اين روزها واقعا نميدانم روز كي به پايان ميرسد
اخيرا قيمتهاي رقبايم در حد بسيار پاييني با يكديگر در رقابت است. مجبور هستم وارد گود شوم و گرنه از قافله عقب ميمانم و شايد ديگر نتوانم فرصتهايي كه رقبا از دستم خارج ميكنند را بدست آورم.
براي همين و به منظور افزايش فاصله با رقبا يا به عبارتي ايجاد فاصله و حتي در مواردي كم كردن فاصله با رقبا چند برنامه جديد را در سر دارم كه دارم روي آنها كار ميكنم.
متاسفانه كارهاي مختلف اجرايي ديگري هم داشتم كه بايد حتما خودم در مورد آنها تصميم گرفته و اقدام ميكردم از جمله تنظيم موارد براي قرارداد با انجمن مديريت كيفيت ايران براي سرمايه گذاري مشترك و چاپ كتاب راه شش سيگما و بررسي گزارشات عملكرد مالي براي ارائه به وزارت دارايي و چند كار فكري ديگر كه با انبوهي از مراجعه كننده و تلفن كننده مختلف از گزارش و همفكري با نماينده يكي از شهرهاي مهم در فروش محصولاتمان گرفته تا ديد و بازديد هاي عيد سروراني كه الان فرصت كرده بودند تشريف بياورند و مسائل خرد و ريز مالي و فروش و تامين كنندگان و … كه هر كدام باعث ميشد كلي از زمان را از دست بدهم

دو تصميم گرفته ام كه به نظرم مهم مي آيد. يكي اينكه خدمات ضمانت نامه

را همانگونه كه قبلا نيز اشاره نموده بودم از تضمين كيفيت به تضمين رضايت ارتقاء بدهم. از طرفي با توجه به مشكلاتي كه در ارائه ساير خدماتمان از جانب تامين كنندگان به مصرف كنندگان نهايي داريم تصميم گرفتم با يك تير چند نشان بزنم و با تغيير كارت ضمانت نامه به دفترچه خدمات پس از فروش همه خدماتمان را بطور قابل دسترس تري بازنگري نموده و به صورت مكمل و يكپارچه در اين دفترچه به خريداران محصولاتمان ارائه نمايم
تصور ميكنم اين كار ضمن افزايش قابل توجه ميزان وفاداري مشتريان باعث رونق گرفتن تبليغات ،دهان به دهان در ميان خريداران محصولاتمان نيز بشود و از از طرف ديگر ضمن تحكيم موقعيت مشتريان خريد اول را به شدت در نام رادان نگه دارم و اينها خود عوامل مهمي در افزايش فروش محصولاتمان خواهد بود.

تصميم ديگري كه همزمان دارم روي آن كار ميكنم تغيير در سياست تخفيف گذاري فروش است.
فعلا دارم قيمت تمام شده همه محصولاتمان را در اكسل بالا و پايين ميكنم تا به آنچه مد نظرم است برسم. در حال حاضر درصد قابل توجهي از تخفيفي كه ارائه ميدهيم و توسط عده كمي استفاده ميشود باعث افزايش قيمت خرده فروشي و عمده فروشي و نهايتا قيمت مصرف كننده ميگردد.
شركت براي اينكه بتواند اين تخفيفها را كاور كند بايد قيمتي بالاتر از حداكثر اين تخفيفات را در نظر بگيرد تا حاشيه سودي نيز كنار گذارد.
براي همين تصميم گرفتم از سياستي كه در سالهاي 77 و 78 استفاده ميكردم دوباره استفاده كنم. يعني قيمت مصرف كننده و عمده فروش و خرده فروش را از همديگر تفكيك كنم
از مزاياي مختلف اين روش يكي اين است كه با توجه به ضرب المثل “عقل مردم به چشمشان است” ميتوانم تخفيفهاي مستتر را آشكار كنم و با منظور نمودن بيشترين تخفيفها به عده بيشتري از كساني كه قبلا به دليل حجم كم سفارشات و يا خريدهاي غير نقدي از آن بي بهره بودند قيمتهايمان را پايين تر نمايش دهم. البته عملا قيمت خريد آنها پايين تر هم مي آيد و اين فقط نمايش نيست بلكه به عبارتي ديگر قيمتهاي پايينتر را قابل دسترسي نموده و آشكار ميكنم.
يكي ديگر از مزايا آن است كه قيمت مصرف كننده ام را هم ميتوانم پايين بياورم و يك موج رقابتي جديد ايجاد خواهم كرد.
با توجه به موقعيت نام رادان فكر ميكنم اين موج منجر به افزايش فروش بيشتري شود.
و سوم آنكه ديگر مجبور نيستم درصد معيني از تخفيف را براي همه كالاها رعايت كنم. با اين كار عملا ميتوانم در برخي از محصولات اختلاف درصدي كمتري از بقيه محصولات را بين قيمت عمده فروش و خرده فروش و مصرف كننده برقرار نمايم.
به هر حال در شرايط فعلي به دردسرهايي كه باعث شده بود تا اين سيستم را به سيستم تك نرخي با تخفيفهاي مختلف ترجيح بدهم، مي ارزد كه برگردم به سيستم قبلي
زمان را نبايد از دست بدهم
لازم به ذكر هستش كه اصلا قرار نيست وارد جنگ قيمتها بشوم و محصولاتم را در مواجعه با شايعه كاهش قيمت در ازاي كاهش كيفيت قرار دهم. بلكه ميخواهم محصول درجه 2 اي را با قيمت رقابتي ارائه كنم و نيز تخفيفهاي پنهان را آشكار كنم
هدايايي نيز براي محصولاتمان در نظر گرفته ام كه در بسته بندي ها قرار خواهم داد
بايد بتوانم هر چه سريعتر قيمتهاي جديد را برقرار كرده و دفترچه خدمات پس از فروشمان را ارائه كنم.
هر دو اين كارها شديدا به تمركز احتياج دارد و اصلا نبايد مرتكب اشتباهي شوم. تغيير سياست فروش منجر به تغييرات ديگري خواهد شد كه از حالا بايد سناريوهايي براي آن آماده داشته باشم.
همينطوري زمان دارد ميگذرد و اصلا باور كردني نيست كه به ميانه ارديبهشت نزديك شده ام و هنوز كارهايم نا تمام است.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

تا چشم به هم زديم فروردين به روزهاي آخرش رسيد.
انصافا فروردين با توجه به تغييرات مختلفي كه در شرايط اقتصادي سالانه پيش مياد به نوعي ماهي است كه بيشترين محاسبات سالانه در آن انجام ميگيرد. فرقش با اسفند ماه در اين هست كه در اسفند نگاه شما به گذشته است ولي در فروردين نگاه شما به آينده است

يكي از كارهاي سختي كه دارم انجام ميدم و روي اون متمركز شدم يكپارجه سازي خدمات مختلفمان است. در كنار يكپارچه سازي يك بازنگري كلي هم دارم انجام ميدم تا منافع مشتري را حداكثر كنم

به احتمال بسيار زياد امسال از وجود يك حسابدار خبره بهره مند خواهيم شد. خانمي با سابقه بيست ساله. از نظر طرز فكر و انگيزه همون چيزيست كه من ميخواستم.
يك قدم به تكميل نزديكتر شديم

هنوز خيلي كار داريم. بايد نهايتا ظرف دو هفته آينده همه برنامه هايمان را براي رسيدن به يك ميليون كارتن بسته باشم

براي طراحي مجدد سايت هم به يك نفر مسلط به ASP و SQL نياز دارم. سراغ داشتيد خبرم كنيد

بد نيست با اين تستها ميزان IQ و EQ خود را بسنجيد.
اگر خوشتان آمد بد نيست روحيه، توانايي مشاهده، افسردگي، استرس محيط كار و خود پنداشت خودتان و كاركنانتان را نيز بسنجيد.
چند تايي هم اينجا هست


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

غير قابل دسترسي هستش نه؟
خب هدف بايد قابل دسترسي باشه. تو پستهاي قبلي ام در مورد خصوصيت هدف نوشتم ولي اگر ميبينيد حالا چرا عمل نكردم تعجب نكنيد.
اولا هميشه ميومدم بر اساس پيش بيني هايم و بر اساس فعاليتهايي كه ميتونيم انجام بديم عددي رو در نظر ميگرفتم كه بهش برسيم
امسال تصميم گرفتم يك عدد بزرگ رو در نظر بگيرم و به جاي اينكه پيش بيني كنم به كجا ميرسيم به اين فكر كنم كه چطوري به اون برسم
به نظر خودم اينطوري بهتر ميتونم روي هدف تمركز كنم و همه توانايي و امكانات رو براي رسيدن به اون به كار بگيرم
خيلي خوب ميدونم در حاليكه الان زير 50 هزار هستيم اين عدد يك ميليون يعني چي
ولي بايد برسم. اگر نرسيدم مهم نيست ولي مهمه كه تا چقدرش رو رسيدم و اگر قابل ملاحظه باشه و عدد خوبي رو بدست آورده باشم ميشينم خوب فكر ميكنم كه تو سال 85 كجا رو اشتباه رفتم كه نشد و براي 86 ميتونم به اين فكر كنم كه چطوري اشتباهاتم رو تكرار نكنم و به حداقل برسونم و شايد حتي عددم رو بزرگتر كردم
اين عدد يك حسن ديگه اي هم داره اونم اينه كه بهتر ميتونم مشاركت كاركنانم رو جلب كنم و چون در اون صورت وضع مالي شركت خوب خواهد شد مسلما به نفع همه است
تازه يك رعبي هم تو دل رقبا ميندازم.براي اينكه بهتر اين رقم رو درك كنيد بايد بگم كه اين رقم كمي بيش از توليد كل سال چهار تامين كننده شركتمون هستش. يعني مجموع كل توليد اونا و ما كمي از يك ميليون كمتره
شما ميگين بهش ميرسيم؟
من كه فكر ميكنم زياد بعيد نيست


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

با توكل به خدا اولين روز كاري رو هم شروع كرديم و پشت سر گذاشتيم
اغلب تماسهاي اين روز معمولا تماسهاي تبريك سال نو است. اميدوارم همانطور كه همه ما براي يكديگر آرزو ميكنيم امسال سال پر خير و بركت و با سلامتي كامل و شادي دل براي يكايك هم ميهنان عزيزمان باشد
فرصت رو غنيمت شمردم و با كاركنانم بصورت خصوصي از مشكلات كاري شان صحبت كرديم. ميخواستم از زبان خودشان بشنوم كه چه عواملي در كاهش يا افزايش انگيزه و روحيه آنان اثر داشته و دلشان ميخواهد محيط كارشان چگونه باشد
درسته كه اين امكان ميسر نيست كه محيط كار براي همه ايده آل باشد ولي مرتفع كردن مسائل روحي مشترك كاركنان كمك زيادي در افزايش انگيزه كاري آنان ميشود
كمي نيز از برنامه هايشان براي سال بعد و اينكه در اين ايام تعطيل چه نقشه هايي براي سال 85 كشيده اند صحبت كرديم

بعد از آن كمي به اوضاع مالي و ليست چكهايي كه با فاصله كم بايد پاس كنيم نگاهي كردم. اميدوارم به حد كافي از استرس دور باشم و فرصت كافي داشته باشم كه با فكر باز برنامه هاي زيادي كه در فكرم دارم را به موقع انجام داده و تكميل نمايم.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

دیروز آخرین روز کاری شرکت بود و به همین مناسبت هم طبق روال سالهای قبل جلسه ای را بعد از ظهر با بچه ها داشتیم.متاسفانه معده ام شدیدا درد داشت و مجبور هم بودم صحبت کنم و همین باعث شده بود که نتوانم انرژی لازم را داشته باشم و شاید کمی صحبتهایم از اثر بخشی خوبی برخوردار نشده باشد به هر حال بعد از اینکه از برنامه های سال بعدم که در پستهای قبلی اشاره های به آنها داشتم صحبت کردم کمی در خصوص تغییرات حقوق و تاثیراتش در زندگی مان و تواناییهای شرکت در این خصوص صحبت کردم
بعد از آن قرار شد کارکنان خودشان در خصوص وضعیت ناهار در سال آینده تصمیم بگیرند و نتیجه را به من بگویند. اینکه پول ناهار را به خودشان بدهیم و هر کسی برای خودش ناهار بیاورد یا اینکه با دست پخت بد آشپزمان که در اصل آشپز شرکت نیست بلکه پیر مردی است که برای اینکه کمک خرجی برایش شود در کنار سایر کارهای سبک دیگر مثل پست کردن نامه ها و فتوکپی گرفتن و کارهای بانکی کار پختن غذا را هم بر عهده دارد بسازند.
در خصوص برنامه های آموزشی که خواهیم داشت و اینکه از سرویسهای خانه کارگر نیز استفاده خواهیم کرد نیز صحبتهایی داشتم و یاد آور شدم که شاید سالهای قبل داشتن تعداد دوره بیشتر یا نفر ساعت آموزشی بیشتر برای شرکت معیار مثبتی بود ولی امروزه در دنیای کنونی آموزش بیشتر و دوره های تکراری یک نقطه منفی در کارنامه شرکتها میباشد و هیچ وقت دیگر این شرکت نباید برای آموزش چیزی به کسی وقت و هزینه صرف کند که آن فرد برای پستی که تخصصی در آن ندارد توانایی کسب کند.هر کسی که به سمتی گمارده میشود باید این اطمینان را به شرکت بدهد که تخصص و توانایی کافی در آن زمینه را دارد و آموزش هایی که در شرکت خواهیم داشت در جهت افزایش تواناییهای فرد و یا آمادگی برای ارتقاء شغلی افرادی با شایستگی بالاتر خواهد بود.
بعد از آن از آنان خواستم که نظم را بیشتر رعایت کنند وهیچ کاری را سهل نگیرند. برایشان مثال زدم که برخی وقتها برخی کارهایی را که طبق یک روال خاصی باید انجام گیرد را به دلیل اینکه تصور میکنیم اگر مثلا این امضا را الان نگیریم و بعد از یک روز بگیریم آسمان به زمین نمی آید و میشود کمی سهل انگاری کرد به راحتی در آن کار دچار سهل انگاری میشویم و همین سهل انگاری های کوچک است که به مرور ما را برای سهل انگاری های بزرگتر و نادیده گرفتن اصول طراحی شده آماده میکند و از آنان خواستم جدا در این خصوص دقت کنند.من خودم شخصا به رعایت تمام ضوابط معتقد نبودم و فکر میکردم مهم این است که کار انجام شود و چگونگی انجام آن زیاد مهم نیست ولی این مسئله زمانی صدق میکند که فرهنگ آن در تمامی پرسنل یک شرکت نهادینه شده باشد. برای مثال کافی است فرض کنید که زمانی که وارد دفتر پرسنلی میشدم به احترام مدیر عامل بودنم از پشت میزش بلند میشد تا اگر کاری دارم من پشت میزش بنشینم. همین اتفاق باعث میشد کلی وقت تلف شود. من هیچ وقت به این راضی نمیشدم و از همه میخواستم وقتی وارد اتاقشان میشوم کارشان را ادامه دهند. دوست داشتم محیط دوستانه تر باشد و اصلا تصور نکنند مدیر عامل بالای سرشان ایستاده است و من را بیشتر مشاور کارهای خود بدانند ولی به مرور گاها مشاهده میکنم که ظاهرا همین امر باعث میشود اصلا مفهوم مدیر عامل از بین برود و حتی برخی به خودشان اجازه دهند که تصور کنند مدیر عامل بی خود اینطور تصمیمی گرفته و حتی شاید زیر سوال هم ببرندش که اصلا این مدیر عامل چیزی سرش نمیشود! کسانی که شاید چیزی نه در خصوص وظایف مدیر عامل میدانند و یا حتی در زمینه تخصصی شغلشان مطالعات خاصی داشته اند و رخ دادن این مسئله واقعا تاسف آور است.
باور کنید همانطور است. اصلا موضوع این نیست که تئوری ایکس یا ایگرگ آقای مک گریگور را با هم مقایسه کنیم ولی فعلا برای کشور ما زود است که بخواهیم سیاست ساعت کار متغیر و یا آزاد سازی شغلی را حتی مطرح کنیم. قبل از آن باید پرسنل خوب بدانند که کارشان چیست و چه کسی کجا قرار دارد و فرق صف و ستاد چیست و چرا باید مافوق خود را تحمل کنند. و اصلا کلمه مسئول یا مسئولیت یعنی چه. یعنی قبل از این کارها باید فرهنگ سازی شود و این خیلی وقت میبرد چرا که ما ایرانی ها در خیلی از مباحث مدیریتی بسیار ناپخته هستیم و از نظر فرهنگ سازمانی هنوز مشکلات عمیقی داریم و من اگر بتوانم ظرف سال آینده افکار پرسنلم را برای تغییر فرهنگ سازمانی آماده کنم و بستر را برای تغییر نگرش آنان فراهم کنم کار بزرگی کرده ام و فکر نمیکنم مجاز باشم فرصتی را برای انجام این کار از دست بدهم

از بحث دور نشیم. خلاصه بعد از این صحبتها نوبت به قرعه کشی برای انتخاب برندگان وام قرض الحسنه ای که منبعش از درآمدهای حاصل از فروش ضایعات و یا برخی صرفه جویی ها پیش بینی شده است تامین میشود رسید. امسال دو نفر را انتخاب میکردیم چون موجودی صندوق قرض الحسنه دو برابر پارسال بود.دو نفر انتخاب شدند و چقدر هم خوشحال شدند.قسطهای این وام 10 ماهه است و تا پایان سال به صندوق بر میگردد. مبالغ را تحویلشان دادیم. بعد از آن یک کار جدید را در شرکت رسم گذاشتم. از امسال به قید قرعه به بهترین و منظم ترین و مودب ترین و … پرسنل شرکت به عنوان کارمند نمونه پاداش نقدی در نظر گرفتم. هر کسی اسم سه نفر که یکی از اسامی اسم خودش بود را باید مینوشت و کسی که بیشترین رای را می آورد انتخاب میشد. دو نفر با رای مساوی به دور دوم کشیده شدند و بعد رای گیری مجدد کردیم و یکی از کارگران مرد به عنوان کارمند نمونه سال 84 به رای خود پرسنل انتخاب گردید.پاداش ایشان را هم دادم و بعد هم خداحافظی و تبریک سال نو و خاتمه جلسهفکر میکنم بتواند اثر بخش باشد
برای کاری باید شرکت را زود ترک میکردم که بعد از آن دوباره به شرکت برگشتم و کمی از کارهای پایان سال را انجام دادم از حالا ایده های بسیار زیادی برای سال بعد در ذهنم ایجاد شده است. امیدوارم ایام عید فرصت کنم که به آنها بپردازم (گرچه همیشه ایام عید فرصت انجام چنین کارهایی را از دست میدهم)

پیشاپیش فرا رسیدن سال نو را به همه شما عزیزان تبریک عرض میکنم. شما عزیزان و سروران بزرگواری که یک سال دیگر نیز در کنارم بودید و با نقطه نظرات خود مرا تشویق کردید تا ادامه دهم. ایرادهایم را گرفتید و یا تشویقم کردید. باور کنید به عشق شما ها مینویسم.
امیدوارم سال نو سال آرامش و امنیت برای همه ایرانیان عزیز باشد و سالی سرشار از سلامتی و شادی همراه با موفقیت و برکت در پیش داشته باشیم


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

چهارشنبه سوری امسال به خیر گذشت. برخلاف اینکه چهارشنبه سوری باید موجب شادی شود باعث رعب و وحشت است. انفجارهای مهیب و آتش زایی که دیشب شاهدش بودیم همه ما را مجبور کرد که هر چه زودتر به خانه برگردیم تا آسیبی به ماشین و اعصاب خودمون نرسه. در این خصوص مطلب زیاد هستش و بهتره که من تکرارشون نکنم. میدونم که همه شما حرفهای زیادی برای گفتن دارید و احتمالا در وبلاگهای زیادی در این خصوص بحث میشه.
به روزهای پایان سال نزدیک میشیم. کار من و امثال من تازه شروع میشه. آخر سال هستش و از چهارشنبه فروش ما کلا بسته میشه و میریم برای انبار گردانی و حسابرسی ها و تسویه حسابها. روزهای آخر سال همیشه کار من خیلی بیشتر از دیگران هستش. متاسفانه این هفته کلاسها رو تعطیل نکردند و مصادف شده با روزهای پر ترافیک کاری.
برای سال جدید در نظر دارم روی چند برنامه کار کنم. اول از همه روی توانمند سازی پرسنلم کار خواهم کرد. پرسنل خیلی خوبی دارم ولی با وجود استعداد آنها بدلیل اینکه فرصت زیادی نگذاشتم تا مهارت و دانش سمت و شغلی که به آنها واگذار نموده ام را به آنها منتقل نمایم با اینکه زیاد کار میکنند ولی تسلط و دید جامع نگر لازم را ندارند. در تنظیم برنامه های کارهایشان اهداف کلانی را ندارند و این بزرگترین ایراد مدیریت من است.گاهی اوقات که با مشکلاتی مواجه میشوند قدرت آنالیز مشکل را ندارند و خیلی راحت آنرا گردن دیگری می اندازند. باید در سال جدید روی این موضوع کار کنم و بیشتر نقش یک مدیر منابع انسانی را بازی کنم تا یک مدیر عامل.این گام بزرگی در جهت حرفه ای کردن شرکتم خواهد بود.بعد از مدتی باید افرادی که احساس میکنم ذهنشان محدود است و قابلیت کسب توانایی لازم برای اداره کردن سازمانی که من برای فردای شرکتم در نظر دارم را ندارند را بدون تعارف از شرکتم خارج کنم.اینکه قدرت فکر پرسنلم چقدر باز و وسیع باشد و چقدر خلاقیت و ایده داشته باشند و چقدر بتوانند ایده های خام را بپزند و فعال نمایند بسیار برایم اهمیت دارد. روی این موضوع وقت خواهم گذاشت. از شرکت من انتظار نمیرود که بعد از 8 سال هنوز مرتکب اشتباهات پیش پا افتاده شود و یا هنوز پرسنلم اشراف کامل به شغل خود نداشته باشند. اینها ایرادهایی هستند که مستقیما به من وارد میشوند و من باید اقدامات لازم را برای جلوگیری از آن انجام بدم.
دومین هدفم در سال جدید معرفی و جا انداختن خدماتمان است که همزمان با طراحی مجدد سایت اینترنتی مان باید انجام دهم. اکنون محننی رشد محصولاتمان در مرحله ای است که دیگر به تبلیغات معرفی نیاز نداریم. باید به تبلیغاتی توجه کنیم که هر چه بیشتر محصولاتمان را به مشتریهایمان ارتباط دهد و جای محصولمان را در بازار تحکیم کند. روی این موضوع هم قصد دارم کار کنم.و سوم اینکه همزمان در داخل شرکت باید ایرادهای محصولات و خدماتمان را به حداقل ممکن برسونیم. سیستم خدمات ما باید بسیار روان و چابک باشد. اگر لازم باشد باید طراحی مجدد بکنم

نتایج آزمایشاتم ظاهرا این رو میرسونه که کیسه صفرا من سنگ داشته که به معده دفع کرده و برای همین معده من آنطور ناراحت بوده ولی آزمایش دوم نشان دهنده بهبود سریع هستش و خدا رو شکر که بخیر گذشته. چه اتفاقاتی که برای آدم پیش نمیاد


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

حتما همه شما بخصوص اگر كارمند باشيد در جريان تغييرات حقوق و مزايا براي سال 85 قرار گرفتيد. تغييرات به شرح زير خواهد بود:
حداقل دستمزد كارگران 150 هزار تومان تعيين شده. يعني به عبارتي حداقل دستمزد روزانه كه 4 هزار و 86 تومان بود با 3/22 درصد افزايش به 5 هزار تومان افزايش يافته است. از طرفي حق اولاد به ازاي هر فرزند (حداكثر تا دو فرزند) 15 هزار تومان و كمك هزينه مسكن 10 هزار تومان و بن غير نقدي هم 10 هزار تومانشده است.يعني به عبارت سر انگشتي حداقل دريافتي كارگران در سال جديد ماهيانه تقريبا بالاي 200 هزار تومان خواهد بود.
فكر ميكنيد با اين كار كارگران پولدارتر شدند؟ نه اتفاقا فقير تر شدند. چرا؟ براي اينكه هزينه دستمزد در تمامي محصولات به عنوان يكي از عوامل تعيين قيمت تمام شده (هزينه مواد + هزينه دستمزد + هزينه سربار) محاسبه ميشود و همه محصولات هزينه دستمزد توليد را حداقل 30 درصد افزايش خواهند داد. 30 درصد به خاطر اينكه به همان نسبت حق بيمه 23 درصدي كارفرما نيز بيشتر خواهد شد بعلاوه كلي هزينه هاي جانبي پرسنل كه در فيش حقوقي درج نميشود ولي به شركت تحميل ميشود.
درحاليكه حقوق كارگر فقط 22 درصد افزايش داشته است.
ميگويند نرخ تورم نسبت به پارسال 20 درصد محاسبه شده است. براي همين هم كارگر در رفاه خواهد بود چون 2 درصد بيشتر گيرش مياد.!!!
راستي به اين موضوع توجه كردين كه نرخ تورم نسبت به سال پايه (سال 1376) چند درصد بوده؟ و چرا دولت ايران هميشه نرخ تورم رو نسبت به سال قبل به مردم اعلام ميكنه نه نسبت به سال پايه؟
مثلا اگر بگه تورم در سال 84 نسبت به سال پايه 500 درصد بوده چه اتفاقي مي افته؟
امروز صبح با اينكه با دو سه كارپرداز ملاقات داشتم ولي تونستم برآورد هزينه تمام شده با هزينه هاي فعلي رو انجام بدم. آخه حتما ميدانيد كه سال آينده هزينه برق و گاز و تلفن هم علاوه بر هزينه هاي حمل و نقل افزايش خواهد داشت.
افزايش هزينه از يك طرف . كاهش قدرت خريد مردم از طرف ديگه يعني اينكه بايد در آمارهاي فروشمون تجديد نظر كنيم و فرض رو بر اين قرار بديم كه كمتر از سال 84 خواهيم فروخت
و اين يعني اينكه با توجه به هزينه تمام شده محصولات و كاهش فروش سود ما يا بسيار ناچيز خواهد شد و يا حتي ممكنه در ضرر قرار بگيريم. حداقلش اينكه كلي از هزينه هاي جنبي و احيانا حياتي رو بايد كاهش بديم. و اين يعني قوز بالا قوز. سيكل معيوبي كه دائم رو به زوال خواهد رفت.
بايد روش فكر كنم. روز به روز در شرايط سخت تري قرار ميگيريم.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

امروز عصر يك فاكس از دبيرخانه كنفرانس بين المللي مديران كيفيت دريافت كردم كه توي اون نوشته بود من رو عضو رسمي سازمان كيفيت آسيا و اقيانوسيه نموده اند.

AOQO

خيلي خوشحال شدم. اميدوارم فرصت خوبي باشه تا دانشم را در اين زمينه افزايش بدم
بعد از كلي حساب و كتاب امروز در خصوص حسابهاي دريافتني و پرداختني ماههاي آينده و خستگي كه تو تنم مونده بود خبر خوبي بود و كلي سر حالم كرد. آخه در ماههاي خوبي از سال نيستيم. هم آخر ساله و بايد تسويه حساب كنيم با همه (طلبكارها و بدهكارها)
و هم اينكه ماههاي آينده از لحاظ فروش ماههاي خوبي نيستند. فروردين كه قربونش برم تا نصفش تعطيله بعدش هم تا 20 فروردين عملا كسي كار نميكنه چون نه قيمتها معلومه و نه كسي ميدونه بايد چي كار كنه و عملا از فروردين فقط هفته آخر رو ميشه كار كرد. اونوقت تكليف چكهايي كه بايد ارديبهشت و يا خود فروردين (خداي نكرده) پاس بشن از مشخصه و استرسش روي كل تعطيلات نوروزي اثر ميگذاره. به هر حال اميدوم به خداست كه مشكلي پيش نياد. فعلا كه از روي جمع و تفريق همه چيز به هم ميخونه و اميدوارم كسي بد قولي يا تاخير نكنه. همونطوري كه نماينده مشهد ما الان بدليل بد قلي يكي از ادارات مهم شهر مشهد بدهي سنگين اواخر دي ماهش هنوز تسويه نشده و ما هم مونديم معطل

و اما در خصوص اينكه قيمتمون رو پايين بيارم يا خدماتمون رو بيشتر معرفي كنم تصميم گرفتم دومي رو انتخاب كنم. اگر نميدونين جريان چيه پستهاي قبلي رو بخونين گوشي دستتون مياد.
امروز كلا وقتم صرف حساب و كتاب شد ولي فردا خيلي جدي ميخوام بررسي كنم كه ايا ميتونيم كارهاي چاپي روي فرمهاي بهم پيوسته كامپيوتري رو رايگان (فقط هزينه فيلم و زينك رو بگيريم) انجام بديم يا نه؟
به نظرم نبايد زياد دور از دسترس باشه ولي سود چنداني برامون نميگذاره در عوض اگر بتونيم سيل سفارشات رو به سمت خودمون هدايت كنيم و اگر بتونيم به همه اونها جواب بديم (كه بسيار بسيار حائز اهميت هستش و ترجيح ميدم اگر نتونيم جواب بديم انجامش نديم) ميتونه تاثير خوبي در سهم بازار ما بگذاره.
ما تو كارهاي چاپي بازار زيادي نداريم و خود اين مسئله ميتونه كمك كنه. دليلش هم كم كاري نماينده ها در جذب سفارشات شهرستانهاست.
فكر ميكنم اگر بتونيم هزينه پرت كاغذ و خواب دستگاه به هنگام تعويض زينكها و شستن سيلندرهاي چاپ و كلا هزينه هاي ثابت چاپ رو كاهش بديم طبعا ميتونيم با اخذ هزينه فيلم و زينك و طراحي از مشتري (براي كاري كه براش مثل سرمايه گذاري ميمونه و در دفعات بعد هم ميتونه از همونها استفاده كنه) هزينه چاپ كمتري رو به مشتري تحميل كنيم. و اگر بتونيم اين هزينه رو در حاشيه سود كارهاي غير چاپي جا بديم ميتونم بگم انقلاب كرديم
بايد خيلي خوب هزينه يابي كنيم. سيستم قيمت تمام شده محصولاتم از سالهاي اول راه اندازي توسط خودم تو اكسل طراحي شده و خيلي هم دقيق هستش. بايد روي چيزهايي كار كنم كه اين طرح رو عملي كنم


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

امروز صبح رفتم فروشگاه شهروند تا ببینم چای ایرانی خوب چی پیدا میکنم
شاید باورتان نشود ولی همه چای ها حتی آنها که نام فارسی داشتند مثل شهرزاد و جهان و عقاب و گلستان و … همه و همه چای خارجی بودند که در ایران بسته بندی شده بودند.
خیلی نا امید شدم. یعنی همه چایی هایی که در داخل کشور به فروش میره خارجی هستند؟
پس چای شمال چه میشود؟ یاد گزارشی افتادم که چای در دست چای کاران داخلی مانده بود و دولت نمیخرید. گزارش مال پارسال بود.
داشتم دیگه نا امید میشدم که چشمم افتاد به آخرین ستون از چایی ها و چایی دیدم با نام نمونه و بسته بندی زیبا.
روی آن نوشته است از برگ تازه و با طراوت باغات سرسبز کوهپایه های خزر
خیلی خوشحال شدم. جالب است بدانید که این چای در 4 نوع موجود بود یکی برای صبحانه و سه نوع دیگر ترنج و پرتقال و لیمو بودند.
یکی از مزایای بزرگ این چای فاقد اسانس و مواد افزودنی عطر دهنده و رنگ دهنده بودن آن است
الان یک استکان از آن را نوشیدم و جای شما خالی. خیلی هم خوشمزه و دلچسب بود.
به همه شما توصیه میکنم برای حفظ سلامتی خود و خانواده تان و برای حمایت از چای کاران داخلی از چایی ایرانی استفاده کنید

دیشب فیلمی از تلوزیون پخش میشد که ماجرای غرق شدن یک زیردریایی روسی بود. با وجود رشادتها و مهارتهای کاپیتان این زیر دریایی، او را بدلیل عدم همراه آوردن دفترچه ثبت رویدادها به هنگام غرق شدن زیر دریایی اخراج کردند.
با خودم فکر کردم که آیا درست است؟ یا باید بسته به موقعیت از خطاها گذشت؟ یا اینکه نه اشتباه اشتباه است؟ به نظرم با اخراج فرد خاطی درست است که سیستم برپا میماند ولی مهره مهممی که برایش زحمت کمشیده شده است از دست رفته است. خوب میدانید که مهمترین سرمایه ها هم کارکنان خبره آن هستند.
اصولا اشتباه بزرگی بوده است ولی آیا میتوان به این راحتی فرد ماهر و خبره ای را از سازمان خارج کرد؟ یک مهره اساسی را چطور؟
یعنی باید اشتباه او را قبول کرد؟ یا اینکه نه اشتباه اشتباه است؟
نظر شما چیست؟ شما با من موافقید که چنین فردی را نباید اخراج کرد؟
یعنی باید از خودمان مایه بگذاریم و ما کوتاه بیاییم؟
عجب تناقضی شد نه؟ لطفا نظر خودتون رو بفرمایید

برای خالی نبودن عریضه بد نیست سری به این صفحه بزنید. برای کسانی خوبه که بدون میسنجر صبحشون شب نمیشه و نمیتونن تو اداره یا مسافرت به اون دسترسی داشته باشن! آدرسش اینه http://www28.meebo.com/


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

خدا رو شکر که به سلامتی و به لطف خاص خداوند چکهایمان به موقع پاس شد. گرچه هنوز هم هست ولی ترافیک بهمن و اسفند واقعا زیاد بود. در روزهای پایانی سال هستیم و طبق معمول ترافیک کارهای همیشگی
ولی اینبار تصمیم دارم انبارگردانی رو به اول سال بعد موکول کنم و از همه روزهای سال برای فروش استفاده کنم
دو سه روزی هستش که با یک مسمویت دست به گریبانم و کارائیم رو خیلی کم کرده. خوشبختانه اون هم داره خوب میشه

راستش رو بخواین سیستم جدید فروش زیاد خوب جواب نداده و این کمی نگرانم کرده. باید بشینم دقیق ببینم مشکل کجاست. تخفیفهامون بیشتر شده ولی انگار خوب برای فروشنده ها جا نیفتاده و برای همین ترس دارند. متاسفانه صنف لواز تحریر و اداری از اصنافی هستش که اکثرا قدیمی هستند و کمتر دلشون میخواد از روشهای غیر روتین استفاده کنند. چاره ای هم نیست. باید صبور باشیم تا به آرامی تغییر کنند. یادمه روزی که فرم درخواست محصولات درست کردم و گفتم هر کی میخواد سفارش بده فقط باید از این طریق توی این فرم علامت بزنه از چی چند تا میخواد و برام فکس کنه و غیر از اون ترتیب اثر نمیدم. همه صداشون در اومد که ای بابا چرا کارها رو سخت میکنیدو این کاغذ بازی ها چیه و بگذارید با تلفن بگیم چی میخواییم و …
ولی بعد وقتی دیدند که اینطوری هزینه تلفنشون کم میشه (آخه اکثرا راه دور تماس میگیرند) و از طرفی اشتباهات رو هم نمیشه به گردن کس دیگه ای انداخت که مثلا کاغذ بی خط نمیخواستم خط دارش رو میخواستم کم کم بعد از یک سال حالا دیگه عادت کرده اند و براشون جا افتاده.
این سیستم فروش جدید رو هم باید خیلی باهاشون صحبت بشه تا مزایایش رو لمس کنند.
باور کنید مشتریهایی دارم که با اینکه سیستم فروشش کامپیوتری هستش ولی آخر سر با چرتکه حساب کتابها رو کنترل میکنه. خب بد نیست. اون اونطور راحت تره. ولی قبول کنید که روشهای جدید رو به این راحتی نمیشه توی این صنف جا انداخت. در حالیکه در صنف فروشندگان کامپیوتر اکثرا جوان هستند و کمی هم تحصیل کرده که درصد مهندس کامپیوتر توی اونها زیاد هم هست. خب شرکتهای عرضه کننده کامپیوتر بهتر میتونن سیستمهای جدید رو راه بیاندازند
تو صنف ما باید خیلی مراقب باشیم که از کار با روشها و متدهای جدید نترسند. باید احساس امنیت کنند و یه جورایی ابزارهایی به دستشون بدیم که بدونن همه چیز تحت کنترلشون هست
یک مشکل دیگه ای که داریم پنهان بودن برخی مزایای خدماتمان است و این باعث میشه در نگاه اول قیمتمان بالاتر دیده بشه. تصمیم دارم در یکی از انواع محصولاتمون (مثلا درجه 2) تغییرات قیمتی ایجاد کنم طوری که بتونن راحت قیمت ما رو با دیگران مقایسه کنند و بعد در کنارش خدمات رو بگذاریم و تفاوت باز هم بیشتر بشه.
با این کار شدیدا سود فروش در هر واحد کم خواهد شد. ولی اگر منجر به افزایش فروش بشه می ارزه. برای همین هم فعلا در یکی از انواع محصولات این کار رو میکنم. باید برای سال جدید آماده کنمش.
گرچه اصلا معلوم نیست در سال جدید چه افزایش هزینه هایی داشته باشیم. هنوز تغییرات حقوق و مزایای کارکنان و هزینه های حمل و تکلیف سوخت مشخص نیست.
انگار بیش از قبل باید بر روی فروشمون تمرکز کنم
واقعا که چقدر به پولهایی که پارسال از دست دادیم احتیاج دارم. باور کنید با دست خالی نمیشه خوب بازی کرد. باید خیلی کند حرکت کنی. چاره ای نیست. به نظر من همیشه محدودیتهاست که باعث پیشرفت میشن. و واقعا هم در سال 84 چقدر نکات ریز و درشت منفی و ایرادهای سیستممون رو اصلاح کردیم. انگار قسمت همین بود تا برای سالهای بعد پخته تر باشیم

فردا میخوام عیدی بچه ها رو بدم. خدا رو شکر که پولش جور شده و شرمنده بچه ها نشدم. واقعا پرسنل خوبی دارم. دیروز جلسه ای باهاشون داشتم و تقریبا آخرین جلسه ای بود که میخواستم از ایزو تو شرکت صحبت بشه. سال بعد خیلی از دوره های آموزشی رو حذف خواهیم کرد یکیش هم باز آموزی ایزو هستش. به نظرم همه بچه ها به خوبی به اهمیت کیفیت واقف شده اند و دارند در این زمینه تلاش میکنند. توی جلسه به کارگرا گفتم که خوشحالم کسی بالای سرشان نیست که کارشان را کنترل کند و به این حد رسیده اند که از روی دلسوزی نسبت به محصول خودشان مراقب اوضاع هستند.
شاید باورتان نشود ولی انگار این حرفم خیلی به دلشان نشست. نمیدانم شاید فکر میکردند من متوجه این قضیه نیستم. ولی از اینکه چنین چیزی را گفتم خیلی با غرور خاصی خوشحال شدند و من هم خوشحال شدم.
تو شرکتم یک صندوق درست کردم که عایدی فروش ضایعات و کارتن پاره و خلاصه زباله های قابل فروش رو توش جمع میکنیم (البته اسمش صندوقه و گرنه پول تو حساب بانکی میره و حسابداری فقط یک کد براش درست کرده) و به قید قرعه بطور قرض الحسنه بین بچه ها تقسیم میکنیم. کمی در مورد نحوه تقسیمش صحبت کردیم و بعد هم کمی آمارهای فروش رو با هم بررسی کردیم. همه بودند. همه کارگران و کارمندان. همه از اینکه چقدر سال 83 برامون گرون تموم شده ناراحت شدند
بهشون قول دادم با هم سال 85 رو سال شروع رشد طلایی میکنیم
توکل به خدا


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید