تصمیم گیرنده هستند چندان به این مباحث توجه ندارند.

حالا آیا کلینیک و مرکز مشاوره آشنایی با اصول تعیین و محاسبه قیمت تمام شده را برای مدیران واحدهای صنعتی نیاز داریم یا مدیران سازمانهایی که مستقیم و غیر مستقیم در این امر تاثیر گذارند؟ برای حمایت از تولید کننده هیچ چیزی بهتر از رقابتی کردن محیط و عوامل تاثیر گذار نیست و با این کار مزیتهای نسبی و رقابتی خودشان رو شده و شناسایی میشوند و بیشتر سرمایه ها جذب تولید خواهند شد و دیگر شاهد طوفانهایی که سرمایه های سرگردان در بازار سکه و ارز و … ایجاد کردند نخواهیم شد. شاید اگر مفهوم جهاد اقتصادی عمیقا درک شده و توجه جدی تری در عمل و نه در شعار به آن شود اتفاقی بیفتد.

از اینها که بگذریم درگیر مسائل مختلفی در زمینه اصلاحات سیستمهای تولید و فروش هستم که نوآوری و پیشرفتهای قابل توجهی در سابقه فعالیت شرکتم محسوب میشود و علیرغم مشکلات جدی که آشکار و پنهان برخی رقبایم با آن مواجهند و متاسفانه خبر نیمه تعطیلی و کاهش فعالیت برخی از آنها را نیز میشنوم فکر میکنم دهه 90 را بسیار بنیادی تر آغاز نموده ایم و شرکتمان از آینده بهتری برخوردار خواهد شد و در آینده نزدیک و ظرف حدود یک سال آینده شتاب خوبی برای توسعه خواهد گرفت و اگر مسائلی که به آنها اشاره کردم از پیش پای صنایع برداشته شود در منطقه نیز حرفهای زیادی برای گفتن خواهیم داشت.

به هر صورت مثل همیشه امیدوار و با برنامه پیش میروم. گرچه برنامه ها دائما به روز میشوند و اصلاحشان میکنم ولی پیوسته و گاها آهسته پیش میروم و همین باعث دلگرمی است. سعی هم خواهم کرد زود به زود بنویسم.

از دوستان وبلاگ نویسم بخصوص قدیمی ترها هم خواهش میکنم کامنت نگذاشتن های من را به حساب بی توجهی به مطالبتان نگذارید چرا که واقعا برخی از وبلاگهایتان از دسترسی مستقیم من خارج شده اند و دست و پا شکسته مطالبتان را از طریق فیدها میخوانم و فیدخوانها هم ابزار خوبی برای کامنت گذاشتن نیستند ولی بدانید و مطمئن باشید که همه مطالبتان را میخوانم و مثل همیشه از آنها یاد میگیرم و لذت میبرم.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

از فرصت استفاده کرده و قبل از هر چیز فرا رسیدن سال نو که همزمان با آغاز دهه 90 میباشد را به یکایک شما دوستان و عزیزانی که همیشه انتقادها و تشویقهایتان را از من دریغ ننموده اید تبریک عرض نموده و امیدوارم سال آینده و بخصوص ده 90 برای شما و خانواده محترمتان سرشار از شادی و سلامتی و موفقیت و برکت باشد.

امیدوارم آرزوهایتان بزرگ و بزرگتر شده و هم آنها یکی پس از دیگری و هر جا هم که خودتان دوست داشتید همه یا چندتایشان باهم، تحقق یابند.

دو هفته قبل به مراسم نخستین برنامه تجلیل از پیشتازان کیفیت کشور که 19 اسفند در سالن همایشهای صدا و سیما برگزار میشد دعوت شده بودم. دعوت شدن من به آن فضایی که همیشه چه با دیدن پیش کسوتان پیشرو و چه با دیدن شرکتهای پولدار پس رو (مثال ادب از که آموختی از بی ادبان) مرا دوباره به حال و هوای اوایل دهه 80 برگرداند که به تازه در این مسیر حرکتمان را آغاز کرده بودیم و این برنامه ها که امیدواری و رضایت از عملکرد خودم را را در من زنده میکند بسیار برایم غنیمت است بخصوص اینکه از سال 90 موج جدید توجه به کیفیت و بهره وری در شرکتم ایجاد خواهد شد.

یکی از اشکالاتی که این جشنواره داشت تقدیر از شرکتی بود که هنوز قدمت حضور محصولش در بازار به یک سال نمیرسد. تعجب میکنم که چگونه ارزیابی دقیقی از محصول آن و بررسی فیدبک های بازار محصول آن شرکت داشتند.
یکی از بهترین لحظات این مراسم تجلیل از جناب آقای دکتر ابیلی یکی از برجسته ترین اساتید مبحث مدیریت کیفیت خدمات بود. ایشان را هرگز با برخی اساتیدی که اتفاقا از خارج از کشور هم برای تدریس مدیریت خدمات دعوت میشوند و جز مباحث 30 سال پیش حرف جدیدی برای گفتن ندارند قابل مقایسه نمیدانم. برایشان سلامتی و طول عمر آرزومندم.
به همین بهانه چند خطی مینویسم.
از سالها پیش کیفیت را بر مبنای 4M استوار میدانند. 4 حرفی که از ابتدای حروف انگلیسی ماشین، نیروی انسانی، مدیریت و روشها تشکیل شده اند. من شخصا امروزه بر این عقیده هستم که کل کیفیت فقط در مدیریت و البته نه در خود مدیریت بلکه در ذهنیت و رویکرد مدیریت هر سازمان تعریف میشود و بس. به عبارتی شاید برای اولین بار باشد که کسی مطرح میکند دیگر 4M تاریخش گذشت و باید به M به توان 2 یعنی Management Mentality پرداخت. تمامی فعالیتهای مربوط به کیفیت و تمامی عوامل تاثیر گذار در کیفیت از همین عامل سرچشمه میگیرند. و چقدر هم از پرورش آن در جامعه غافلیم.

اگر بخواهم به عوامل محیطی اشاره کنم باید عرض کنم که توسعه یافتگی که خود ناشی از ذهنیت سران و رهبران و مدیران و خلاصه کلام تصمیم گیرندگان جامعه است تاثیر بسزایی به عنوان عامل محیطی در اجرا و پیاده سازی برنامه های توسعه خدمات دارد وپیاده سازی استانداردهای ایزو 10003 هم بدون آن کاری پیش نخواهد برد. درست زمانی که خیلی ها تصور میکنند با گرفتن گواهینامه ایزو 9000 کار تمام است بر عکس آن اتفاق افتاده است و تازه کار اصلی از آن لحظه شروع میشود.
حوصله تان را سر نمیبرم.

برنامه هایی را برای ارتقای فروش و بازاریابی از طریق بهبود نظام مدیریت کیفیت شرکت دارم که امیدوارم از سال 90 که اولین سال دهه 90 است بتوانم تک تک آنها را تحقق بخشم. قرار است که امسال بیشتر شد کنیم. دو دستگاه از ماشین آلات مورد نیاز برای تولید فرم را هم خریداری کرده ایم که بیشتر ما را در مقابل رقبایمان رقابتی تر خواهد کرد. بهبودهایی هم در مدیریت انبار و ارسال سفارشات داشتیم علیرغم آنکه تجارب بسیار خوبی نیز در زمینه تولید کاغذهای کاربن لس بدست آوردیم که قطعا در دهه آینده با استحکام بیشتری در بازار مطرح خواهیم شد.

در آخرین هفته هم که مورد اظهار لطف حوزه مالیاتی برای ارزیابی اسناد مالی قرار گرفتیم و بار دیگر به این نتیجه رسیدیم که اصولا اداره دارایی کاری با عملکرد ندارد بلکه مالیات هر سال باید نسبت با مالیات پرداختی سال قبل رشد حدود 20 الی 30 درصدی داشته باشد. با این وضعیت نمیتوان ادامه داد. به هر حال یک جایی باید جلوی این حلقه معیوب گرفته شود. برای رفع همیشگی مشکل مالیات بر درآمد شرکت باید فکر اساسی تری بکنم. از تجربیات دوستانم کمک خواهم گرفت.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

نیست خیلی زیاد مینوشتم حالا بهانه فیلتر شدن بلاگر هم به آن اضافه شد. این پست را هم از طریق سرویس ایمیل بلاگر ارسال میکنم. علاقه ای به استفاده از فیلتر شکن هم ندارم. فعلا از همین سرویس استفاده میکنم و از طریق ایمیل مطالبم را در وبلاگم ثبت میکنم. با فیلتر شدن گوگل ریدر چون فیدخوانی که قبلا ازش استفاده میکردم دیگه آنلاین سرویس نمیده کمی در خواندن فیدهایم دچار مشکل شدم تا اینکه بالاخره با یک نرم افزار برای خواندن فیدهای دسته بندی شده ام پیدا کردم و حالا چقدر به آن عادت کنم بماند. اصولا تغییر و مشکلاتش همیشه بحث داشته و خواهد داشت چون عادت میکنیم.

برنامه سخنرانی آشنایی با نگرش و تفکر سیستمی من هم به خوبی برگزار شد و البته این بار کمی بیشتر از دفعات قبل حضار به وجد آمدند و اکثریت آنها اذعان میکردند که بسیار برایشان تاثیر گذار بوده است. امیدوارم که همینطور هم باشد. این تشویقها مرا دلگرم تر میکند.

از همه اینها که بگذریم حفظ تعادل جدید در بازار وقت زیادی از من میگیرد. در شرایطی که هر روز بخش تازه ای از افزایش قیمتها آشکار میشود که محاسبات بهای تمام شده را به روز میکند مشکلات کیفی تامین کنندگان و پیمانکارنمان نیز بر مشکلات قبلی افزوده شده است. نمیدانم به حجم مواد غذایی دقت کرده اید یا نه ولی اولین تبعات فشار برای ثبات قیمت باعث شده که مواد غذایی قیمتش افزایش پیدا نکرده و در مقابل از حجم بسته بندی ها کاسته شود. مثلا مواد غذایی 1000 گرمی در بسته های 900 گرمی و یا 850 گرمی عرضه میشود. مایعات هم همینطور و تامین کنندگان ما نیز همین طور.
با تک تک آنها جلساتی را برگزار کردم و خاطر نشان کردم که قیمت جدیدشان را برای ما اعلام کنند و با تلاش مشترک برای عدم درز افزایش قیمت، کیفیت را ثابت نگه داریم ولی باز هم برخی جاها مجبور شدیم ایستگاههای کنترل کیفیت را افزایش دهیم و این خودش هزینه هایمان را افزایش داده است. جدای از اینکه حجمی از انبارمان به کالاهای مرجوعی به تامین کنندگان اختصاص یافته است تا آنها را برایشان مرجوع کنیم.
و این یعنی کاهش سرعت تولید و تاخیر در تحویل سفارشات.

با پیش زمینه ای که در مباحث مدیریت کیفیت دارم امروز باز هم تاکید بیشتری میکنم که بهترین ابزار فروش و بازاریابی ارتقاء کیفیت و ایجاد تمایز در کیفیت است. دنبال ارزان فروشی نروید بلکه پروژه های ارزان سازی را از طریق کاهش هزینه های جانبی بخصوص هزینه های خرید و بدون کاهش کیفیت محصول نهایی دنبال کنید. و باز هم تاکید میکنم با قیمت نفروشید بلکه به قیمت بفروشید.
بیشتر رقبای ما برنامه کاهش کمی محصولاتشان را که از اوایل سال ایجاد کرده بودند با جدیت بیشتری دنبال میکنند. ما از این فرصت استفاده میکنیم. گرچه باید اعتراف کنم که در طول سال بخشی از بازارمان را به خاطر تفاوت قیمتی که در کاهش کمیت نهفته است از دست داده ایم ولی خوشبختانه در پایان سال شاهد برگشت آن بخش از دست رفته هستیم چرا که به مرور بازار متوجه مسئله شده است.
علیرغم اینکه برای رویارویی با بازر این رقبا محصولی درجه 2 را در کنار محصول درجه 1 عرضه میکنیم ولی این کارمان باعث شده است بازار محصول درجه 1 ما با ثبات تر شده و رشد یابد.

فاجعه عدم دسترسی به ابزارهای اطلاع رسانی اینترنت و فکس در صنف ما همچنان بزرگ است و برای همین ناچار شدیم به سرویس پیام کوتاه روی بیاوریم. با اینکه بیشترشان نمیدانند ایمیل چه رنگی است متاسفانه خیلی هایشان هنوز حتی دستگاه فکس هم ندارند. داستان پست هم که قبلا زیاد در موردش صحبت کرده ام و با هزینه زیاد و راندمان کمی که دارد اصلا به کارمان نمی آید و به این نتیجه رسیدیم که تلفن همراه شاید در دسترس ترین ابزار اطلاع رسانی باشد.

از امروز هم فاکتورهای چاپ شده قبلی را دور ریخیتم تا از فاکتورهای فرمت جدیدی که دارایی برای درج ارزش افزوده تعیین کرده استفاده کنیم. با خودم فکر میکردم چند تعداد شرکت داریم که نیاز به فرمت جدید فاکتور دارند و چه هزینه ای اتلاف میشود و با این پول چه کارها که نمیشد کرد.  از ابتدای سال هم که قرار است به جای 3% 4% زیر فاکتور دریافت و به حساب دارایی پرداخت کنیم که همینطور طی 5 سال با سالی 1% افزایش به 8% خواهد رسید.

از همه اینها که بگذریم در آغاز ده 90 هستیم. یعنی 10 سال بعد میریم سال 1400.
برای من هیجان انگیز و نیرو بخش هستش و کلی انرژی و شور و شوق برای اینکه 10 سال بعد موفقیت برنامه هایم را ببینم در من ایجاد کرده. یک برنامه 10 ساله که قراره هر چند ماه ! یکبار تغییرش بدیم. چرا؟ چون اصلا شرایط با ثباتی نداریم ولی فکر میکنم حداکثر دو سال بعد با حذف کامل یارانه ها و شفاف و رقابتی شدن فضای کسب و کار و نظام بانکی و مالیاتی در کشور بشه روی برنامه های میان مدت و بلند مدت کار کرد. الانش هم با بازنگری دائمی برنامه ها حداقلش اینه که میدونیم که داریم روی مسیر میریم جلو! سوای اینکه هم مسیر و هم هدف رو داریم دائم تغییر میدیم!!!
به عنوان مثال تمام سرمایه گذاری که برای مطالعه بازارهای صادرات کاغذ به کشورهای منطقه شمال آفریقا، خاورمیانه و کشورهای تازه استقلال یافته و همسایه انجام داده بودیم با افزایش بهای تمام شده و کاهش فرصت رقابت هدر رفت چرا که محصولات مشابه محصولات ما با قیمتی نزدیک به بهای تمام شده ما در این کشورها به فروش میرود! پس جایی برای حضور و رقابت باقی نمی ماند مگر اینکه قیمت عوامل تولید و هر آنچه در آن تاثیر گذار است فرصت رقابتی شدن را ایجاد نماید. در شرایطی که برای رقبای ما وامهای بانکی برای گردش سرمایه و سرمایه گذاری با زیر%5 سود در اختیارشات قرار دارد نرخ سودهای کسب و کار هم در همین رنج رقم میخورد در حالیکه برای تولید کننده ایرانی نرخ سود 10-15 درصدی گاها یعنی ورشکستگی و خروج از کسب و کار. چرا که نرخ مالیات خودش حداقل 6% است که اگر واقعی باشد خودش هم زیاد است چرا که اصولا ممیزان مالیاتی زیاد با دفاتر رسمی شما کاری ندارند و ملاک پایه مایلات شما را مالیات پرداخت شده سال قبل شکل میدهد. بماند که نرخ دستمزدها و انرژی چقدر با نرخ کشورهای تولید کننده کاغذ و یا منطقه نزدیک است و رقابت میکند.

. از برنامه های اصلی من در این دهه نظم مالی، افزایش سرمایه گذاری، تبدیل شدن به شماره 1 در گروه محصول، ایجاد کیفیت ممتاز و بی رقیب و ترکیب محصول با خدماتی که بسیار شخصی، منعطف و در دل شبکه اجتماعی مشتریانمان خواهد بود است. از وب و اینترنت بخصوص روی تلفن همراه بسیار کمک خواهیم گرفت.
از همین امسال نسخه جدید نرم افزار فروش و حسابداری را با به روز کردن نرم افزار CRM ترکیب خواهیم کرد و شاید تا پایان سال سرمایه گذاری روی وب سایت جدید را شروع کنیم.

ظاهرا قرار است دستمزدها را افزایش ندهند. من به شخصا کاملا موافقم و سالهای قبل نیز در پستهایم به همین موضوع اشاره کرده ام که عملا با افزایش دستمزدها مستقیما بهای تمام شده کالاهای مورد نیاز کسانی که به خاطر رفاهشان دستمزدهایشان افزایش داده شده است افزوده شده و کالاها گرانتر به دستشان میرسد و عملا افزایش دستمزدها خنثی میشود.
ولی از سویی دیگر معتقدم با توجه به اینکه سطح برخی هزینه ها افزایش یافته و هنوز نحوه مصرف انرژی در خانواده ها اصلاح نشده و مانند قبل از اجرای برنامه هدف مند سازی یارانه ها است عملا عدم افزایش رسمی دستمزدها سطح زندگی را پایین می آورد و بد نبود امسال و برای آخرین بار دستمزدها افزایش میافت و اعلام میشد که از سالهای بعد این افزایش دستمزدها تکرار نخواهد شد بلکه ممکن است کاهش نیز بیابد.
در آن صورت بازار عرضه و تقاضای نیروی کار خودش در خصوص حداقل دستمزدها به تعادلی میرسید
ولی بهترین راه این است که اگر دولت افزایش نداد کارفرما ها یک افزایش 10 درصدی را خودشان به عنوان حمایت از کارکنانشان امسال اجرا کنند تا هم کمکی به شرایط فعلی زندگانی شود و هم کمکی برای تعادل جدید و صحیحتر دخل و خرج کارکنان.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

بالاخره تنبلی را کنار گذاشتم تا دوباره بنویسم. البته اگر راستش را بخواهید تنبلی هم در کار نبود. وقتی فکر درگیر چند جنبه حیاتی میشود و استرس هم چاشنی کار میشود حوصله زیادی برای نوشتن نداشتم.
به هر حال بعد از کش و قوس های زیاد تقریبا هدفمند شدیم! گرچه کارمان به اینجا تمام نشده است و هر روز شاهد تغییر نرخ در گوشه ای از عوامل تاثیر گذار در بهای تمام شده محصولاتمان هستیم (از نرخ شیر گرفته که با تاثیر مستقیم در زندگی کارکنانمان به طور غیر مستقیم در راندمان شرکتمان تاثیر میگذارد) تا گازوئیل و کرایه تاکسی و … و این یعنی محاسبات بهای تمام شده دائما در حال آماده باش هستند.
اما از طرف دیگر رفتار خریداران نیز محتاطانه شده است. با اینکه میدانند خرید امروز ریسک افزایش قیمت خرید آینده را پوشش خواهد داد ولی فعلا مراقب نقدینگی خود هستند.
وضعیت بازار اصلا مثل زمستان سالهای گذشته نیست و سفارشات محدودتر شده است و البته در فروش هم کمی خود ما سیلی نقد را به حلوای نسیه ترجیح داده ایم تا جلوی خسارتهای چکهای برگشتی را بگیریم ولی به هر حال سیستم همیشه نشتی های محدودی دارد و خواهد داشت و اجتناب ناپذیر است چرا که نمیتوان ماشینی رفتار کرد. به هر حال هر مشتری رفتار فراخور خودش را دارد و از طرفی نیز نمیتوان رفتار متفاوت او را پیش بینی کرد.
در هر حال امروز روان تر داریم کار میکنیم و ار استرسهای نوسان قیمتها کمی رهایی یافته ایم. انتقال افزایش بها به محصول نهایی را نمیتوان مانع شد و از نظر منطقی هم مشکلی با هیچ سازمانی نداریم و خوشبختانه به خاطر مدیریت برندی که همیشه سعی کرده ام در طول مدت فعالیت داشته باشیم کمتر از دیگر رقبا دچار آسیب ناشی از انتقال افزایش قیمت شده ایم.

در این مدت افتخار عضویت اتحادیه صادرکنندگان صنعت چاپ ایران هم نصیبم شد و عزیزان مرا به جمع خودشان دعوت کردند.
متاسفانه در حال حاضر شرایط برای رقابت با رقبای خارجی در بازارهای خارج از کشورمان شرایط برابری نیست . درست است که واحدها و بنگاههای اقتصادی دارند خودشان را با هدفمند شدن یارانه ها تطبیق میدهند ولی فضای کسب و کار هنوز تطابق نیافته و به دلیل رقابتی و ازاد نبودن آن بنگاههای اقتصادی را در منگنه قرار داده است. تا زمانی که نرخهای بهره بانکی، نرخهای مالیاتی و اساسا نظام مالیاتی و روشهای محاسبه و اخذ مالیات، نرخهای جاری ارز، شفاف سازی اطلاعات تجاری و اقتصادی، فراهم بودن بستر رانت خواری و … و در نهایت نظام تعرفه گمرکی اصلاح نشود نمیتوان انتظار داشت که فضای کسب و کار آزاد و رقابتی شود و تا این اتفاق نیفتد جهش و حرکی در صادرات صنعتی کشورمان رخ نخواهد داد.

تغییرات کشورهای لبنان و سودان و تونس و تغییرات برخی کشورهای آفریقایی هم به نظرم کم اهمیت نیستند. گرچه از تجزیه و تحلیل آنها عاجزم ولی همزمانی برخی تغییرات جالب توجه به نظر میرسد.
همین که مشکلات واحد خودمان را برطرف کنیم و بتوانیم رشد را ادامه بدهیم کافی است که کل وقتمان را بگیرد.
برگزاری یک دوره تفکر سیستمی را هم دنبال میکنم که با نهایی شدن آن خبرتان خواهم کرد. این مبحث به قدری برای من جذاب است که اگر هر روز هم در موردش دوره و … برگزار کنم باز حرفی برای گفتن خواهم داشت و هیچ وقت از مطالعه در این خصوص خسته نمیشوم. این چند روزی که کمی به آرامش فکری رسیده ام شاید فرصت خوبی باشد که دوباره مطالعاتم را از سر بگیرم.

فعلا که علیرغم مشکل نقدینگی همیشگی گوش شیطان کر در وضعیت با ثباتی هستیم که میتوانیم به محض اطمینان از فروکش کردن تغییرات فضای کسب و کار، حرکتمان را ادامه دهیم.

این بار زودتر خواهم نوشت. الان که نوشتم احساس کردم کاش زودتر مینوشتم. وقتی مینویسی گفتنی های زیادتری برای نوشتن پیدا میکنی.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

قبل از آنکه بخواهم در خصوص عنوانی که نوشته ام بنویسم اجازه دهید مجددا اعتراضی بکنم به وضع پست کشور.
همچنان که نامه های عادی بای دیفالت!(خارجی شد ببخشید) به دست گیرنده نمیرسند نامه های پیشتاز هم به بهانه های جالبی برگشت میخورند. این اواخر به دلیلی مجبور بودیم تعداد زیادی نامه همزمان به مخاطبانمان بفرستیم. دلایل برخی مرجوعی ها بسیار جالب بود. مثلا روی یکی نوشته بودند “زنگ نداشت” یا “فاقد پلاک” یا “عدم حضور” و … که واقعا شک کردم نکند در مبدا اینها را نوشته اند.
بگذریم از اینکه من هنوز منطق عدم قبول پاکتهای پنجره دار (پاکتهایی که قسمتی از آن طلق شفافی دارد تا با چاپ آدرس در بالای متن نامه نیازی به درج آدرس اختصاصی هر نامه روی پاکت نباشد و در زمان کمتری نامه های بسیار زیادی آماده ارسال شوند) را نفهمیده ام. در همه جای دنیا از این پاکتها برای ارسال انبوه نامه ها و جلوگیری از ارسال نامه ها به مخاطبان اشتباه استفاده میکنند و حالا این پاکتها چرا نباید در کشورمان قبول شوند بسیار برایم تعجب آور است.
از اینها که بگذریم در داستان تمدید صندوق پستی باز ماجرای پارسال تکرار شد. برای تمدید صندوق پستی 10 هزار تومانی باید 30 هزار تومان تمبر سفارش دهید تا برایتان چاپ شود!!! “آرم یا عکستان را کنار تمبری چاپ میکنیم و اگر نخواهید صندوقتان باطل میشود” خیلی مسخره است که به زور جنسی را بفروشند و حق اعتراض هم نداشته باشی.

برویم سر ماجراهای پر ابهام هدفمند سازی یارانه ها که ذهن بسیاری از مدیران صنایع را درگیر کرده است.
من شخصا معتقدم که حذف شدن یارانه ها از کل اقتصاد کاملا خوب است و اقتصاد ما را کاملا رقابتی میکند. یک تحول واقعی در اقتصاد ما برای رقابتی شدن کالای ایرانی. شرکتهای ایرانی مجبور خواهند بود تولید مقرون به صرفه و با راندمان بالا را مورد توجه جدی قرار دهند.
ولی باز به نظرم این فقط یک بعد قضیه است. و فقط با حذف یارانه ها نه تنها این اتفاق نمی افتد بلکه بر عکس بازارمان را از تولید کننده داخلی گرفته و دو دستی تقدیم وارد کننده میکنیم.
چرا که با حذف کردن یارانه ها علاوه بر آنکه افزایش بهای انرژی چه به طور مستقیم به خاطر تاثیرش در مصرف ماشین آلات تولید و سیستمهای برودتی و حرارتی و یا غیر مستقیم مثل افزایش هزینه های حمل و نقل، افزایش هزینه های زندگی و معیشت کارکنان و … و حتی در کالاهایی که به عنوان مواد اولیه یا تکمیل کننده محصولمان خریداری میکنیم بهای تمام شده را بالا میرود در برخی صنایع حتی محاسباتی را که هنگام سرمایه گذاری مثلا خرید دستگاههای برقی را نسبت به دستگاههای گاز سوز توجیه پذیر کرده بود را کاملا تغییر داده اینک از نظر اقتصادی غیر قابل توجیه میکند که هیچ بلکه خود تولید آن محصول در ایران را غیر اقتصادی میکند.

پایین نگه داشته شدن نرخ ارز باز یکی دیگر از عواملی است که مانع از آن میشود که اهرمهای عرضه و تقاضا خوب کار کنند. شاید امروزه به دلایلی چون تحریمها نیازمند این باشیم که با واردات بیشتر وفور کالا ایجاد کنیم ولی از بین رفتن صنایع و ایجاد بیکاری و به طبع آن نا امید شدن جوانان به این راحتی جبران نمیشود و شاید گرانتر هم تمام شود.

از طرفی دیگر همزمان باید قانونهای کار و نظام تعرفه ای نیز اصلاح شود. چرا که وقتی به یکباره قرار است صنایع در شرایط جدیدی قرار بگیرند (هر چند وعده هایی در خصوص بسته های حمایتی داده میشود و اگر ارقام پیشنهادی را به تعداد واحدها و یا نسبت سرمایه در گردش آنها تقسیم کنید می بینید که رقم قابل توجهی نیست که البته خود آن هم باز نوعی دیگری از یارانه است و فساد دیگری را ایجاد میکند از این لحاظ که شرکتی که یارانه بیشتری (ببخشید حمایت بیشتری) نصیبش شود با رقبایش نامهربان تر خواهد بود یا حداقلش اینکه دیرتر از رقبایش از پای در می آید) و باید شرایط برای کسب آمادگی نیز فراهم شود. چطور که وقتی حرف از پیوستن به WTO میشود صحبت از مهلتهای 10 ساله برای تغییر در عملکرد است بدون آنکه جامعه دچار شوک شود ولی اکنون قرار است یک شبه جراحی پلاستیک شویم؟!

از همه مهمتر بهتر است هم اکنون به جای آنکه ادوات بگیر و ببند را افزایش دهند و بحث بر سر افزایش آرام آرام مالیات ارزش افزوده و برخورد تعزیراتی و افزایش مالیات و … باشد بیایند نظام مالیاتی را اصلاح کنند. نظام بازرسی قیمتها را کلا حذف کنند. عرضه و تقاضا خودش نرخ کالا را تعیین خواهد کرد. اگر کسی گران فروشی کند لطمه به بازار خودش زده و مردم از رقیبش خرید میکنند و یا اگر بتواند با ایجاد تمایز کالایش را بهتر کرده و به واسطه کیفیت بالاتر کالایش را ارزانتر ولی با قیمت بالاتر بفروشد (بالاتر بودن قیمت دلیل بر گرانتر بودن کالا نیست – کالایی میتواند قیمت بالایی داشته باشد ولی مقرون به صرفه تر و ارزانتر از کالایی که قیمتش پایین تر بود باشد) که جای تقدیر هم دارد. در مقابل مراکز عرضه ای مشابه میادین میوه و تره بار رقبای خوبی برای کنترل بازار هستند.
نظام مالیاتی که هنوز مودی را متهم و دروغگو میبیند و به ندرت پیش می آید که اگر سه نفر رقم مالیات یک شرکت را برآورد کنند رقمهایشان با واقعیت مالیات پرداختی به یکی از آنها نزدیک باشد را باید اصلاح کرد. راه حل، حسابرسی مالیاتی و ایجاد هزینه های اضافی برای شرکتها نیست. اگر نظام مالیاتی کاملا قابل محاسبه باشد و هزینه های شرکتها پذیرفته شده و نیازی نباشد که شرکتی از ترس رد شدن هزینه هایش (وقتی ممیز مالیاتی هزینه ای را رد میکند عین آن رقم به عنوان فروش مشمول مالیات میشود) آنها را ابراز نکند و در نتجه فروشش را هم متناسب با آن کتمان نکند دیگر ترسی از بابت اجرای مالیات ارزش افزوده ها و کنترلهای جانبی پنهان و آشکار عملکرد برای پرداخت مالیات وجود نخواهد داشت. اگر مالیات دهنده بداند که مالیات دادن یعنی افزایش زیر ساختهایی که هزینه هایش را کاهش و قدرت رقابتش را با همتای خارجی افزایش خواهد داد دیگر اعتصاب برای قبول نکردن مالیات ارزش افزوده و یا تهدید توسط دولت برای انجام نشدن آن بی معنی میشود.

در همین وضع فعلی بسیاری از واحدهای تولیدی و خدماتی با خطر تعطیلی کامل مواجهند. خود این تهدیدی است برای بانکها چون نخواهند توانست مطالباتشان را از محل قسط وامها وصول کنند و دچار بحران میشوند چرا که کارخانجات بر اساس نرخهای انرژی طراحی شده اند و راندمان پایین نیروگاهها و نرخ بالای انرژی که با راندمان پایین تولید شده است به آنها تحمیل میشود آنها را غیر رقابتی کرده و ناچار به تعطیلی میکند و به نظر من اصلا منطقی نیست که دولت حمایتشان کند. همان بهتر که در عرصه ای از زمان و تاریخ اقتصادی کشورمان بنگاههای فاقد بهره وری حذف شده و بنگاههای بهره ور به شرط حذف واقعی رانتخواری و حمایتهای خاص و … و ایجاد شرایط کاملا مساوی و فضای رقابتی به جای آنها در اقتصادمان متولد شده و رشد کنند. چرا که حمایتهای دولتی جز برای صادرات تولیدات کشورمان خود یارانه دادن و حیف و میل کردن سرمایه برای سرپا نگه داشتن بنگاههای با بهره وری پایین است. در عوض بستر برای سرمایه گذاری فراهم تر شود. عوامل فرار مالیاتی را کاهش دهند. صادرات و تولید را حمایت کنند. با پایین نگه داشتن نرخ دلار واردات حمایت میشود نه صادرات.

آرزو میکنم همه صنعتگران کشورمان با حساب و کتاب دینار به دینار راندمان در فضای باز رقابتی سالم و بدون هر نوع رانت و حمایتها و دخالتهای دولتی مشغول فعالیت بوده و تمام فکر و ذکرشان رقابت در بازارهای بین المللی برای کسب سهم بیشتری از رقبای خارجی شان باشد.
راهی جز خارج کردن نفت ازاقتصاد نداریم. بدتر از آلمان و ژاپن جنگ زده و ورشکسته بعد از جنگ جهانی دوم و ترکیه فعلی بدون نفت که نیستیم.
اگر همه چرخ دنده ها خوب تنظیم شوند فرصت خوبی برای اقتصادمان خواهد بود که از مزیتهای واقعی تولید و مزیتهای نسبی کشورمان برای تولید و تامین بازار دنیا بهتر و بیشتر استفاده کنیم. ولی اگر یکی از چرخها خوب نچرخد کل سیستم از حرکت باز می ایستد. ولی باز هم تکرار میکنم که همه عوامل باید با هم و در تعامل با هم تنظیم شوند.
همه چیز باید بهمدیگر جور بشوند. نمیتوان موتور تراکتور را در شاسی سواری نصب کرد.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

حتما ماجرای داغ بمب ارزی آمریکا را شنیده اید. این موضوع بسیار برای من جالب است چرا که همیشه فکر میکردم سرمایه گذاری خارجی به رونق اقتصادی کمک میکند در حالیکه اکنون میبینم چاقوی دو لبه است. از طرفی دیگر تایید دیگری بر گفته هایم است که با گران شدن دلار و کاهش ارزش پول کشورمان اقتصادمان رونق میگیرد و دولت نباید نرخ دلار را پایین نگه دارد چرا که با تداوم این کار صادر کننده و تولید کننده دچار زیان و وارد کننده دچار منفعت میشود.
اما موضوع بمب ارزی دولت امریکا همه دنیا را تکان داده است. سیاست‌گذاران آمریکا معتقدند که ارزش دلار‌، به ویژه نسبت به یوآن چین‌، باید بسیار بیشتر کاهش یابد تا واردات آمریکا کاهش و صادرات آن افزایش یابد و کسری تراز تجاری‌ اين کشور‌ که در حد غیرقابل قبولی بالا است‌، تخفیف یابد. مساله ‌اينجا است که اغلب کشورهای دیگر نیز هدف مشابهی را دنبال مي‌کنند. اقتصادهای پیشرفته که نرخ رشد پايینی دارند‌، مایلند ارزش پولشان کاهش یابد تا صادراتشان رقابت‌پذیرتر، وارداتشان گران‌تر شود و تقاضای داخلی تا حد امکان از طریق تولیدات خودشان پاسخ داده شود و در نتیجه رشد اقتصادی آنها تسریع شود و بیکاری کاهش یابد. حتی کشورهايی نظیر آلمان و ژاپن‌ که مازاد تجاری قابل توجهی دارند‌، به دلیل اهمیت صادرات در تولید ناخالص داخلی آنها‌، از‌اين قاعده مستثنی نیستند.

در ‌اين میان‌، اقتصادهای نوظهور که رشدی سریع و متکی به صادرات دارند و نرخ بهره آنها نیز بر اساس ملاحظات داخلی نسبتا بالا است با شرایط نامساعدی مواجه شده‌اند. از آنجا که نرخ بهره در آمریکا بسیار پايين است (نرخ بازده اوراق قرضه دوساله دولت آمریکا هم اکنون کمتر از 4/0 درصد در سال است)‌، بخش قابل توجهی از دلارهايي که به بازار آمریکا تزریق مي‌شود‌، توسط سفته‌بازان حرفه‌ای به قیمت ارزان به وام گرفته مي‌شود و در کشورهايي که نرخ بهره بالاتر دارند و دست کم در حال حاضر‌، اقتصاد آنها مستحکم و رو به رشد است‌، سرمایه‌گذاری مي‌شود. چین‌، برزیل‌، کره‌جنوبی‌، تایلند‌، ترکیه‌، آفریقای جنوبی و تعدادی از کشورهای دیگر مقصد‌اين دلارها هستند. روانه شدن دلارها به‌اين کشورها‌، تقاضا برای پول‌های ملی آنها را افزایش مي‌دهد و در غیاب اقدامات بازدارنده‌ و آزاد بودن بازار ارز‌، ارزش پول ملی آنها را افزایش مي‌دهد‌، ضمن آنکه به خطر پدید آمدن حباب‌های گوناگون دامن مي‌زند.

پیشنهاد میکنم از طریق روزنامه های اقتصادی این موضوع را دنبال کنید و اگر مایل باشید در خصوص تبعات آن بر اقتصاد خودمان در حالی که دولت دارد نرخ ارز را کنترل میکند و حذف یارانه ها و تحریم هم هست فکر میکنید برای تولید و صادرات و وارداتمان چه اتفاقی می افتد؟
من خودم هم روی این موضوع فکر میکنم و با اظهار نظرهای شما پیش میرویم. برای شروع کار اینجا را بخوانید:

ظاهرا قرار است از تجار به صورت نقدی حمایت شود. من فکر میکنم منظورشان تجار وارد کننده است وگرنه اول جوایز صادراتی صادر کنندگان را تسویه میکردند. خودتان بخوانید: http://www.econews.ir/fa/NewsContent-id_146822.aspx

پولی شدن کنکور سراسری هم از آن موضوع های جالب است. تلاش میشود که پولدارها دغدغه هایشان کمتر شود.

در خصوص کارهاییی که در سر داشتم و در پست قبلی نوشته ام تصمیماتی گرفته ام که ظاهرا این پست آنقدر مفصل شد که فرصتی برای آن نماند. شاید در پست بعدی در موردش نوشتم.

پ.ن: راستی عزیزانی که مکانیک خوندن و یا دست به آچار هستند و فنی، نمیتونین وسیله ساده ای برای این عزیزان درست کنید؟ اینجا را ببینید: href=”http://sadrizadeh.persianblog.ir/post/4894


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

نوسان قیمت ارز و طلا در بازار طی روزهای اخیر شوکی به بازار وارد کرده است که البته بی سابقه هم نیست.
اگر خاطرتان باشد چند سال پیش نیز چنین شوکی وارد شد طوری که هیچ فروشنده ای جرات فروش انبوه را نداشت و همه خرده فروشی به نرخ روز و تسویه نقدی انجام میدادند چرا که ترس از عدم توان جایگزنی کالا به دلیل رشد ساعتی قیمتها تهدید جدی به حساب می آید.
این سایت را ببینید:
http://www.xe.com/currencycharts/?from=USD&to=IRR
قیمت برابری ریالمان دربرابر دلار در بازارهای جهانی هم تغییر کرده است.
قیمت طلا هم در بازارهای جهانی افزایش بی سابقه ای داشته است طوری که رکورد قیمت جهانی طلا در روزهای اخیر شکسته شد.
طبیعتا بازار داخلی هم بی ارتباط با بازار جهانی ارز و طلا نیست و این موضوعات تاثیر مستقیمی در نوسانات اخیر داشته است ولی از سویی دیگر برخی عوامل داخلی نیز تاثیر گذار بوده است. مثل اعتراض صنف طلا به مالیات ارزش افزوده که اخیرا شامل آن صنف شده است و تعطیلی و نیمه تعطیلی چند روزه بازار طلا فروشان در اعتراض به این موضوع خودش کم اثر نیست.

معمولا این نواسانات به خودی خود به حالت نرم میرسند. در برخی موارد در قیمت بالاتر نوسانات فروکش میکنند در برخی موارد نیز قیمتها به حالت سابق بر میگردند ولی عمدتا بهانه خوبی است که برخی گرانتر بفروشند و به آن وضعیت ادمه دهند ولی بعد از مدتی این عده نیز به علت رقابت وارد گود میشوند و قیمتهایشان را تعدیل میکنند.

در شرایط حاضر به نظرم تولید داخلی منتظر چنین فرصتی بود. چرا که هزینه های توید رشد دارد ولی بهای فروش فعلا رشد قابل ملاحظه ای نداشته است و تولید کنندگان زیادی به کم فروشی و کاستن از کیفیت روی آورده اند. در این شرایط بهانه ای که برای عموم نیز مشهود است و نیاز به توضیح ندارد فرصتی فراهم میکند تا بهای فروش افزایش یابد.
از طرفی دیگر بازار نقد فروشی به بازار نسیه فروشی غالب میشود. این خودش بخصوص برای برخی صنایع (مثل پوشاک) که تسویه حسابهایشان حتی به بالای 6 ماه نیز میرسد کمک بزرگی است.

ما خودمان سالها قبل وقتی به علت افزایش شدید و ناگهانی قیمت کاغذ مجبور شدیم به خاطر تامین سفارشات از قبل دریافت شده ضرر زیادی را بابت تغییر قیمت متحمل شویم از آن سال سیستم بوک کردن قیمت سفارشات را برقرار کرده ایم که دراین شرایط بسیار کمک حالمان است.

در شرایطی که قیمت دلار گرانتر شود شرایط برای صادر کنندگان بسیار مناسب میشود و میتوانند از نظر قیمت در شرایط بهتری به رقابت بپرداند. ولی کالاهای وارداتی مستقیما گرانتر میشوند.

توصیه من این است که این روزها را دست به نقد تر بفروشید و صبور باشید چون به زودی تعادل برقرار میگردد. تصمیم عجولانه نگیرید.

پ.ن.: چند روز قبل اشکهای آقای کرزای رئیس جمهور افغانستان را در اخبار دیدم که به حال آموزش کشورش گریست. دلسوزی او نسبت به مردم کشورش و احساس مسئولیتش و حس وطن پرستی او برایم قابل ستایش است.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

از همه عزیزانی که با کامنتهایشان در دو پست قبلی مرا همراهی نموده و دلگرم کردند سپاس گزارم.
مسائل و مشکلات پیش روی کسب و کارها در کشورمان، درگیری ذهنی تمامی صاحبان بنگاههای اقتصادی است بخصوص آنهایی که روی پای خودشان هستند و از برخی حمایتها بی بهره اند.
در حال حاضر که تولید، کشاورزی، معدن و کلا صنعت دچار مشکلات خاص خودش است مشکلات واردات بی رویه در مقابل عدم امکان صادرات هم بار مضاعفی است روی دوش سرمایه گذاران کسب و کار.

از من توصیه نخواهید که چه بکنیم. حداقل در این وبلاگ. بگویم که بروید وارد کننده شوید، بگویم که بی خیال تولید، صادرات و … بگویم که بروید برای خودتان پارتی جور کنید، و … همه برایم دردسر میشوند. حالا بیا و ثابت کن که قصد من فلان بوده است و بهمان نبوده است.
برای همین پیشنهاد میکنم اولا که امیدوار باشید
دوما اگر در دو راهی گیر کرده اید بدانید که حتما راه سومی هم وجود دارد. پس بگردید و آنرا پیدا کنید.
سوما علیرغم اینکه ظاهرا ملی گرایی زیاد خوب نیست، همچنان در مسیر کارآفرینی برای مردم و اقتصاد کشور عزیزمان تلاش کنید و بخصوص اینکه با وجود کنترل نرخ ارز به نفع واردات، به دنبال راههای برای صادرات هم باشید

من شخصا دارم سه بیزنس دیگر را هم مطالعه میکنم. یکی از آنها بررسی فرصتهای صادرات محصولات صنایع کاغذ و مقوا کشورمان به کشورهای منطقه است و دیگری راه اندازی یک خرده فروشی کالاهای وارداتی و سومی تبدیل شدن به تامین کننده صنایع کاغذ سازی کشور.
ولی نکته مهم این است که “پول است که پول می آورد” و من از نظر نقدینگی محدودیتهایی دارم که عمدتا ناشی از بیزنس فعلی ام است و آزاد کردن نقدینگی برایم بسیار دشوار است پس باید یکی را انتخاب کنم که در فضای تحریمهای اقتصادی و مشکلات اقتصادی و فضای کسب و کاری که بسیار به رانت آلوده است بتوانم سریعتر و بی دردسر تر رشد را ادامه دهم. همواره اعتقادم بر این است که باید رفت و حتما راههایی باز میشود. پستهای قبل تر من این تجربه ام را منعکس کرده اند.

پ.ن.: راستی تا به حال فکر کرده اید که چرا برای امیر کبیر هنوز آرامگاهی ساخته نشده است؟ من هم فکر نکرده ام!


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

حتما این ماجرا را که برای تعریف پارادایم از آن استفاده میکنند شنیده یا خوانده اید:
روزی دانشمندان قفس بزرگی را ساختند که در داخل قفس نردبانی قراردادند که بالای آن چند موز آویزان بود و به پله های بالاتر آن شوک برقی وصل کردند. چند دوش آب بزرگ را هم بالای قفس وصل کردند که وقتی شوکهای برقی فعال میشدند آنها نیز کار میکردند و آب می پاشیدند.
بعد چند میمون را به داخل قفس فرستاند.
میمونها به محض ورود چشمشان به موزهای بالای نردبان افتاد و شروع کردند از آن بالا رفتن.
به محض اینکه به پله شوک برقی رسیدند شوک فعال شد و دوشها نیز همه میمونها را خیس کردند.
میمونها دوباره تلاش کردند و دوباره خیس شدند.
تا اینکه متوجه شدند بین پله ها و دوشها رابطه ای وجود دارد.
بعد از چند روز دانشمندان شوکهای برقی را از کار انداختند ولی همچنان هیچ میمونی تلاش نمیکرد که از پله ها بالا رفته و به آن موزها برسد
این وضعیت ادامه داشت تا اینکه دانشمندان یکی از میمونها را از قفس خارج کرده و میمون تازه واردی را به داخل آن فرستادند.
میمون تازه وارد به خیال اینکه دیگران چقدر نادان هستند که سراغ موزها نمیروند به سمت نردبان رفت تا از آن بالا برود ولی خود میمونها این بار مانع شدند و او را کتک زدند تا به نردبان نرسد.
میمون تازه وارد گرچه علت را نمیدانست ولی تسلیم شد.
چند روز بعد یکی دیگر از میمونها نیز جابجا شد و باز همان اتفاق در حالی که شوک برقی و دوشها از کار افتاده بودند تکرار شد.
تا اینکه به مرور همه میمونهای قدیمی از قفس خارج شدند و میمونهای جدید جای قبلی ها را گرفتند و باز هم هیچکس سراغ موزها نمیرفت.

آیا واقعا در مورد فرهنگ سازمان نیز باید چنین عمل نمود و با تغییر یک جزء، تغییری در فرهنگ کل سازمان ایجاد نشود؟ یعنی فرهنگی غالب ایجاد کرد که رفتارها را ثابت نگه دارد؟
آیا فقط باید رفتارها را تعریف کرد و کاری به فرهنگ کل نداشته باشیم؟


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید