ديروز وقتي ويزيتورمون رفت فكر من روي پيشنهادي كه مطرح بود دور ميزد.
در يكي از شهرها يكي از بزرگترين فروشندگان لوازم اداري اون شهر كه خيلي وقت بود دلمون ميخواست با ما كار كنه با توجه به كلاسورهاي بايگانيمون كه محصول جديدي هستش باب گفتگو و مذاكره تجاري دوباره با او براي ما باز شده است.
با توجه به كيفيت و قيمت مناسب كالاي ما او اظهار تمايل كرده است كه روي محصول ما بطور گسترده در آن شهر كار كند و با توجه به اينكه تقريبا 80 درصد بازار آن شهر و مغازه هايش را پوشش ميدهد ميدانيم كه فروش خوبي خواهيم داشت
خواسته او تخفيفي بيش از تخفيف عرف شركت است. او ميخواهد مطابق با شرايط ما و به قيمت ما بفروشد ولي حداقل 10 درصد برايش سود بماند.
در بازار محصولات ما اين رقم سود رقم بسيار خوبي است. (نميدونم چرا انشاي من اينجوري از آب در مياد. ميخواستم روان تر بنويسم ولي نميدونم چرا اينجوري شد!) ‌حالا من با يك مشكل مواجه هستم و بايد روش خوب فكر كنم.
يا بايد اين محصول رو در تعداد بالا ولي با سود بسيار ناچيز به او بفروشم چرا كه به هر حال حداقل يك سال بعد سهم قابل توجهي در بازار آنجا بدست آورده و حداكثر يك سال بعد رقباي من وارد رقابت جدي در آن محل خواهند شد گرچه سود من در فروش يك واحد كاهش خواهد يافت و ممكن است در فروش تيراژ بالا در نهايت به سود خوبي برسيم. در كنار سهم بازار خوب و جدي شدن رقابت.

يا اينكه با توجه به اينكه دارم منابعم را (از قبيل انرژي و نيروي كار و مواد و نقدينگي و فضاي كار) صرف كاري با سود كم ميكنم و احتمالا منابع زيادي رو هم صرف اين كار خواهم كرد از فروش به او صرف نظر كنم تا بتوانم منابعم را آزاد كرده و صرف فروش هاي با حاشيه سود بيشتري بكنم
تا شنبه تصميم خودم را بايد بگيرم
هر كدام از اين راهها محاسن و معايب خاص خودشان را دارند
بايد ديد كه در افق چه ديده ميشود
نبايد تصميم اشتباه بگيرم. متاسفانه يا خوشبختانه ميهمان عزيز هم در منزل داريم كه نميتونم از وقت آزادم در منزل براي فكر كردن استفاده كنم. در گيري هاي داخل شركت و محيط كار هم كه خودشون به حد كافي اونقدر پراكنده و مختلف هستند كه فكر و انرژي رو از من بگيرند
اگر شما ها نظري داريد بنويسيد.
در نهايت شما را از تصميمم و دلايلش آگاه خواهم كرد.
لطفا سعي كنيد به محض خواندن نظرتان را بنويسيد. چون بعدا ممكنه تنبلي كنيد


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

امروز دعوت نامه و بروشور هفتمین کنفرانس بین المللی مدیران کیفیت که تیر ماه سال بعد در تهران برگزار خواهد شد و دعوت نامه و بروشور چهاردهمین همایش بین المللی جایزه کیفیت اروپا EFQM Forum 2005 که 11 الی 13 مهر امسال در شهر کاردیف ولز برگزار خواهد شد به دستم رسیدند.
هزینه شرکت در کنفرانس ولز خیلی زیاده و فعلا برایم با ارزش تر از پولی که باید بپردازم نیست. گرچه بازدیدهای خوبی از شرکتهای معتبر را نیز به همراه دارد. فعلا با این بدهی ها به آدم نمیچسبه چنین هزینه هایی رو انجام بده. انشاا… سال بعد. ولی محورهای هفتمین کنفرانس بر خلاف ششمین کنفرانس مدیران کیفیت برایم جالب بود و شاید بخوام برم چیزهایی یاد بگیرم. هنوز فرصت برای تصمیم گیری دارم.
سومین کنفرانس مدیریت نیز در راه است

امشب کتاب دیدگاههای من نوشته آقای ماتسوشیتا (بنیانگذار شرکت ماتسوشیتا الکتریک مالک نامهای تجاری پاناسونیک و ناسیونال) را شروع کردم. یک فصل از کتاب رو خوندم و بسیار از اینکه دیدگاههای من بسیار به دیدگاههای او نزدیک است متعجب شدم.
در جایی نوشته است:

با گسترش حوزه فعالیت شرکت، من مسئولیت تعداد بیشتر و بیشتری از خانواده های کارکنان ، تامین کنندگان مواد اولیه و کارکنانشان، عمده فروشان و خرده فروشان و مصرف کنندگان را عهده دار میشدم. به تدریج در میافتم که این شرکت فقط متعلق به من نیست و برای سود دهی به تمامی افرادی که ذکر کردم و تمامی افراد جامعه دایر شده است

جای دیگری از نگرش مثبت خودش نسبت به افراد گفته است. همان چیزی که مرا همیشه دچار مشکلات کرده است چرا که من خودم همیشه در اولین دیدار به افراد مثبت مینگرم و آنان را مثبت میدانم و خطای آنان را به حساب نادانی و کم توجهی آنان به آن امر میدانم مگر اینکه خلاف آنرا ببینم. آقای ماتسوشیتا در جای دیگری مینویسد:

افرادی که نسبت به خداوند، نعمتهای طبیعت، همسایگان و اجداد خویش احساس حق شناسی دارند، از امتیاز احساس لذت حقیق در زندگی و کار در این جهان برخوردار شده اند. وقتی که مهربانی را ارج مینهند قطعا مفهوم برادری جهانی را نیز درک میکنند. فرض کنیم کسی از شما بخواهد که برایش کاری انجام دهید. اگر شما در شرایط مساعدی نباشید ممکن است بگویید که گرفتارید و چرا او از دیگری چنین درخواستی را مطرح نمیکند؟ اما حق شناسانه تر آن است که فکر کنیم او میتوانست از دیگری بخواهد ولی لطف کرد و از من خواست و این دلیل نیک خواهی اوست. در حقیقت همه عوامل به به نوع برداشت شما بستگی خواهد داشت. اگر سپاسگزار باشید از کمک به دیگران لذت خواهید برد و خوشنود میشوید. اظهار قدر دانی به شادمانی و احساسی عکس آن به ناراحتی می انجامد. فقط همین

برای خود من خیلی جالب بود.
ظاهرا کمی دچار سرما خوردگی شدم. سر درد شدید و عطسه به سراغم آمده. باید کمتر کار کنم تا زودتر خوب بشم
از طرفی دوباره بلاگ رولینگ بسته شده. تکنوراتی هم همینطور. برخی از وبلاگها هم همچنان بسته هستند
برایم جالب است بدانم پن لاگ برای این وبلاگهایی که فیلتر شده اند چه اقدام عملی صورت خواهد داد
شور فیلترینگ دارد در می آید.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

ديروز تا ظهر كارهاي مربوط به ثبت نام رو انجام دادم. حالا ديگه رسما دانشجو شدم. دوره دهم. تقريبا 20 روز ديگه جلسه اي هستش كه قراره اطلاعات بيشتر در مورد برنامه ها و … به ما داده بشه. تو برگه انتخاب واحد تا اينجا سه شنبه ها و چهارشنبه ها و پنجشنبه ها رو برامون برنامه گذاشتند. سه شنبه صبح تا عصريم و بقيه رو تا ظهر البته چون خيلي از واحدهاي دروس پيش نياز رو من قبلا تو دوره كارشناسي خوندم احتمال اينكه بتونم اونها رو حذف كنم زياده. اين پيش نياز براي رشته هاي غير مديريتي خوبه ولي براي من تكرار مطالعه چيزهاي ابتدايي زياد خوشايند نيست
با حذف اين درسها كه تقريبا بيشتر دروس اين ترم رو شامل ميشه وقت من بيشتر ازاد ميشه ولي چون اولين ترم هستش نميتونم جاش درسهاي ديگه اي بردارم
به هر دانشجو هم باكسي اختصاص ميدن كه مجلات و نامه هاي هر دانشجو اونجا قرار ميگيره. كارت براي استفاده از كتابخانه و اينترنت و … هم خواهد بود كه همه رو تو اون جلسه خواهند گفت. توكل به خدا. اميدوارم موفقيتهاي بيشتري رو برام به ارمغان بياره و باعث بشه با مهارت بيشتري كسب و كارم رو اداره كنم. خوب ميدونم كه اگر خوب حركت نكنم روزهاي 5 سال آينده به مراتب مشكل تر از ايام امروز است

يك عكس امروز به زمينه كامپيوترم گذاشتم كه تصوير يك شاتل از روبروست كه تصوير قسمتي از سطح زمين در پشتش ديده ميشه. چند تا شهر و يك درياچه كاملا مشخص هستند. با خودم فكر كردم كاش الان اونجا بودم. توي اون فاصله آدم از همه دغدغه هاي زمين به دورهنه ايميل نه اينترنت نه تلفن نه هيچ چيز ديگه اي تو رو به هيچ كسي وصل نميكنه. ديگه اين مشكلات رو ازش كاملا بي خبريم و تازه ميدونيم كه هيچ كاري هم از دستمون براي دوستامون بر نمياد. پس راحت ميتونيم فقط و فقط تماشا كنيم. البته شايد سكوتش ترسناك باشه
همين كه ببيني يه شاتل جلوي تو ايستاده و توش چند تا بشر هستند كه دارند كار ميكنند آرامش رو به هم ميزنه.
بعد هم فكر ميكني كاش با اونا برگردم زمين.
پيش عزيزانم و دوستام. سكوت خسته كننده است. معلق موندن هم همينطور. بي وزني رو ميگم. پيش مشكلات و دردسر هايي كه ازشون ميخواستم فرار كنم. انگار جنگ بهتر از فراره. وقتي جنگ ميكني فكر ميكني. فكر كه ميكني يعني زنده هستي. يعني نفس ميكشي. يعني باز هم فكر ميكني و دنبال راه ميگردي. نتيجه عملت رو همون جا ميبيني. اين خيلي مهمه. ياد چرخه دمينگ افتادم. زندگي همش همينه ولي به شرطي كه فيدبك رو ببيني و اصلاح كني.
ميجنگي و ميجنگي و بدون اينكه خستگي رو احساس كني داري از پا در مياي. فقط اميد به پيروزي تو رو سرپا نگه داشته و خودت هم نميدوني كه چقدر خسته اي. به هر حال وقتي به هدفت ميرسي و ميبيني كه پيروز شدي تازه همه خستگي هاي بدنت رو احساس ميكني و چون سرعت گردش خون بالا ميره فكر ميكني كه خستگي ها از بدنت در اومدن. و البته اين فكر هستش كه چنين چيزي رو بهت ميگه. هر چي كه هست توي اين فكر و مغز ما اتفاق مي افته. اگر از بالا نبينيم فكرمون نميتونه چيزاي زيادي رو توليد كنه. نا اميدي فكر رو ميبنده
ولي اگر شكست بخوري همه خستگي ها مثل كوهي روي پاهات سنگيني ميكنه
توي اون لحظه به چي فكر ميكنيد؟ اگر به چيزي غير از حمله مجدد فكر كني زير همون كوه له ميشي. همون اميد به پيروزي مجدد كمك ميكنه با اون پاهاي خسته همون كوه رو نگه داري. پس بايد دوباره از فكر نيرو گرفتاميدتون رو از دست ندين. هميشه خوش بين باشين. بدبيني و ياس و نا اميدي هيچ كاري براي نجات شما انجام نميدن و باعث ميشن كه سستي و رخوت مانع از حركت كردن شما بشهكتاب چه كسي پنير مرا جابه جا كرد رو حتما بخونين. يكي از قهرمانان داستان به همين ترتيب دچار مشكل شد.
خوب نگاه كنين. همه چيز دست ماها نيست. همه چيز هم قرار نيست اونطور كه دلمون ميخواد اتفاق بيفته.
اين عكس يك چيز ديگه اي كه براي من داره اينه كه از بالا به زمين نگاه ميكنه. من هميشه اينطور نگاه كردم. به كسب و كار خودم به فعاليت خودم. شايد براي همين از شطرنج خوشم مياد.
هيچ وقت تو مبارزه فكر نكردم كه از رقيبم زياد عقبم. يه چيزي ديدم كه دارم و اونا ندارن و همين به من نيروي مبارزه داده. هميشه هم ازشون ياد گرفتم. دنبال ياد گرفتن بودم از هر كسي از هر اتفاقي.
اين عكس يه جورايي منو جذب كرده. به من نيرو ميده. هر چي باشه داره از بالا نگاه ميكنه.
برم يه خورده نگاه كنم برگردم. انگار يكي از رقبا داره يه كارايي ميكنه.

راستي اگر شما هم دوست داريد كره زمين رو از ارتفاع و از توي ماهواره نگاه كنين به اين آدرس برين و برنامه كوچيكش رو نصب كنين و بعد كه به اينترنت وصل شدين همه جاي دنيا رو از بالا خوب نگاه كنيد


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

فعلا از اين هفته استخر را تعطيل كردم. از ترس وبا. گرچه كلر براي وبا مجال نميدهد ولي خيالم راحت تر است و از استرس دور ميشم. به جاش چند تا كتاب خوب خريدم كه ميشينم ميخونم حداقل 3 ساعت زمانه. حيفه همينطوري بگذره

ديروز جلسه اي با يكي از بدهكاران داشتم. مبلغ 3 ميليون تومان بدهكارند. گرچه مبلغ زيادي نيست ولي عدم اقدام آنان من را مجبور كرد كه قاطع تر باهاشون صحبت كنم. اونطور كه از حرفهاشون بر ميومد دچار مشكل مالي هستند و يا احتمالا اينطور ادعا ميكردند. الان نزديك به يك سال و نيمه كه اين طلب همينطور معلق مونده. با توجه به اينكه در طول صحبتها من احساس تعهد به پرداخت رو در اين فرد نديدم فكر ميكنم دو راه بيشتر ندارم. يكي اينكه با توجه به اينكه ممكنه اونا بر اثر سوء مديريتشون خودشون از پا در بيان بهتره من هيچ كاري نكنم كه بعدا نگن من باعث بدبختي شون شدم و از خير پول بگذرم. يا اينكه بيام اقدام كنم و پول رو ازشون بگيرم. به هر قيمتي. شايد به گوش ديگران هم برسه. من چيز زيادي طلب نميكنم. پول كالاهايي كه در آن زمان خريدند را به همان قيمت ازشون ميخوام درسته كه ممكنه عذاب وجدان هم داشته باشم ولي بهتر از سو استفاده افراد از منه. حداقل خيالم راحته كه اجازه ندادم از من سو استفاده بيشتري بشه. گرچه من وقتي به كسي لطف ميكنم طرفم خيال ميكنه خوب خامم كرده. شايد يك وكيل بگيرم و كارا رو بسپرم بهش و خودم زياد وقت صرف نكنم گرچه من پيشنهاد ديگري هم دادم و آن اينكه باتوجه به ادعاشون مبني بر توليد كننده بودن بيايند بعنوان يكي از تامين كنندگان ما اقلامي رو كه لازم داريم برامون انجام بدن. يك هفته هم وقت دادم كه خوب روي پيدا كردن روش پرداخت پول فكر كنند و گرنه بايد منتظر اقدامات من باشند اميدوارم همه چيز به خوبي و بدون مشكل سپري بشه

دارم كتاب سيستم توليد تويوتا رو ميخونم. قبلا كتابي با همين عنوان رو كه آقاي تائيچي اونو (پدر سيستم توليد تويوتا و كانبان) نوشته بودند رو خوندم ولي اين كتاب رو خود تويوتا به زبان ساده براي درك سيستم توليد تويوتا براي تامين كنندگان منتشر كرده كه ايران خودرو هم تو ايران ترجمه اون رو چاپ كرده. چيز بسيار جالب اين سيستم تمركز روي كاهش اتلاف هاست. كاهش اتلاف كاركنان (بيكاري) كاهش اتلاف ماشين (خالي از توليد بودن) و كاهش اتلاف مواد. اتلاف مواد يعني اينكه نبايد قطعه اي كه براي تراش كاري رفته منتظر بمونه كه اپراتور قطعه دوم را هم تراش داده و سپس هر دو را با هم به قسمت بعدي تحويل دهد. در طول مدتي كه قطعه دوم در حال تراشكاري است قطعه اول معطل مانده است. وقتي تمومش كردم بيشتر خواهم نوشت

ويزيتورمون امروز بعد از ظهر باهام جلسه داشت و از يكي از شهر ها بر ميگشت. خبرهاي خيلي خوبي در خصوص اعتبار ناممان و انتظار فروشندگان از محصولاتمان و اينكه اكثرا ميگفتند كه آينده مال رادان خواهد بود رو بهمن داد. يعني اكثرا متفق القول بودند كه نام رادان به اعتبار و كيفيت مشهور شده است. شنيدن اين خبر برايم خيلي خوشحال كننده بود چرا كه نشان دهنده اين بود كه تلاشي كه در جهت رعايت نكات ضروري براي خوش نامي بك نام تجاري در طول اين مدت انجام داده ام به بار نشسته است اميدوارم بتونم اين اعتبار رو حفظ كنم و سعتش بدم

دارم روي سرويس ضمانت نامه محصولاتمون هم كار ميكنم. ميخوام اين سرويس رو از سرويس ضمانت كيفيت مبني بر اينكه كيفيت ما بي نقص خواهد بود ارتقا بدم به تضمين رضايت مشتري و اينكه خريدار از خريدش راضي خواهد بود رو تضمين كنم. كار بزرگيه و خيلي هم كار ميبره. تو هر قدمش كه دارم پيش ميرم مجبور ميشم سيستمهاي ديگه اي كه به نوعي از راههاي اصلي و يا فرعي با اين سيستم در ارتباط هستند رو تغيير بدم و هماهنگ كنم. ولي در عوض ميدونم كار بسيار مهمي خواهد بود. سخت ترين قسمت كار مربوط به فروشگاههاي در ارتباط با مشترياني است كه از اين سرويس استفاده خواهند كرد. سيستم بايد به قدري ساده و روان و در عين حال محكم و قوي باشه كه بدون هيچگونه معطلي سيستم يا معطلي مشتري كارش رو به خوبي و در كمترين زمان انجام بده. بايد سيستم ضمانت نامه فعلي موجود در سايت رو هم تغيير بديم و بايد بعد از اتمام برنامه نويسي ها سيستم رو تست و بعدش هم جاري كنيم يك تغيير عمده هم مجبورم در سيستم تجميع خريد بدم

وضع بازار اين روزا خيلي خرابه. از طرفي هزينه هاي جاري شركت داره اتفاق مي افته بدون اينكه درآمدها افزايش پيدا كرده باشند. باز پرداخت پول خريداران كالاهايمان با تاخير زيادي صورت ميگيره و همين درآمدهاي ما رو ميخوره. وضع اقتصادي همه خرابه. همه به هم مرتبط هستيم. نميتونيم زياد فشار بياريم. ظاهرا همه صنفها دچار مشكلات اقتصادي و ركود هستند
مسائل مربوط به روابط ايران و اروپا درباره انرژي هسته اي و نيز افزايش قيمت نفت به مشكلات داخلي مثل مشخص نبودن كابينه و سياستهاي اقتصادي رئيس جمهور جديد اضافه شده تا همه اقتصاد در حالت دفاعي قرار بگيره. ما خودمون دقيقا در حالت دفاعي و تعاملي هستيم. نا خواسته اينطور شديم. من از اين حالت به شدت بدم مياد. اميدوارم بتونم بعد از شهريور ماه كه تقريبا برنامه هاي اقتصادي كشور مشخص ميشه يك برنامه ريزي هرچند خيلي كوتاه مدت براي شش ماهه دوم سال داشته باشيم. شرايط بر طبق انتظارات پيش نميره و مجبور به انتظار و تماشا كردن كردن هستيم. مثل اينكه تو يه قايق بدون پارو وسط اقيانوس شناور بشي. و اين خيلي خسته كننده است.
توي ايران مديريت كردن به مراتب سخت تر از مديريت تو هر جاي ديگه دنياست. شدت تاثير عوامل محيطي بر روي شركتهاي ايراني به مراتب بيشتر از جاهاي ديگه دنياست در حاليكه در كشورهاي ديگه شما ميتوانيد روي سيستم اقتصادي و قوانين ثابت و نواسانات كم برابري نرخ ارزهاي خارجي حساب كنيد برنامه ريزي بلند مدت داشته باشيد و حداقلش اينكه به جاي حالت دفاعي استراتژي هاي تهاجمي پياده كنيد


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

امروز صبح ساعت 8 بايد خودم رو به انجمن مديريت ايران ميرسوندم چون من هم جزو افرادي بودم كه براي بازديد از پاكسان دعوت شده بودند

چه خوب شد كه شيريني قبولي را برده بودم چون يكي از مسئولان با خبر شده بود (از كجا رو ديگه نميدونم) و خطر از بيخ گوشم گذشت.
مسئولان انجمن خيلي خوشحال شدند و به من تبريك گفتند

از خود پاكسان اتوبوس فرستاده بودند. حركت كرديم و 9:30 اونجا بوديم
طبق روال هميشه بعد از اينكه تو اتاق كنفرانس همه به هم معرفي شدند بازديد از قسمتهاي مختلف كارخانه شروع شد. سيستمهاي توليدي مختلف كارخانه كه به نوعي خودشان تامين كننده و توليد كننده مواد اوليه شان بودند جالب بود. محصولاتشان هم به 29 كشور صادر ميشد كه البته در دو كشور سرمايه گذاري مستقيم و احداث كارخانه داشتند
از نكات جالبي كه برايم خيلي با ارزش بود اين بود كه همه مديران به بنيانگذار و مالك قبلي اين كارخانه كه در دوران انقلاب ناچارا كارخانه را رها كرده بود و بعد كارخانه مصادره شده بود ميگفتند مرحوم لاجوردي يا اون خدا بيامرز

همه با احترام از او ياد ميكردند درحاليكه بيشترشان او را نديده بودند. پيش خودم فكر ميكردم كه الان بايد از ديدن اين امكانات بزرگ توليد خوشحال باشم ولي در عوض دلم از اينكه مردان بزرگي مثل مرحوم لاجوردي ها و آقاي دكثر خسروشاهي ها و … را از دست داديم غمگين بودم. اينان افرادي متدين ، خوش فكر و كارآفريني بودند كه با زحمت خود كشور را با ايجاد چنين صنايعي ميساختند

چيز ديگري كه توجهم را جلب ميكرد و البته تكراري شده بود عدم پايبندي شركتها به استانداردها بود. همه اين استانداردهاي ايزو و غيره را ميگيرند كه پز بدهند. هيچ كسي به آنها عمل نميكند. وقتي از مسئول يكي از سالنها در خصوص اينكه محلول آب و صابون كف سالن ممكن است براي كاركنان خطرناك باشد و سالن واقعا لغزنده است و چه فكري كرده ايد سوال كردم شروع كرد به شمردن اينكه ما فلان استانداردها را رعايت ميكنيم و به كارگران آموزش داده شده است و اين قدر ساعت آموزشي داريم و … كه مجبور شدم متاسفانه با كنايه هم كه شده به او بگويم همه اينها را داريد ولي الان كه من ميبينم كف اينجا خطر ناك است. همه اين استانداردها در اين خصوص به شما راهنمايي هاي كرده اند و خود شما هم اعتراف ميكنيد كه آن استاندارد ها را داريد ولي در عمل نتيجه آن چيزي است كه من اكنون ميبينم

به هر حال اين مسئله در تمامي كارخانجات ايران ديده ميشود. مسئله ديگر عدم توجه به هزينه ها در كارخانجات دولتي است. اصلا برايشان مهم نيست كه چند عدد كارتن خالي در روز خراب ميشود يا چقدر ميتوان با تغيير خيلي ساده در چيدن ماشين آلات در هزينه ها صرفه جويي كرد. استفاده از پوكا يوكه پيش كش. اصلا تو اين باغها نيستيم. گرچه كم كم پز شش سيگما بعد از مدل تعالي سازماني دارد همه گير ميشود!!!

از اينها بگذريم سيستم اتوماتيك بسته بندي شان برايم جالب و جديد بود. مشابه اين سيستم را در صنايع ديگر هم ديده بودم ولي سرعت سيستم اين شركت جالب بود. اين شركت همچنين مجهز به ماشين هاي چاپ و ساخت جعبه بود كه با سرعت زيادي انجام ميشد. البته باتوجه به تعداد زياد نام تجاري اين شركت و تنوع محصولات سرمايه گذاري در اين زمينه لازم به نظر ميرسد

مشكل ديگري كه در آنجا عنوان ميشد اين بود كه سازمان بازرسي و نظارت قيمت محصولات را تعيين ميكرد و دولت سوبسيد پرداخت ميكند. همين مسئله باعث مشد كه نتوانند محصولاتي با كيفيت برتر عرضه كنند چرا كه بايد قيمت را در همان حد حفظ كنند و دولت سوبسيد بيشتري پرداخت نميكند. به نظر من اگر ميخواهيم خودمان را براي رويارويي با محصولات دنيا آماده كنيم بايد نظارتهاي محدود كننده دولتي را برداريم. شركتها بايد بتوانند روي پاي خود ايستادن را ياد بگيرند. گرچه همين شركت در حال توسعه بازار خود در ساير كشورهاست و قطعا نيازي به كنترلها و احيانا حمايتهاي دولتي ندارد

ناهار را هم ميهمانشان بوديم و در پايان هم چند نمونه از محصولات را در اتوبوس برايمان تدارك ديده بودند كه كلي شرمنده مان كردند.

اميدوارم همه سروراني كه در راه آباداني كشور با سرمايه گذاري هر چند اندك خود در اشتغال زايي و افزايش توان صنعتي كشور تلاش ميكنند همواره و روز به روز پيشرفت كنند و از نتيجه كارشان لذت ببرند


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

امروز كه به سازمان مديريت صنعتي براي نتايج مصاحبه زنگ زدم گفتند كه قبول شدم
خيلي از اين موضوع خوشحالم
حالا ميتونم تو رشته مورد علاقه ام ادامه تحصيل بدم اسم رشته
EMBA (Executive Master of Business Administration)
يا كارشناسي ارشد در مديريت كسب و كار بين المللي گرايش مديريت اجرايي هستش
بايد 24 و 25 مرداد برم ثبت نام كنم

ديروز جلسه بررسي پاسخ ما به جريمه اداره بيمه بود. دو نفر از پرسنل ما كه از شركت خارج شدند و ما اعلام كرده بوديم تو ليست اداره 3 ماه دير تر اعمال شده بود و هزينه بيمه اون مدت اضافه رو درخواست ميكردند كه براي بررسي اعتراض ما بايد تو اين جلسه شركت ميكردم و خوشبختانه مشكل مرتفع گرديد


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

هنوز یک هفته به اعلام نتایج مصاحبه مونده.
یک طرحی در خصوص ایجاد تغییر در بسته بندی های کاغذهای کامپیوترمان به ذهنم رسیده است که اگر مطمئن شدم که جواب میده و مورد استقبال قرار میگیره فوری اجراش میکنم. باید طوری باشه که اگه کسی نخواست هم بتونه مثل قبل استفاده کنه و لطمه ای از لحاظ عادات همیشگی نخوره. به نظرم حالا که میخوام هزینه تغییر رو قبول کنم بهتره یک فکری برای تغییر طرح چاپ شده روی کارتها هم بکنم. باز پای یک طراح خوش فکر باید وسط بیاد
شاید این کار باعث رونق بشه و شاید هم مشکلاتی پیش بیاره. خیلی ها محصولاتمون رو از روی طرح کارتنهاش میشناسند. اگر این تغییر ناپخته باشه ممکنه به بازارمون لطمه بزنه

علاوه بر آن در فکر یک حمله به یکی از شرکتهای رقیب هستم
باید حساب همه چیز رو بکنم ولی زمان کمی دارم
دارم روش فکر میکنم
تغییر طرح وابتکاری که در ذهنمه روی بسته بندی به زمان نیاز داره. قبل از اون باید از جریان نقدینگی و کنترل هزینه ها اطمینان پیدا کنم. فعلا خیلی فکرم مشغوله و دارم همزمان به چند تا چیز فکر میکنم

در امورات شرکت اصلا تعارف نداشته باشید و ملاحظه نکنید. بخصوص در مسائل مالی که مثل خون رگهای شرکت شما میمونه. ما ایرانی ها عادت داریم همه چیز رو رابطه ای انجام میدیم نه از روی ضابطه. یکی که میاد قسم میخوره باور میکنیم. میگیم بابا طرف به حضرت عباس قسم خورد که به موقع پول منو میده!!
در حالیکه خود من هر مشکلی که در امورات شرکت برایم پیش آمده از همین رو در بایستی ها و خارج شدن از ضوابط است. اگر فلان مشتری امروز به دلایلی نمیتونه پول شما رو بده و باز هم جنس میخواد همین الان بهش بگین که تا این صورت حساب معوق رو تسویه نکنی از جنس بعدی خبری نیست. فردا خیلی دیره. فردا اگر بگین از شما دلخور هم میشه و اصلا یادش نمیاد که روزی شما توی اون شرایط باهاش به اصطلاح راه اومدین و کمک کردین تاابتدا مشکل خودش رو حل کنه بعد مشکل شرکت شما رو.

اگر شما خودتان پایبند ضوابطی که به دلایلی و با توجه به شرایط شرکت صلاح دونستید و برقرار کردید پایبند نباشید دیگران اصلا نگاهش هم نخواهند کرد.
پس حتما یادتون باشه که از ضوابط خودتون خارج نشین.
من هم از همین امروز تصمیم گرفتم برای حل مشکلات مالی شرکتم دیگه از ضوابط بخصوص در مسائل مالی خارج نشم

چیزهایی رو به علاقمندان یاد بدم EFQM راستی دلم میخواد در مورد مدل ارزیابی عملکرد
با اين ارزيابي به اين پرسش پاسخ خواهيد داد كه اين همه كار كيفيتي و سنجش و استاندارد سازي و چه و چه و چه كرديم كه چه؟ آخرش كه چي؟ چه تغييري در سازمان مارخ داده است؟ آيا درست عمل كرده ايم يا خير؟

Blackboard.com رفتم سراغ
دیدم نزدیک به 300 دلار در سال هزینه داره. برای آموزش الکترونیکی و راه دور خیلی خوبه ولی برای من گرونه تازه اصلا نمیدونم چند نفر بخوان چند نفر نخوان
اگر کسی راه حل بهتری داره بهم بگه لطفا.
ضمنا اونایی که علاقمند هستند لطفا یه جورایی خبر بدن. یا اگر از دوستانی که اصلا این وبلاگ رو نمیشناسن ولی فکر میکنید علاقمند هستند که از این طریق یاد بگیرند یه جورایی تعداد داوطلبین احتمالی رو به من اعلام کنند تا اگر تعداد خوب بود و روش آموزش مناسبی رو هم پیدا کردیم شروع کنیم
اگر خوب پیش بریم عناوین دیگه رو هم اضافه میکنم


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

پول مثل خون تو رگهای شرکت میمونه.وقتی پول تو دست و بالتون نیست سست هستین و دستتون به هیچ کاری نمیره. انگار همه شرکت رو رخوت میگیره. وقتی پول تو دستتون میاد ایده هایتون شکوفا میشن. علاقه تون به یادگیری و پیشرفت بیشتر میشه
من یکی که اینطوریم. وقتی هشتمون گرو نه میشه همش فکرم رفع بحران میشه و به نوعی همش تو حالت تدافعی میرم و این اصلا درست نیست

تو این بازار آشفته چکها باید فکری اساسی برای نظم بخشیدن به وصول مطالبات و صورتحسابهامون بکنم
مجبورم سخت بگیرم
تو یکی از فاکتورهایی که برای یکی از بهترین فروشنده های محصولاتمون که چند وقته صورتحسابهاش با تاخیر ارسال تسویه میشه اونم تاخیر طولانی نوشتم که درخواستهاش رو با توان پرداخت مشتریهاش تنظیم کنه
امروز زنگ زده بود که شرمنده که باعث ایجاد مشکل برای شرکت میشم
خوشحال شدم که چنین افرادی محصولات مرا میفروشند. به هر حال باید سریعا به دنبال یک راه حل بلند مدت برای تسویه حساب با مشتریانمان باشم تا دچار تاخیر در پرداخت هم نشیم
راه حلهایی به ذهنم رسیده مثل ارسال پیش فاکتور و دریافت چک قبل از ارسال کالا. البته مشکلات دریافت چک خودش کمتر از نگرفتن آن نیست. به هر حال سه کار اساسی باید انجام دهم. یکی اطمینان از جریان پایدار وصول مطالبات. دیگری اطمینان از جریان تامین مواد و تولید و تحویل زود هنگام و سوم… این یکی رو بهتره نگم. دیوارهای اینجا موش داره. موشهای اینجا علاوه بر گوش چشمای درشتی هم دارند
به قول اون برنامه تلوزیونی : بعدا میگم


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

امروز بعد از ظهر نوبت من بود تا برای مصاحبه آزمون سازمان مدیریت صنعتی برم. صبحش دوستم جناب براتی زنگ زده بود و کمی از اوضاع و موارد بحث اونجا گفته بود. دستش درد نکنه. کلی استرسم رو کم کرده بود.
وقتی رفتم سازمان مدیریت صنعتی یک فرمی به من دادند که مشخصات کلی رو از من سوال کرده بود. مثل همون چیزی که روز اول ثبت نام پر کرده بودیم. شاید میخواستند تطبیق بدهند. بعد هم یک مسئله طرح کرده بودند که باید ظرف 10 دقیقه جواب میدادیم
مسائل هر کسی فرق داشت.
من به مال خودم جواب دادم. بعد مرا به اتاقی که مصاحبه کنندگان حضور داشتند صدا کردند.
سه نفر مصاحبه کننده که قیافه هاشون برام آشنا بود. شاید تو میزگردهای سازمان که تو مجله تدبیر منتشر میشه دیده بودمشون.
هر سه نفر از افراد دانا و با شخصیتی بودند. بر خلاف اینکه در دانشگاه شریف روخوانی انگلیسی بعنوان مواد مصاحبه انتخاب شده است اینجا هر سه نفر از کسب و کار خودم سوال کردند. مصاحبه خیلی خوب بود. من از روند آن راضی بودم. همه چیز فقط برای بررسی توانایی مدیریتی بود. امیدوارم من هم در لیست افراد شایسته ای که انتخاب خواهند شد باشم.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

در خصوص محصول جديدمون مشكلات چاپي زيادي داشتيم. همونطور كه تو عكس ديدين زونكنهاي ما رنگ بنديه. با اينكه در نگاه اول يك چاپ تك رنگ مثلا زرد ديده ميشه ولي در عمل اين نوع چاپ از همه سخت تره. چرا؟
براي اينكه در اين نوع چاپ كه بهش تمپلات ميگن بايد همه سطح يك دست چاپ بشه. از طرفي سايز چيزي كه ميخواد چاپ بشه بزرگه و ما بايد ورق 100 در 70 سانت رو يكدست چاپ ميكرديم. البته يعني چاپ خونه بايد اين كار رو براي ما ميكرد.
از طرفي يك مشكل ديگر هم داريم. صنعت چاپ ما از رنگ سازي قدرتمندي برخوردار نيست. اصولا تو دنياي چاپ همونطور كه تو پست قبلي گفتم رنگهايي كه روي اوراق ميبينين همگي از تركيب چهار تا رنگ ساخته ميشن. رنگ سازهاي چاپخونه ها فرمول خاصي براي نسبت دهي اينها ندارند و براي همينه كه نمونه رنگ شما رو براي چاپ ميخوان چون بايد اونقدر اين تركيب رنگ رو با انگشت در روي نمونه رنگ بزنن كه بالاخره رنگ نزديك يا شايد مشابه! اون چيزي كه شما ميخواين در بياد. تازه بعد از اينكه فهميدن كه اين رنگ مثلا قرمز ما از چه تركيبي بدست مياد نميتونن تو چاپ سري بعدي از همين فرمول استفاده كنن چرا كه مثلا رنگ كره اي درصدي با رنگ ژاپني فرق ميكنه و مشكل دوباره پيش مياد. بعد از اين تازه شيرهاي رنگ دستگاه چاپ هم مشكل ديگه اي هستند كه تركيب رنگ رو بهم ميزنند.
به عبارتي ديگر عمده مشكلي كه الان ما در رنگ بندي كلاسورهامون داريم اينه كه كلاسورهاي سري دوم از نظر رنگ دقيقا مطابق كلاسورهاي سري اول يا سوم نخواهد بود.
اين براي محصولي كه در ساليان متمادي در قفسه در كنار ساير كلاسورهاي يك شركت قرار ميگيره چيز خوبي نيست. البته ما تمام تلاش خودمون رو خواهيم كرد.

ورقهاي چاپ شده كلاسورهاي ما بايد از يك پوشش هم برخوردار ميشدند و ما براي دوام بيشتر و افزايش مقاومت سطح كلاسورها از پوشش سلوفان استفاده كرديم و داديم اوراق چاپ شده رو سلوفان كشي كنند.

سلوفان كشي هم مشكلات خودش را دارد. اولا ضخامت سلوفان براي ما مهم بود. كلي دردسر داشتيم تا به چيز دلخواهمون رسيديم. دوما سلوفانها اگر خوب نچشبند حبابهايي رو در سطح كار چاپ شده ايجاد ميكنند كه به مرور بزرگتر شده و درنهايت سطح كار رو خراب ميكنه. سوفان كشها همه ادعا ميكنند كه كار بي نقص تحويل ميدهند ولي اينطور نبود.

به هر حل بعد از خسارت اوراق بدون نقص سوا شد و به خط توليد رفت.

اين تازه مشكلاتي بود كه براي يك كار تك رنگ صورت گرفته بود. فرض كنيد اگر همين كلاسورها به صورت دو رنگ يا تمامرنگي (چهار رنگ) چاپ ميشد چه مشكلاتي داشتيم


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید