شرکتها چگونه بزرگ میشوند؟
آیا واقعا معیار بزرگ بودن شرکتها تعداد پرسنل بیشتر است؟ در دنیای دیجیتال آیا جنس یک شرکت دیجیتالی با جنس دیگر شرکتها برابری میکند؟

مدتی است ذهنم مشغول این موضوع شده که از کمک و همراهی یک مدیر در شرکت استفاده نمایم.
سالها قبل که شرکت رشدش را آغاز کرده بود ترجیح داده بودم به جای آنکه مدیران ارشد را به کمک دعوت کنم، کارشناسانی را جذب کنم تا به منظور قرار گرفتن در جایگاه مدیران ارشد در درون شرکت تربیت شوند.
شاید فلسفه این کار بسیار درست باشد و آن زمان هم از نظر من کاملا درست بود ولی امروز معتقدم برای کارهای بزرگتر و مسئولیتهای بیشتر باید از آدمهای با فکر بلند استفاده کرد. چون فرصتی برای تربیت افراد برای پستهای حساس وجود ندارد و سازمان نیاز دارد تا فورا اقداماتی را صورت داده و تدابیری را بیاندیشد.
آدمهای کوتوله (از نظر فکری) چون معمولا تا نوک بینی شان را میبینند علاوه بر آنکه به زمان بیشتری برای ظرفیت سازی و آمادگی پذیرش مسئولیت بیشتر و کسب مهارتها و دانش و رفتار و شخصیت برای تصدی پست بالاتر نیاز دارند ممکن است از عهده مسئولیتهای بیشتر و قابلت مدیریت ارشد نیز بر نیایند(همانطوری که من در شرکت دیدم که بریامدند) چرا که هر چقدر در طبقات سازمانی یک شغل بالاتر میرویم نیاز به تخصص و اندیشه و وسعت دید و تجربه بیشتر و بیشتر میشود تا کارهای اجرایی روز مره. به عبارتی ساده تر نیاز به مهارتهای رهبری بیشتر میشود تا مهارتهای مدیریتی.
برای همین رساندن افراد عادی به آنجا واقعا برای سازمان هم هزینه بر است و هم سرمایه بر که اولی به مراتب از اهمیت بالاتری برخوردار است همانطوری که 5 سال پیش چون هنوز این افراد قادر نبودند سکانها را به دست بگیرند و به عبارتی هنوز مراحل آموزش و پرورش آنها تکمیل نشده بود نتوانستندزمانی که با بحران مواجه شدیم به کمک من بیایند. در حالیکه اگر افراد با تجربه تری را مستقیما برای هدایت زیر مجموعه و از خارج از سازمان منسوب میکردم شاید در زمان کوتاهتری بیشتر رشد میکردیم و در زمان بحران هم آمادگی کافی برای همفکری بیشتر برای سازمان به وجود می آمد.

از نظر من بزرگی و کوچکی شرکت اصلا در مقطع زمانی قابل قیاس نیست بلکه در بعد زمانی قابل سنجش است. شرکتی که در سال جاری 500 نفر پرسنل دارد شرکت بزرگتری نسبت به شرکتی که 300 نفر پرسنل دارد محسوب میشود حال آنکه چه بسا شرکت 300 نفریاز 10 سال پیش فعالیت میکند و بعدها میبینیم که 20 سال دیگر هم هنوز فعال است اما شرکت 500 نفری بزرگی که در مدت کوتاهی باخرید یک ساختمان بزرگ با گنجایش 500 نفر شکل گرفته بود بعد از چند سال نامی از آن باقی نمانده است.
صحبت از نام سازمانهاشد به جاست که از شما دعوت نمایم این مقاله تلخ برند کشی در ایران به قلم آقای حامد بهداد را در وبلاگ آقای مظاهری بخوانید.

برای همین هم فکر میکنم برای رشد دادن شرکت و بزرگتر نمودن آن (تعریف خود من از بزرگی سازمان بزرگ بودن سهم بازار و اعتبار و عمق نام تجاری در جامعه و فضایی که سازمان در آن به کسب و کار مشغول است میباشد) باید آدمهای بزرگ را در پستهای مدیریت ارشد منسوب نمود تا خود آنها زیر مجموعه را شکل دهند.
برای همین با توجه به اینکه حجم امور روزانه ام و تعدد موارد و موضوعات تصمیم گیری ام زیادتر شده و از طرفی عمق فعالیت شرکت در تک تک گروههای محصولی در حال افزایش است شرکت را آماده استقبال و پذیرش مدیران ارشدی کنم که بتوانند با شکل دادن به زیر مجموعه بهترین نتیجه را در حوزه فعالیت خودشان بدست بیاورند و زمینه رشد پرسرعت تری را برای شرکت فراهم آورند و خودشان نیز حاصل زحماتشان را استفاده کنند.
افرادی با افق دید بلند و فکر باز و خلاق بهتر میتوانند با من همفکری نموده و تصمیم سازی نمایند. افرادی که به نراتب بیشتر و بهتر از خود من بدانند و بیندیشند و تحلیل نمایند.

خلاصه اینکه اگر تمایل دارید، از حالا خودتان را کاندید کنید تا پروسه انتخاب را آغاز کنیم. در حال حاضر به تخصصهای فروش و بازاریابی برای پستهای مدیریت محصول می اندیشم و ترجیح میدهم که آهسته و پیوسته رشد کنیم.

در همینجا از عزیزانی که با کامنتهایشان در پستهای قبلی مرا دلگرم نمودند سپاس گزاری میکنم.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

همیشه موقعی که به موضوعی میپردازم معمولا به جوانب مختلف آن نیز میپردازم و اصطلاحا به عمق میروم و بعد حتی آنقدر شاخ و برگ و جزئیات فرعی برای آن به ذهنم میرسد که واقعا درخت انبوه و شلوغی از ایده اصلی که شبیه همان ساقه اصلی درخت است در ذهنم شکل میگیرد. به عنوان نمونه برخی از دوستان زونکن قطور ایده های سایت چاپگر را در دفترم دیده اند.
این کار خودش ماهها طول میکشد و تا زمانی که دارم به آن موضوع میپردازم همچنان شاخه های اصلی و فرعی بیشتر و بیشتری در این درخت تفکرم شکل میگیرد و درخت بزرگتر و پیچیده تر میشود.
اینطور مواقع باید خیلی دقت کنیم که در داخل این شاخ و برگها گیر نکنیم که به کار اصلی نرسیم (سنگ بزرگ علامت نزدن نشود) و یا آنقدر در شاخ و برگها گم نشویم که مسیر اصلی را فراموش کنیم. این نکات خیلی مهم هستند.! خوب به آنها فکر کنید.

و چون اصولا همزمان باید در خصوص فعایتهای جاری شرکتم به موضوعات مختلفی بپردازم و دست تنها هم هستم لذا به راحتی میتوانید تصور کنید که در بستر ذهنم چندین درخت از انواعی که به آن اشاره کردم وجود دارد.
خود این کار خیلی برایم خوب است چون همیشه در اوج خستگی جسمی در شادابی کامل فکری هستم و این خودش به من توان بیشتری میدهد. درست مانند اینکه دارم شطرنج بازی میکنم همانطوری که برای هدف کلی طرحی میچینم باید مسیر حرکت یکایک مهره های خودم و طرف دیگرم را پیش بینی کنم. تفاوت وضع حاضر با شطرنج دقیقا مانند تفاوت یک یازی جنگی با یک جنگ واقعی است. در بازی میتوانید بارها و بارها بمیرید و از نو شروع کنید ولی در بازی واقعی گاها نه تنها فرصت ندارید بلکه در مواردی حق ندارید چیزی را تجربه کنید. چون دیگر فرصتی برای جبران در کار نیست.
شاید بهتر باشد این جمله را دوباره بنویسم. از من به شما توصیه که:
در دنیای پر رقابت تجارت نه تنها فرصت ندارید تجربه ای را تجربه کنید بلکه گاها فرصت ندارید که حتی تجربه کنید. چون آن شرایط دیگر مهیا نمیشوند که عین آنرا تجربه کنید و یا شاید با اشتباهتان دیگر قادر به حرکت بعدی نباشید

واقعا این شطرنج چقدر بازی جذابی است. تجارت هم چون از طرفی خیلی شبیه جنگ است برای همین بسیار هم شبیه شطرنج است.

ولی ایراد این کار این است که از آنجائیکه به تنهایی در حال ترسیم این درختها هستم غالبا زمان زیادی صرف میشود تا دست از سر یکی از این درختها بردارم و با خیال راحت بگذارمش کنار. چون به هر حال در مراحل اجرایی کار بخصوص در ابتدای امر این درختهای تنومند ذهنی در اصل نهالهای باریک اندامی هستند که متناسب با توانایی جاری من(مالی، فکری و …) و مطابق طرح ذهنیم رشد میکنند و برای همین بسیار محتاج رسیدگی و تر و خشک کردن هستند.
همین هم خودش باز زمان بر میشود.
اگر تنها ایراد این کار را صرف زمان و یا کند بودن حرکت بدانم ولی بزرگترین حسنش حرکت آهسته ولی پیوسته مطابق طرح ترسیم شده است که فکر میکنم از آنجائیکه ریشه های قدرتمندی ایجاد میشود درختها پایدارتر و با عمر طولانی تری خواهند بود.
البته اغلب هم چنین بوده است.

ورود رادان به صنعت کاغذ سازی از نظر من یک استراتژی بسیار ظریفی است که عامل بسیار موثری در رشد و تقویت رادان در بازار خواهد بود که حتی در تقویت رادان در بازار صنایع تبدیلی کاغذ نیز تاثیر بسیار مثبتی خواهد گذاشت.
تا اینجای کار گامهای خوبی برداشته ایم که به نتایجش در آینده نزدیک بسیار خوشبینم.

بازدید از دومین نمایشگاه کاغذ در دبی فرصت خوبی برای ارزیابی مجدد توانایی حضور در بازار منطقه است. یاد نمایشگاه دو سال پیش افتادم که وقتی از نمایشگاه برگشتم و امیدوار به مکاتبات و ایمیلهای دریافتی بودم متوجه حذف شدن اشتباهی دامنه اینترنتی شرکتم شدم. خاطره تلخی بود. هر چه بود گذشته است. فردا از آن من است.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

همانطور که در جریان قرار گرفتید جنگ قیمتی که در بازار کاغذ کامپیوتر توسط یکی از رقبایمان آغاز شده بود و عکس العملهایی نیز از طرف ما و سایرین به دنبال داشت در نهایت منجر به این شد که رقیب ما با جلب حمایت دولت و استفاده از گواهی عدم ساخت تعرفه واردات برای کاغذ کاربن لس را بالاتر برد تا فشار تامین کالای جانشین خودش را کاسته و ما را در تنگنا قرار دهد و گرچه ما و سایر شرکتها موفق شدیم قیمت ها در بازار را کنترل کنیم و دامپینگ شکست خورد اما محدودیت در دسترسی به کاغذی که منحصرا توسط یک شرکت تولید میشد تنگناهایی را برایمان فراهم نموده بود.
از آن زمان فکر تاسیس یک واحد صنعتی به منظور تولید کاغذ کاربن لس و شکستن انحصار در راستای برنامه های استراتژی رشد عمودی شرکت در سرم بود تا اینکه اواخر خرداد و اوایل تیر ماه بود که قرارداد همکاری مشترک Joint Venture میان شرکت ما و یک شرکت سرمایه گذار در صنعت کاغذ سازی بسته شد و کارهای مربوط به راه اندازی واحد تولید کاغذ کاربن لس در شیراز آغاز گردید. حالا چرا در شیراز به خاطر محاسبات اقتصادی مختلفی است که اگر فرصت شد در مبحث مکان یابی به آن خواهم پرداخت.
در آستانه عید سعید فطر نمونه های اولیه مان تولید شد.
خوشبختانه کیفیت محصولات نسبت به تولید مشابه داخلی و حتی برخی کاغذهای وارداتی به مراتب در سطح بهتری قرار دارد و با ایجاد راه حلهایی برای مشکلاتی که تجربه آنرا در استفاده از رولهای کاربن لس داشتیم استفاده از رولهای کاربن لس خودمان را برای شرکتهای فرم سازی مقرون به صرفه تر نمودیم.
تست های اولیه تقریبا از اواسط شهریور آغاز شده بود.
خوشحالم که امروز همزمان با این روز مبارک خبر ارائه رولهای کاربن لس رادان را منتشر میکنم.
با شکسته شدن انحصار این محصول نه تنها دسترسی به منبع کاغذ بسیار مطمئن کمک خواهد نمود تا با سرعت بیشتری نسبت به فتح بازار کاغذهای کامپپیوتر کاربن لس پیش برویم بلکه به عنوان خط جدیدی در فعالیت و کسب و کار شرکت، ضمن توسعه ارتباط ما با سایر شرکتهای همکار در تولید فرمهای بهم پیوسته، زمینه استفاده بهینه از ظرفیتهای خالی یکایک آنها فرصت افزایش برون سپاری و رشد افقی را نیز برایمان فراهم خواهد نمود که فکر میکنم قدم بسیار مهم و استراتژیکی در جهت صادرات و توسعه سهم بازار محصولاتمان باشد.
در آینده نزدیک (شاید دو ماه بعد) با نصب دستگاه رول شیتر تولید انبوه کاغذهای کاربن لس به صورت بند نیز آغاز خواهد شد. فعلا که قصد ندارم در این بازار جنگ قیمت راه بیاندازم بلکه با کیفیت و مرغوبیتی که همواره شعار رادان بوده است به یاری خدا موفق خواهم شد بیشترین سهم بازار را در کاغذهای کاربن لس نصیب رادان نمایم.

ضمنا با راه اندازی وبلاگ شرکت به آدرس weblog.radantahrir.com خبرهای شرکت را داغ داغ به اطلاعتان خواهیم رساند


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

تیمهای فوتبال تبریز بعد از سالها دوری از لیگ برتر بالاخره به جرگه فوتبال لیگ برتر بازمیگردند. بازی دیروز تراکتورسازی تبریز برای بسیاری از تبریزیها شیرین بود. امیدوارم تیمهای ورزشی تبریز در تمامی رشته ها سرآمد دیگر تیمها باشند.

متاسفانه خبرهای خوبی از کارخانجات آیدین به گوش نمیرسد. ظاهرا اختلافات دو برادر بعد از مدت زمان نسبتا طولانی به نتیجه جدایی آنان رسیده است. اینطور که پیداست یکی از برادران کارخانه را برداشته است و دیگری نام تجاری آیدین را.
سوای تلخی که در این خبر نهفته است مسئله ای که به نظر من بسیار حائز اهمیت است توجه به جایگاه نام تجاری در نزد مالکان سابق این شرکت است. ارزش نام تجاری با کل سرمایه منقول این شرکت برابری میکند.
قطعا طرفی که کارخانه رابه عنوان سهم خود انتخاب کرده است باید برای جا انداختن برند جدید سرمایه گذاری کند و قطعا پولیتیکهای خوبی نیز میتواند کمکش کند تا زودتر به بازدهی برسد.
همچنین طرف دیگری که نام تجاری را انتخاب کرده است این فرصت را دارد که بدون کارخانه اقدام به تولید کند و زودتر از طرف دیگر سرمایه اش را به بازدهی برساند.
حتما سر فرصت به جنبه های دیگر این موضوع خواهم پرداخت.

رقم قبضهای برق شرکت توجهم را جلب کرد. به نظرم اختلاف فاحشی در هزینه برق ایجاد شده بود در حالیکه تغییر خاصی در مصرفمان ایجاد نشده بود.
برای همین به میزان کارکرد برق مصرفی توجه کردم و آنرا با دوره های قبلی مقایسه کردم. حدسم درست بود. هیچ تفاوتی وجود نداشت. پس چرا هزینه قبض این دوره اینقدر زیاد است؟ آیا تعرفه ها افزایش یافته؟ نه تفاوتی نکرده است!! پس موضوع از چه قرار است؟
دیدم که بعله. در قسمتی که مبلغ برق و سهم سوبسید پرداختی دولت و سهم مشترک را مینویسند سهم مشترک رشد چشمگیری داشته است و تقریبا همه آن سهم مشترک شده است!!
وقتی قبضمان را با آخرین قبض سال قبل مقایسه کردم (اسفند 87) دیدم که از کل برق مصرفی چیزی حدود 22% آن را مشترک پرداخت میکرده است و مابقی سوبسید دولت به اداره برق میباشد. در حالیکه در قبض اخیری که در شهریورماه برایمان صادر شده است سهم مشترک به حدود 78% رسیده است!!
جالب اینجاست که هیچ خبر یا اطلاعیه ای در خصوص تغییر این میزان را نخوانده بودم. به نظرم این حرکت بدون سر و صدا قطعا توجه خیلی های دیگر را مثل من جلب خواهد نمود.
جالب تر از قبض برق قبض های رنگارنگ عوارض شهرداری است که در این میان رقمهای بالای مربوط به قبضهای جمع آوری زباله و پسماند بسیار برایم قابل توجه می آمد. آپارتمانی که جمع عوارض سالیانه اش حدود 52 هزار تومان قید شده است(جمع 4 قسط) رقم قبض جمع آوری پسماند و زباله اش 47 هزار تومان میباشد. آیا هزینه عوارض با این اسم دو برابر شده است؟


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

داشتم با خودم فکر میکردم که آیا اگر خودرو من بهترین سیستم ترمز دنیا را داشته باشد این به آن مفهوم است که هرگز تصادفی در کار نخواهد بود؟
البته که پاسخ منفی است. ولی نه آنطور که شما تصورش را میکردید. هر چقدر سیستم ترمز بتواند ماشین را سریعتر متوقف نماید احتمال تصادف با مانعی که به سمتش میرویم کمتر میشود. تا اینجای کار درست.
ولی به همان میزان احتمال تصادف خودرویی که با سرعتی برابر با سرعت ما پیش میرود به خودروی ما بیشتر میشود. چون سیستم ترمز ما بهتر عمل کرده و زودتر متوقف میشویم در حالیکه ماشین پشت سری هنوز مشغول کم کردن سرعت است و متوقف نشده است.
حالا این چه ربطی به مباحث بلاگ من داشت؟
پیام این عبارت در این است که همیشه های تک Hi-Tech بودن به معنای نزدیک شدن به موفقیت و برتری قابل توجه و قابل لمس نسبت به رقبا نیست چرا که همانگونه که در مباحث تفکر سیستمی بارها به آن اشاره میکنم سیستم وابسته به عوامل قبل خود (تامین کننده) و عوامل بعد از خود (مشتری) میباشد.

در وبلاگ ذهن خاکستری این جمله زیبا را خواندم که:
زندگی تاس خوب آوردن نیست، تاس بد را خوب بازی کردن است

این همان هنر مدیریت است. هنر زندگی است. به جای نالیدن از زمین و آسمان باید فکر کرد و شرایط را خوب درک کرده و با حواس جمع و تدبیر قدم برداریم.
اشتباه هم که اصلا مربوط به بنی آدم است. ترس ندارد. وقتی اشتباه کردید دوباره شروع کنید و از اشتباه درس بگیرید.
نیروی تغییر 10 برابر را که در پستهای قبلی به آن پرداخته بودم که یادتان هست؟
دارم به نظریه جدیدی در ذهنم میرسم. بیشترش هم ناشی از تعمق شدنم در موضوع “بازاریابی درونی” است. همان چیزی که در موضوع بازاریابی دیجیتال از آن به عنوان پارادایم جدید یاد میکنم و هنوز نمیدانم چه اسمی برای آن بگذارم که مفهومش را برساند.
به نظرم تغییر شگرفی رخ داده است که به شدت به تکنولوژی وابسته است. آیا میتوان برای استفاده از نیروی فوق العاده اش در صورت فراهم نبودن تکنولوژی آنرا دور زد؟
سعی میکنم سر فرصت مقاله ای در این خصوص برای کنفرانس بازاریابی تهیه کنم و کتابش را هم آماده کنم. البته فرصت زیادی هم باقی نیست و سعی خواهم کرد به جای ارائه سخنرانی 20 دقیقه ای آنرا به صورت کارگاه برگزار کنم. متاسفانه مشغله فکری ام این روزها بسیار زیاد است و دارم سعی خودم را میکنم تا چند هندوانه را با هم بردارم.

سعی میکنم در پست بعدی به موضوع زنجیره ارزش در شبکه توزیع و محاسن و مضرات بودن یا نبودن آن بپردازم و البته اگر توانستم مطلب این پست را با ذهن آرامتری سرو سامان بدهم


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

مدتی است سعی میکنم خبرهای جریانات و اتفاقات اعتراضات را دنبال نکنم تا افکارم ازادتر باشند. در حال طراحی دوره آموزشی و سخنرانی در خصوص بازاریابی دیجیتال هستم.
در حال حاضر برای خانه مدیران سازمان مدیریت صنعتی، انجمن مدیریت ایران به صورت جلسه سخنرانی حدود 3 ساعت قرار است برگزار شود.
اتفاقا دعوت یکی از دوستان عزیز که مدیر موسسه آموزشی معتبری است که چندین کنفرانس بین المللی را نیز برگزار کرده است با تصمیم من همزمان شده که قرار است با آنها برای برگزاری یک دوره جامع هماهنگی های لازم را صورت دهیم.
بازاریابی دیجیتال بازاریابی در یک پارادایم جدید است. این موضوع بسیار جذاب است که بیشترین جذابیتش به نظر من سرشار بودن آن از خلاقیت است. وقتی پای آی تی به میان می اید دیگر میتوانید با خیال راحت اسب ایده ها و نو آوری ها را زین کنید و بتازید.
به محض قطعی شدن زمان برگزاری هر یک از این جلسات حتما خبرتان خواهم کرد.

پ.ن: متاسفانه یکبار دیگر هواپیماهای توپولوف جان هموطنان عزیزمان را گرفتند. بسیار متاسف شدم. با توجه به تجربه اندکی که از مسئولیتم در هواپیمایی کاسپین در اولین سالهای فعالیتش دارم میدانم که هواپیماهای روسی بسیار خوبی وجود دارند. هواپیماهای توپولوف جدید هم بسیار کارآمد هستند. با توجه به اینکه در خصوص هواپیماهای روسی تحریم نیستیم چرا همچنان از این مدل توپولوف استفاده میشود؟

پ.ن2: به نظر میرسد تمرکز صدا و سیما بر روی درگیریهای کشورهای مختلف و نشان دادن خشونت پلیس به جهت نشان دادن وضعیت مشابه در همه کشورها و اینکه حقوق بشر درهیچ جا شناخته شده نیست صورت میگیرد و کشورهای معترض به جریانات بعد از انتخابات ایران خودشان هم بعله… به عبارتی میخواد بگوید این به آن در!
ظاهرا اخبار نیز پایشان به جنگ رسانه ای کشیده شده و بیشتر به جای خبر رسانی به جنگ رسانه ای مشغولند


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

نمیخواستم بدون مطالعه بیشتر در خصوص جنرال موتورز و علل ورشکستگی آن چیزی بنویسم ولی رفتار گوینده خبر ساعت 21 مجبورم کرد بنویسم. نحوه پخش این خبر به گونه ای بود که انگار با ورشکست شدن جنرال موتورز آمریکا اقتصادش فلج و ورشکست شده و یا اینکه کشور ما به برتری خاصی در کل جهان دست یافته است.
حتی گزارشی که در حین این خبر پخش میشد نیز شعف و شور عجیبی را منتقل میکرد.
به هر حال ورشکست شدن این کمپانی بزرگ برای علاقمندان مباحث مدیریت موضوع مطالعاتی بسیار خوبی است.
شرکتی که تا سال 2008 رکورد دار فروش خودرو جهان بود و رکورد آن در سال 2008 توسط تویوتا شکسته شد از سال 2004 زیان ده بوده است.
این زیان دهی طولانی قطعا نتیجه ای جز بالا رفتن بدهی های شرکت نمیتوانست داشته باشد.
زیان دهی شرکت میتواند ناشی از دمپینگ پنهان و یا عرضه محصولاتی باشد که هزینه سرمایه گذاری اش را جبران نکرده و یا اینکه بخاطر رقابت شدید ناچار بوده است با حاشیه سود منفی در بازار حضور داشته باشد.

این سومین ورشکستگی بزرگ در طول تاریخ امریکا و بزرگترین ورشکستگی در صنعت این کشور محسوب می شود.
قرار است به محض ورشکستگی جنرال موتورز 30 میلیارد دلار از محل منابع مالی امریکا در اختیار این شرکت قرار می گیرد تا قدرت رقابت آن در برابر خودروسازان آسیایی افزایش یابد.
بر اساس طرح ورشکستگی جنرال موتورز طی 60 تا 90 روز حجم این شرکت تا حد قابل ملاحظه ای کاهش می یابد و جنرال موتورزی کوچک تر ظهور خواهد یافت. در راستای این سیاست 11 مرکز جنرال موتورز به طور کامل تعطیل خواهد شد و سه مرکز دیگر نیز به طور موقت تعطیل می شوند. همچنین از 54 هزار نیروی کار فعال در امریکا 21 هزار نفر اخراج خواهند شد.

جنرال موتورز در سال 1908 تاسیس شد و در طی سال های 1931 تا 2008 رکوردار فروش خودرو در جهان بود اما از سال 2008 به بعد شرکت ژاپنی تویوتا به پرفروش ترین شرکت خودروسازی در جهان تبدیل شد. سهم جنرال موتورز از بازار خودرو در سال 1954 ، 54 درصد بود که این رقم در سال 2008 به 22 درصد کاهش یافت.
آخرین سالی که این شرکت از فعالیت های خود سود بدست آورد سال 2004 بود. طی سال های 2005 تا 2008 این شرکت به طور مداوم زیان کرده و تا کنون حجم زیان های این شرکت به 88 میلیارد دلار رسیده است
دولت آلمان نیز به منظور حمایت از اپل که تحت تاثیر مستقیم جنرال موتورز آمریکا میباشد تدابیری را اندیشیده است.
جنرال موتورز برای مردم آمریکا تنها یک شرکت خودرو سازی نبود.

اعطای کمک مالی بعد از اعلام ورشکستگی شرکت شاید تنها به خاطر این باشد که دولت آمریکا مایل است مدیریت شرکت را به دست گرفته و هیئت مدیره را کلا تغییر دهد.
حتما در فرصت مناسبی نقطه نظرات خودم را در خصوص علل این مسئله که بسیاری آنرا به بحرانهای اخیر مرتبط میدانند خواهم نوشت. من معتقدم جنرال متورز میتوانست ورشکست نشود.
به هر حال از دور نمیتوان گفت لنگش کن!


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

دستگاه پخش صوت ماشین من چون قابلیت پخش فایلهای MP3 رو نداره از یک وسیله کوچکی که روی جا فندکی نصب میشود و از طریق موج اف ام فایلهای موزیک را به گیرنده رادیو ماشین میفرستد استفاده میکنم.
در یکی از ترافیکهای سنگین یکی از بزرگراههای تهران گیر افتاده بودم. به فکرم زد که آهنگی گوش کنم. چون طول موجش یادم نبود رادیو را زدم تا برایم جستجو کند.
جالب اینجا بود که سرچ رادیو پر بود از آهنگهای مختلفی که توسط ماشینهای اطراف از طریق همین وسیله ها پخش میشدند.
اولا برایم جالب بود که چقدر تونستم آهنگ مفتی (نیست به بقیه اهنگهای دستگاه خودم پول داده بودم!) گوش بدهم و با سلایق مختلف مردم آشنا بشم.
دوما اینکه برایم جالب بود که این وسیله ها چقدر زیاد هستند و تقریبا هر ماشینی یکی داشت! برخی هم روی یک طول موج پخش میکردند و صدا پارازیت دار به گوش میرسید.

همینطور که مشغول فیض بردن از انواع و اقسام آهنگها بودم با خودم فکر کردم راستی چقدر خوبه که از این وسیله برای تبلیغات استفاده کرد.
یعنی صوت تبلیغاتی رو ضبط کرده و از طریق همین فرستنده های کوچک به گوش ماشینهای اطراف رساند.
بخصوص در ترافیک!
علاوه بر ایراد محدودیت شعاع تحت پوشش، ایراد کار اینجاست که چون همه ماشینها دائما فرکانسهای رادیویی رو سرچ نمیکنند پس احتمال پیدا شدن تبلیغات هم کم خواهد بود. مگر آنکه دائما در هر دور تبلیغ طول موج فرستنده را عوض کنید که در آن صورت اگر شانس بیاوریم و با طول موج ماشین شنونده تداخل کند تازه باز هم صدا به گوش کسی نخواهد رسید.
شاید روزی تنوع رادیویی هم علاوه بر مشکل الودگی صوتی! و مزاحمت رادیویی! دردسری شود برای خودش.

تماس تلفنی فردی که خودش را خواننده وبلاگم معرفی میکرد و سوالی در مورد گواهینامه ایزو 9000 شرکت ما میپرسید یادم انداخت که موضوع جالبی را با شما مطرح کنم. داستانی شبیه به فعالیت دوو موتورز در ارگ جدید کرمان که بعدها با خریداری شدن توسط جنرال موتورز آمریکا قراردادشان را با ایران به طور یکطرفه فسخ کردند، برای ما هم اتفاق افتاده است.
مدتها قبل شرکت صادر کننده گواهینامه ایزو9000 ما که آلمانی بود توسط یک شرکت آمریکایی خریداری شد و نامش از TUV Management Services تغییر کرد به TUV America.
متعاقب آن این شرکت دیگر نمیبایستی به شرکتهای ایرانی سرویس دهد.
ما هم همینطور بلاتکلیف بودیم که بالاخره ممیزی سالیانه ما چه خواهد شد.
این سوال دوست ما یادم انداخت که مدتی است این موضوع را پیگیری نکرده ام. امروز که به روابط عمومی شان ایمیل و زدم و پیگیر کار شدم بلافاصله گفتند از طریق سایر نمایندگی های TUV که در ایران شعبه دارند خدمات دهی به شرکت ما نیز به زودی انجام خواهد شد.
کار ما به هر حال انجام میشود ولی خریداری شدن شرکتها و مدیریت روابط مشتریان شرکت خریداری شده به نظرم جزو مباحثی است که باید در موردش بیشتر مطالعه کنم و شاید مبحث جالبی باشد که در دوره های مدیریت خدماتم به آن نیز بپردازم.

راستی فیس بوک فیلتر شده؟


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

به دنبال تغییر قیمتها در فرمهای بهم پیوسته خوشبختانه برخی مسائل فنی و کیفی محصولاتمان به ما کمک کرده است تا در گسترش سهم بازار بهتر برنامه هایمان را پیش ببریم. تمایز امتیاز بزرگی است که در طول سالیان گذشته برایش بهای زیادی پرداخته ایم و اینک بیش از گذشته به کارمان می آید. خوشبختانه در بازار کاغذ ایران “برند” شناخته شده ایرانی خیلی کم داریم و این به ما کمک میکند با سهولت بیشتری از برتری برند رادان نسبت به سایر برندها و یا محصولات بی نام استفاده نموده و در بازار پیش برویم.
این سهولت به این معنا نیست که مانند یک لیوان آب خوردن و یا در یک چشم بر هم زدن به همه هدفهایمان برسیم بلکه منظور من این است که با هزینه و زمان کمتری خواهیم توانست هدفمان را محقق کنیم.
از طرفی چون تنها شرکتی هستیم که در چند گروه محصول کاغذهای اداری فعالیت میکند باید حواسم را به چند بخش مختلف متمرکز کنم که انرژی زیادی میطلبد. من هم که عاشق کار هستم. کاری که نتیجه مورد انتظارم را بدهد هیچ وقت خسته ام نمیکند.
کسب و کار همیشه جدی است خصوصا زمانی که رقیبی یا برای حفظ بقاء و یا برای تهدید بقای دیگران دست به اقدامات تحریک آمیزی بزند.

گاها با خودم فکر میکنم این وبلاگ اگر توسط رقبا رصد میشد چقدر وسیله خوبی بود که گرای اشتباهی با آنها بدهم.

به دنبال تغییرات قیمت در ایام اخیر خوشبختانه بسیاری از رقبای ضعیف به دام کاهش قیمت به شرط کاهش کیفیت دچار شده اند و این بسیار برایمان مغتنم و مبارک است!!
یکی از مشکلاتی که در حال حاضر سرعت ما را کند کرده است نبود ابزار اطلاع رسانی سریع و مناسب است که البته برای همه ما و رقبایمان عمومیت دارد.
قریب 98 درصد مخاطبین فروشندگان مجدد (فروشگاههای عرضه کننده) در سراسر کشور ایمیل ندارند و بیش از 60 درصد آنها به سراغ اینترنت نمیروند!! و ترجیح میدهند لیستهای جدید قیمت و یا هر خبر دیگری به صورت مکتوب و حاضر و آماده به دستشان برسد. نسبت به فکس هم تمایل زیادی ندارند چون کیفیت فکسها همیشه 100% نیست و به کار مراسلات چند صفحه ای نمیخورد و اگر سطری به دلیلی ناخوانا باشد درخواست ارسال پستی آنرا میکنند. سرویس تلفن و فکس گویا ما با همین مشکل مواجه شد.
با پیام کوتاه هم که نمیتوان اطلاع رسانی کرد و فقط میتوان با خبرشان کرد!
میماند سرویس قدیمی که همان پست است. پست هم خوب از این آب گل آلود ماهی میگیرد. برای پستهای عادی هیچ تظمینی برای وصول مراسالات وجود ندارد و باید دست به دامن پست پیشتاز 300 تومانی یا پیشتاز دو قبضه 1000 تومانی شد که هزینه زیادی برای اطلاع رسانی انبوه و مکرر میباشد.
در هر حال فعلا با همین ابزارها پیش میرویم تا بعد از فعال شدن پورتال خاص اینترنتی مان آنها را مجبور کنیم به خاطر منافع خودشان هم که شده از آن استفاده کنند.
تا اینکه فرصتی پیدا کنیم و طرحی در این خصوص بیاندیشیم.

اینکه استاندارد خودرو یکسال عقب افتاد خیلی برایم عجیب بود.
آن هم در کشوری که بالاترین نرخ تصادفات رانندگی را دارد. در شرایطی که بسیاری از کالاهایی که تاثیر کمتری در به خطر افتادن جان انسانها دارد مشمول استانداردهایی هستند که گاها حتی با توقف تولید جهت انتظار اخذ نشان استاندارد نیز مواجه شده اند.
بخصوص اینکه در رسانه ها اعلام شد که حتی سیلندرهای گاز خودروهای گاز سوز نیز استاندارد ندارد! که بیشتر برایم عجیب بود.

چند وقتی است PDA مدل جسجار که داشتم دیگه کاملا از کار افتاده و لنگم گذاشته است.
اگر تجربه استفاده از کامپیوترهای جیبی را داشته باشید و از آن کار کشیده باشید میدانید که نمیتوانید آنرا به بهترین گوشیهای موبایل هم ترجیح دهید.
برای همین به بررسی مدلهای مختلف HTC پرداختم ولی هنوز نتوانستم یکی را انتخاب کنم چون قیمت مدلی که صفحه نمایش مناسبی داشت و شبیه آی فون هم بود حدود 800 هزار تومان است که البته صفحه کلید هم ندارد و مدلهای دیگر صفحه نمایش بسیار کوچکی دارند که به کار من نمی آید.
راهی که به نظرم رسید جدا کردن موبایل از PDA است و تهیه یک PDA که قابلیت تلفن همراه را ندارد و قیمتش با مشخصات فنی مورد انتظارم نصف قیمت مشابه تلفن دار آن است. اکثر PocketPC های مدل HP (Ipaq سابق) چنین هستند.
اما ایراد کار این است که باید دو وسیله همراه داشته باشم.
یک راهش هم این است که الگوی مصرفم را اطلاح کنم و کلا از راه حل دیگری استفاده کنم.
اگر از شما دوستان کسی در این خصوص تجربه و یا اطلاعاتی دارد و یا شناختی از قابلیتهای وسایل مختلف دارید(بخصوص انواع فاقد قابلیت تلفن همراه) که میتواند مرا کمک کند ممنون میشوم راهنمای کنید. (سایتهایشان را دیده ام. دنبال تجربه ایرانیان میگردم(


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

بعد از آنکه یکی از شرکتهای رقیب (اسمش را میگذاریم شرکت ایکس) اقدام به آغاز جنگ قیمتها نمود بر خلاف روال گذشته برخی از رقبای قوی آنها به نوعی قوای متفقین را بر علیه آن شرکت شکل داده اند.
یکی از انگیزه های اصلی آنان مبارزه و حذف برخورداری شرکت ایکس از برخی حمایتهای انحصاری در کاغذ است که سالها از آن بهره میبرده است.
ماجرا از این قرار است که شرکت مادر که محصولاتش را به صورت رول به بازار عرضه میکند، محصولات تولید و نهایی شده را به نرخی در اختیار شرکت ایکس قرار میداد که قیمت فروشش به بازار با قیمت تمام شده شرکتهای امثال ما که از همان شرکت مادر رول میخریدیم و آنرا تبدیل به محصول نهایی میکردیم تقریبا گرانتر هم بود.
از این رو قیمت همه شرکتها کمی بالاتر از قیمت شرکت ایکس بود.
شرکت مادر از حمایتهای بازرگانی تولید داخلی در مقابل واردات برخوردار بود و لذا واردات محصولات برای رقابت با این رفتار انحصاری مقرون به صرفه نبود.
همین مسئله باعث شده بود که دمپینگ اخیر شرکت ایکس مانند بمبی عمل کند و بهانه ای باشد برای تحریم شرکت مادر به منظور تنبیه شرکت ایکس و نیز تامین تمام رولهای مورد نیاز از کانال واردات تا شاید انحصار بشکند.
برای همین هم بسیاری از شرکتهای بزرگ رقیب شرکت ایکس به صورت متفق (قوای متفقین!) تصمیم به برخورد با این رفتار را اتخاذ نموده اند.
شرکت مادر هر نوع ایجاد فرصت رقابتی بیشتر برای شرکت ایکس را تکذیب نموده است تا بازار فروشش به همین شرکتهای متفقین دچار تزلزل نشود.
به همین منظور از یک سو اقدامات قانونی در خصوص اقدام برای ایجاد بازار انحصاری و نیز دمپینگ بر علیه شرکت ایکس و شرکت مادر آغاز شده است که در آن صورت حمایتهای تعرفه ای از شرکت مادر حذف شده و واردات و یا تولید آن نوع کاغذ در داخل کشور مقرون به صرفه شده و با تعدد عرضه کنندگان تعادل در بازار شکل میگیرد.
از سویی دیگر ما هم به همراه برخی از رقبا (رقبای سابق، متفقین فعلی) اکنون توانستیم با دستیابی به منابع تامین ارزانتر کاغذ وارداتی، زودتر از بقیه قیمتهایمان را نسبت به محصولات شرکت ایکس با توجه به تمامی مزیتها و ارزشهای افزوده ای که توسط نام تجاری مان برای مشتریان ایجاد نموده ایم، تا یک سطح کاملا رقابتی کاهش دهیم. ضمن آنکه شرکت ایکس کم فروشی را نیز چاشنی فعالیت خود نموده است و این خود به ما بسیار کمک خواهد نمود تا بهتر در بازار نفوذ کنیم.
همچنین در گسترش سهم بازار و بخصوص جذب بخشهایی از سهم بازار شرکت ایکس موفقیتهای خوبی کسب نموده ایم که البته با توجه به اینکه حرکت خود را تازه آغاز نموده ایم تا حصول نتیجه مورد نظر و هدف تعیین شده زمان بیشتری نیاز خواهیم داشت ولی با توجه به سیگنالهای بازار به نظر میرسد رفتار اخیر شرکت ایکس تسهیل گر فعالیت ما باشد و زودتر از آنچه انتظار داریم اهدافمان تحقق یابد.
من خودم از اینکه ناچار شدیم به خاطر این رفتار شرکت ایکس (نماینده انحصاری شرکت مادر) اقداماتی را چه خودمان و چه به همراه سایر متفقین صورت دهیم که در اصل دود آن به چشم شرکت مادر که شرکتی ایرانی است و کارگران ایرانی از آن راه نان در می آورند خواهد رفت بسیار متاسفم.
ولی کسب و کار و دنیای رقابت، کسب و کار و دنیای رقابت است. به قولی Business is Business و من اعتقاد عمیق دارم که کسب و کار و دنیای رقابت کاملا جدی است و باید شش دانگ و بدون احساسات و سهل انگاری و سستی، گامها را حساب شده برداشت و هیچ فرصتی برای لحظه ای درنگ یا سهل انگاری وجود ندارد.
و چاره ای هم نداریم. برای بقا باید نزاع کرد. در عوض با افزایش سهم بازارمان توانایی توسعه فعالیت و ایجاد اشتغال برای عده دیگری را فراهم خواهیم نمود.

شاید خود شرکت ایکس که به نظر من قصد داشت با کاهش حاشیه سود جذابیت بازار را برای وارد کنندگان و سایر رقبای تولید کننده از بین ببرد و سهم بازار خود را افزایش دهد هرگز فکر نمیکرد با این کارش تعداد بسیاری از رقبای اصلی خود را در کنار هم قرار دهد و مجبور شود یک تنه با آنها مبارزه کند. حرکت اشتباهی که نه تنها توان رقابتی شرکت ایکس را افزایش نداد بلکه با عکس العمل سریع و متقابلی که ایجاد شده است بقا و ادامه حرکت آن را با تهدید جدی مواجه نموده است.
من فکر میکنم اکنون که با تدابیری توانسته ایم دمپینگ رقیب را خنثی کنیم، فرصت خوبی داریم تا با گسترش فعالیتهایمان به سرعت از ناامن شدن تجارت نحصولات رقیبمان به نفع خودمان که برندی خوشنام و معتبر هستیم استفاده کنیم. بر حسب اقبال سبد محصولاتمان در سال 88 پرتر و رقابتی تر است.
امیدوارم به یاری خدا همه چیز آنطور که من پیش بینی کرده ام برایم پیش بیاید و بتوانیم به سرعت در جایگاهی بالاتر از آنچه در آن قرار داشتیم قرار بگیریم.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید