مدتی بود که تمرکز فکری برای نوشتن را نداشتم.
امروز تصمیم گرفتم هر طوری که هست بنویسم.
در این مدت مشغول بررسی و مطالعه و فکر روی مدل کسب و کار جدیدی که در سر دارم بودم. دو سفر هم برای برگزاری دو دوره آموزشی دو روزه مدیریت بازاریابی و صادرات که توسط اداره بازرگانی استان بوشهر برگزار میشد به این شهر آرام رفتم و از آرامشش لذت بردم و از فرصتهای خوبی که جهت ایجاد درآمد و کار و کسب برای حداقل مردمان همان استان با بی توجهی رها شده بود ناراحت میشدم.

در این مدت فرصتهای زیادی برای صحبت با مدیران مختلف برایم ایجاد شد که در نهایت جمع بندی همه آنها به این نتیجه رسیدم که متاسفانه چقدر فرهنگ سازمانهای ما وابسته به فرهنگ مدیران ما است.
به این دلیل از کلمه فرهنگ استفاده میکنم که منظورم دقیقا فرهنگ است. هر آن چیزی که در رفتار یک سازمان مشاهده میکنیم. هر چیزی که در رفتار کارکنان مشاهده میکنیم. عکس العملها و رفتارهای مشترک همه کارکنان یک سازمان. نوع نگرشها، زوایای دید همه کارکنان و …
به این دلیل مدیرارشد تاثیر گذار است که تنها تصمیم گیرنده سازمان هم خود اوست.
هر آن چیزی که از نظر شخص مدیر سازمان به صلاح باشد خوب است و هر چیزی که او آن را بد بپندارد خوب نیست. و این مشکل در بسیاری از شرکتهای ایرانی دیده میشود.
برای همین با تغییر مدیر ارشد، کل رفتار سازمانها دچار تغییر میشوند.
در حالیکه اسلوب و چهارچوب سازمانی نیز وجود نداشته باشد دامنه تاثیر این رفتارها و فرهنگ شخصی مدیر ارشد بیشتر و بیشتر در سازمان نمایان میشود.

ولی آیا این اتفاق خوب است یا بد؟
آیا سازمان باید دارای فرهنگ خاص خودش باشد؟
یا بگذاریم فرهنگش را فرهنگ مدیرش و بعدها فرهنگ کارکنانش شکل دهند؟

به شخصه معتقدم که باید در طراحی سازمانهای کشورمان به این نکته توجه کنیم که اسلوب، منش، رفتار و خصوصیات اخلاقی سازمان ما چیست و چه باید باشد و تمامی مدیران و کارکنان مجبور به رعایت آن فرهنگ باشند.
اگر قرار است وقتی کسی درجواب سلام یکی از کارکنان ما پاسخ خاصی داد، عکس العمل همه کارکنان آموزش دیده ما بایستی یکسان باشد.

اما همان مدیر ارشدی که دارد این فرهنگ سازمان را تعریف میکند خودش کیست و صاحب چه فرهنگی میباشد؟
نکته بسیار مهمی در این میان وجود دارد که به نظر من ریشه اصلی اینکه چرا سازمانهای ما تا این حد مالک محور (واقعیتش این است که مدیران بیشتر بنگاههای اقتصادی ما مالکان آن بنگاهها هستند) هستند و فرهنگشان وابسته به فرهنگ مدیران میباشد این است که بسیاری از مدیران مالک ما با خود مدیریت غریب هستند.

فکر میکنم با من هم عقیده باشید که تاجر کالایی که بر روی برند خاصی فعالیت میکند با تاجری که همه نوع برند را در آن گروه کالا میفروشد بسیار متفاوتند. اولی مجبور است بلند مدت بیندیشد، بلند مدت عمل کند و برای همین گامهایش را خوب بشمارد. ولی دومی همه کارهایش روی اهداف کوتاه مدت استوار است.
اگر فرد دوم به خاطر منافع بیشتر، از واردات به سمت تولید حرکت کند حتما از ادبیات و فرهنگ خاصی تبعیت میکند که با فرهنگ و ادبیات نفر اول بسیار متفاوت خواهد بود و هر کدام سازمانشان را مانند خودشان بار خواهند آورد.
بسیارند سرمایه دارانی که به دلیل استفاده از برخی فرصتهای سرمایه گذاری و یا وامهای بانکی کم بهره، سرمایه شان را به تولید سوق داده اند یا به ارائه خدمات مشغولند در حالیکه نگاهشان کاملا کوتاه مدت بوده و به دنبال منافع زود بازده هستند.

این مطلب بهانه ای بود برای آغاز نوشتن. لطفا برایم بنویسید که از چه بنویسم.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

قطع شدن برق واحدهای صنعتی در اوج ساعات کار در این اوضاع و احوال هم قوز بالای قوز است.
در روزنامه امروز خواندم که وزیران محترم صنایع و نیرو به توافق رسیده اند و از واحدهای صنعتی خواسته اند فعلا تحمل کنند.
زمانی که در خوشبینانه ترین حالت حساب بانکی تان برای مخارج عادی کافی باشد و نگران پاس کردن چکها نباشید و بدهی هم بابت قسطهای وامها به بانک نداشته باشید باز مجبور هستید حقوق ماهیانه کارکنان را سر ماه واریز کنید، هزینه های ثابت برق و آب و گاز و تلفن و … حق بیمه و … را به موقع واریز کنید و اگر تاخیر داشته باشید با جریمه هایی مواجه خواهید شد. در آن صورت استانه تحمل صنایع مختلف متفاوت خواهد بود.

به قول ضرب المثل معروف اول سوزنی به خود زنید بعد جوالدوزی به دیگران.
اگر قرار است سفارشات به دلیل نبودن برق و امکان تولید که اگر کنسل نشوند(خریدار از خیر کالای ایرانی بگذرد و کالای وارد شده دپو در انبار واد کننده را ترجیح ندهد) به تعویق بیفتند دیگر چگونه میتوان از عهده سررسید پرداختها بر آمد؟

پیشنهاد تولید بعد از ساعت 10 شب هم مشکلات خودش را دارد. قطعا نرخ ساعت کار در ساعات رسمی و اضافه کاری تفاوت آشکاری دارد ضمن آنکه همه هم نمیتوانند در آن ساعت به محل کار آمده و کار کنند. بگذریم از اینکه عوارض احتمالی ناشی از کم خوابی یا بیخوابی ممکن است چه حوادثی را برای کارکنان پیش بیاورد. تصور کنید مسائل و مشکلات خانمی را که مجبور است ساعت 9 شب از منزل خارج شده و به کارخانه برود!

در هر صورت صاحبان صنایع اگر تحمل نکنند چکار میتوانند بکنند؟ نمیشود که فشاری به فشارهای جامعه افزود. مدیران صنایعی که همیشه با دلسوزی علیرغم همه مشکلات به جامعه خدمت کرده اند و چرخهای تولید و اشتغال را به حرکت در آورده اند با مشکل بی برقی هم این کار را خواهند کرد.

ولی وزیران میتوانستند به جای وعده زمین برای ساخت نیروگاه، مثلا تسهیلات مالی با نرخ ارزان را برای جبران خسارتهای واحدهای صنعتی پیشنهاد دهند. حداقل تحمل مشکلات با همدلی آسان تر است.

پیشنهاد میکنم وزارت خانه را (فقط ساختمان مرکزی مثلا) به مدت یک هفته بدون اجازه مرخصی برای کسی اجبارا از ساعت 10 شب تا صبح برگزار کنند و کارکنانشان را مجبور کنند تا در همین ساعت سر کار حاضر شده و کارهای اداری شان را انجام دهند.

این مقاله همشهری را هم بد نیست بخوانید: http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=119357


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

اولين كنفرانس مليبررسي مسايل اقتصاد ايران براي بنگاههاي اقتصادي + ارائه نتايج رتبه‌بندي شركتهاي برتر(IMI 100) و جوايز شركتهاي پيشرو

اهداف كنفرانس :
فراهم کردن زمينه­ اي براي:
تعامل سياستگذاران، مديران و پژوهشگران
ارايه نتايج تحقيقات صاحبنظران اقتصادي در خصوص شرايط اقتصادي جهان و ايران
بررسي نگرش‌هاي مطرح در خصوص شركتهاي برتر در جهان
ايجاد ارتباط منطقي بين اقتصاد كلان و اقتصاد بنگاه و ارائه راهكارهاي مناسب براي رهبري بنگاهاي اقتصادي

محورهاي كنفرانس
تحليل اقتصاد ايران و اثر آن بر بنگاههاي اقتصادي
اثرحذف يارانه‌ها بر وضعيت بنگاههاي اقتصادي
اثررتبه‌بندي بنگاههاي بزرگ كشور در شفاف‌ سازي فعاليت‌هاي اقتصادي
اثر سياست‌هاي مالي و پولي دولت و بانك مركزي بر استراتژي بنگاهها در اقتصاد ايران
تعامل مدير و محيط و بررسي تدوين استراتژي‌ها


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

یکی از دستاوردهای نمایشگاه شانزدهم صنعت چاپ تهران برای ما این بود که پتانسیلهای بیشتری برای توسعه خط محصول و توسعه محصول برایمان فراهم شد.
با توجه به تمامی مذاکراتی که با بازدید کنندگان، تولید کنندگانی که مایل بودند به عنوان پیمانکار یا تامین کننده شرکت ما فعالیت نمایند، شرکتها و افرادی که مایل بودند از محصولات فعلی ما استفاده کنند، مشتریان آتی که نیازهای آتی شان را به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در حین مذاکره بدست می آوردیم به این نتیجه رسیده ام که میتوانیم در مجموع در طی سالهای آتی در 7 گروه جدید محصول فعالیت خود را توسعه دهیم. سوای اینکه کاغذهای اداری با 5 زیر مجموعه در اصل فقط در زمره یکی از این 7 گروه محصولات قرار میگیرند بیشترین دغدغه فعلی من اولویت بندی بر اساس حاشیه های سود و سرعت رشد هر کدام از گروهها است.
در اصل هم توسعه خط محصول خواهیم داشت (مثلا وارد بازار لیبل خواهیم شد) و هم توسعه محصول (یعنی علاوه بر متنوع کردن محصولات فعلی لنواع لیبلها را برای مصرف مختلف صنعتی و خانگی عرضه خواهیم کرد).
برخی از این گروههای محصولات برای اولین بار در ایران عرضه خواهند شد. کل این گروهها و زیر گروههای مربوط به خودشان طی یک برنامه 10 ساله (در اصل 11 ساله) باید فعال شوند طوری که برخی از زیر مجموعه محصولات این گروهها در طول سال 89 و برخی سال 90 و مابقی تا سال 1400 باید به سبد محصولاتمان اضافه شوند.
گرچه هیچ بعید نیست که قبل از آن تاریخ باز هم گروههای اصلی و فرعی دیگری نیز به لیست انتظار اضافه شوند.
تقدم و تاخر ورود به بازار هر یک از این گروهها بستگی مستقیم با میزان سود آوری و از طرفی با میزان سرمایه مورد نیاز برای گردش مواد و ماشین آلات و ابزارهای کار دارد.
به نحوی که محصولات با حاشیه سود بالاتر بهتر میتوانند به شرکت کمک کنند تا گروههای محصول دیگر را نیز فعال سازد.
سرمایه در گردش از اهمیت بیشتری برخوردار است چرا که معمولا سوای ماشین آلات موادی که منتظر ورود به خط تولید هستند حدود 20% و موادی که در خط تولید هستند 5% و موادی که در انبار محصولات ساخته شده آماده ارسال هستند 30% و سرمایه ای که در فروشهای غیر نقدی انباشته شده است حدود 45 الی 50% سرمایه گردش مواد را به خود اختصاص میدهند که هر چقدر اوضاع اقتصادی خرابتر و رکود بیشتر باشد سهم بیشتری به مورد آخر تعلق میگیرد چون قدرت خرید پایین تر می آید از طرفی همزمان تحریمها (به دلیل عدم استفاده از خریدهای غیر نقدی و مدت دار مرسوم و نیز خرید با بهای بیشتر و زمان انتظار بیشتر تا تحویل و خواب پول به دلیل نقدی بودن خرید) و فشارهای بازارهای مکاره (نیاز به تامین نمودن محصولاتی در درجه های کیفی متفاوت به منظور حفظ سهم بازار و حذف رقبایی که با کیفیت بسیار پایین امنیت بازار را به خطر می اندازند) سرمایه بیشتری را نیز به مواد اولیه سوق خواهد داد.

تحقق این کار یک برون سپاری بسیار دقیق و حساب شده خواهد بود که رادان تحریر را به عنوان لایسنسور (شرکت صاحب علامت تجاری و تکنولوژی تولید) در کنار دهها تامین کننده ای قرار خواهد داد که از اختلاف سطح مدیریت و توان تولیدی بسیار متفاوتی برخوردارند و از طرفی در هر یک از این گروهها در مقابل دهها رقیبی قرار خواهد داد که از اختلاف توان تولید و رقابت متفاوتی برخوردارند.
ورود به بازار این گروه از محصولات خود به ابزارهای مدیریتی بسیاری نیاز دارد که ما را در مدیریت تقاضا، مدیریت بازار و مدیریت تامین کنندگان حتی مدیریت تولید (چون ممکن است برای حذف برخی رقبا آنها را جذب کنیم) یاری کند

موازی با آن به فکر صادرات و حتی تولید خارج از مرز هم هستم. نه اینکه به یکباره به آن بپردازم بلکه منظورم این است که با عمق بیشتری به جمع آوری اطلاعات بازار و اطلاعات نحوه سرمایه گذاری ها و … در خصوص تولید خارج از مرز نیز خواهم پرداخت تا آرام آرام با صادرات از طریق ایجاد نمایندگی به سرمایه گذاری مستقیم برسیم.

طرح اصلی من بر این اصل استوار است. بقیه اش با خداست که امیدوارم خودشان مثل همیشه عنایت و لطفشان را شامل حالمان کنند تا خیلی زودتر و کم دردسرتر و جلوتر از آنچه میخواستیم پیش برویم

پ.ن.: متاسفانه رفتار مودبانه و دلسوزانه برخی از کارکنان مونث ما خارج از ظرفیت مدیر یکی از تامین کنندگان (وحتی شاید مدیران یا کارکنان سایر تامین کنندگان) بوده است تا جایی که به خودش حق داده است بعد از به سنگ خوردن تیر پیشنهاد همکاری و استفاده از توانایی های شغلی این بار پیشنهاد بی شرمانه اش را مطرح کند. بدون توجه به جایگاه ارتباط شغلی اش با من.
غافل از اینکه پرسنل ما از قبل در این خصوص آموزش دیده اند که حدود را چگونه برای هر کسی مشخص کنند. البته آموزشهای ما بیشتر از باب جاسوسی اطلاعات بوده است نه مسائل اینچنین که تجربه تلخ ولی به موقعی برای شرکت ما بود. متاسفانه ظرفیت همه افراد یکی نیست و این موضوع اصلا به پوزیشن و جایگاه سازمانی افراد نیز مربوط نیست.
ظاهرا در برون سپاری ها (حداقل برای مدل خودم) باید فصل مدیریت روابط شغلی را نیز بگنجانیم تا مدلم کاملتر شده و کارکنان شرکتها نیز بتوانند رفتارها و روابط تامین کنندگان را اداره کنند.
گرچه این موضوع به خوبی حل شد ولی برایم ناراحت کننده بود که کسی به خودش اجازه داده با کارکنان من بخصوص بدون ترس از اینکه شاید موضوع به گوش من برسد چنین رفتار گستاخانه ای داشته باشد. حالا باز جاسوسی اطلاعات برای من منطقی تر و قابل قبول تر است.
به هر حال هنجارهای اجتماعی خواهی نخواهی محیطهای کاری را تحت تاثیر قرار میدهند و ما نمیتوانیم به همه یاد بدهیم که روابط پرسنل یا تمامی طرفهای تجاری شرکت محدود و تعریف شده است و اصولا بحث کار جداست.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

راستش این عنوان رو از خودم اختراع کردم. دیدم این روزها خیلی چیزها عنوان نرم رو یدک میکشند من هم برای اینکه از غافله عقب نمونم و بگم که کاملا آپدیت! هستم این کلمه رو استفاده کردم.
البته اگر نوشته ام را دنبال کنید میبینید که چندان هم بی ربط نیست.
جدای از اینکه چه مشکلاتی سر راه صادرات تولیدات کشورمان وجود دارد و اصولا همت دولت برای برطرف کردن موانع و تبدیل شعار به عمل چقدر جدی است و … بنگاههای اقتصادی و تولیدی در تمامی بخشهای صنعت و کشاورزی و معدن چه وضعیتی دارند و … به نظر من یکی از اصلی ترین راههایی که میبایستی به منظور فراهم نمودن توسعه صادرات صنعتی کشور طی نمود راه افزایش صادرات فرهنگی است. شما بخوانیدش صادرات نرم.
سرمایه غنی که ما داریم و ژاپنی ها و کره ای ها و مالزایی ها و … نداشتند اما ترکیه داشت گرچه کمرنگ تر از مال ما بود.
تمدن غنی چندین هزار ساله ایران (حداقل آثارش را اگر بتوانیم حفظ کنیم و به یغما نرود)، موسیقی اصیل ایران، طبیعت بکر (البته جدای از مسائل سوداگرانی که به جان طبیعت افتاده اند) و مردمانی مهربان با تنوع قومی فوق العاده زیبا و آثار شگفت انگیز باستانی و … اندوخته ها و سرمایه های اصلی هستند که هنوز به نظر من برای شناختن و شناساندن آن کیلومترها راه باید رفت.
هنر زبان مشترکی است که جدای از مرز زبانها و فرهنگها بر دل انسانها نفوذ میکند و همه آنرا درک میکنند.
به نظر من برای اینکه کالای ایرانی مقبول افتد، سوای مباحث مدیریتی که باید کیفیتها را ارتقا داد (کیفیت محصول و فرهنگ تولید و …) و تولید را اقتصادی کرد و اقتصادی تولید کرد (هر دو مهم هستند و با هم تفاوت دارند) و … باید بستر لازم برای پذیرش کالای ایرانی فراهم شود.
این بستر سوای مناسبات سیاسی و اقتصادی دولتها (که بسیار بسیار مهم است)، بستر ارتباط فرهنگی بین ملتهاست.
باید با موسیقی ایرانی، فیلمهای ایرانی، نقاشی ایرانی و کلا هنر ایرانی با مردمان جهان گفتگو کرد. باید این امکان فراهم شده و توسعه یابد که اهل هنر فعالیتهایشان را جهانی کنند و آثارشان به رخ همه مردم جهان کشیده شود و به موازات آن فراهم نمودن بستر رشد صنعت توریسم سرعت یابد (البته از نوع غیر دولتی آن. توریسم از جنس مردم است نه دولتها) تا مردم بیایند و بروند و ارتباط نزدیک رو در رو افزایش یابد.
(کاهش تصدی دولت در تمامی امور بخصوص اقتصاد و تجارت هم که نقل و نبات همه مجالس است و ظاهرا آب هم از آب تکان نمیخورد بسیار اهمیت دارد.)
جدای همه اینها ورزش و حرفه ای شدن آن نیز کم اهمیت تر از هنر نیست. قهرمان شدن تیمهای ورزشی ایرانی در تعداد بیشتری از رشته های ورزشی و حرفه ای شدن ورزش ایران بسیار تاثیر گذار است.
آنوقت است که دیگر نگاه ها به ایرانی جماعت دیگر هرگز نمیتواند نگاه تروریستی باشد. وقتی روح لطیف ایرانی دمیده شده در هنر، دلنواز همه عالمیان شود تاثیری که در ذهنها و دلها ایجاد میکند میتواند مقبولیت کالای ساخت همین مردم و فرهنگ را نیز به راحتی افزایش دهد.
سوای از بحث خوب یا بد بودن جدایی دین و سیاست، هرچقدر جامعه ما قدرت جذب و پذیرش دیگران را داشته باشد و مردمان با ادیان مختلف بتوانند به طور برابر و بدون تمایز از تمامی حقوق یکدیگر برخوردار باشند محیط جامعه ما بازتر و بین المللی تر خواهد بود که نتیجه آن افزایش محبوبیت بین المللی است.
به طور خلاصه اگر بخواهم بنویسم باید عرض کنم که فرهنگ و هنر به عنوان اصلی ترین کانال ارتباطی مردم میتواند تاثیر بسیار زیادی در فراهم کردن بستر حضور کالاهای ایرانی فراهم آورد. کالاهای مردمانی که به خاطر احساسات لطیفشان چنین هنرمند هستند.
چنین مردمانی دوست داشتنی بوده و کالاهای این افراد هم قاعدتا خوب و مناسب است (یعنی تقلب و کم فروشی و افت کیفیت و … را هر گز تجربه نمیکنید).

بگذریم از اینکه ندانسته عمل کردنها و قرار گرفتن “تخصص” در درجه پایینتری نسبت به شرایط دیگر فردی باعث شده است که افراد غیر حرفه ای که فقط پول و رانت داشتند و یک شبه تاجر شدند و چه بلاهایی که بر سر اعتبار کالای ایرانی در بازارهای جهانی نیاوردند و چه واحدهای تولیدی که به خاطر واردات غلط هنوز به تعطیلی کشانده نمیشوند
به نظر من تصویر امروز اقتصاد بین المللی ما انعکاسی است از تصویر هنر و ورزش ما و اگر تصمیم به بین المللی شدن و حضور موفق جهانی برای صنعت ایران گرفته شود باید به این عرصه ها توجه ویژه ای شود.
فعلا بروم و ببینم با این همه چک برگشتی تجار معتبری که کلی خودشان طلب کار هستند چه باید بکنم. ظاهرا این بار رکود تورمی اقتصاد ما از نوع دیگری است. رکود در اقتصاد که با تورم مطالبات لاوصول و مشکوک الوصول همراه است. اگر هم بابت افت ارزش پول تقاضای پول بیشتری از بدهکارانی که ماهها پرداختشان عقب افتاده است را بکنیم نزول خوار میشویم و حرام است.

تجربه مدیریتی(همان تروک است. نمیدانم به فارسی چه بنامم): آیا میدانستید که اگر بخواهید مالیات خودتان را قسطی بپردازید برای اقساط پرداختی سود تعلق میگیرد و سودش را هم (قبلا میگفتند بهره یا نزول) متناسب با مبلغ اقساط به ازای هر ماه محاسبه کرده و از شما دریافت میکنند؟ راستی در بانکداری اسلامی به آن چه میگویند؟ ربا؟ سود؟


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

کسادی بازار تقریبا یک ماهی هست که شدت یافته. همه اینها در حالی است که بهای تمام شده همچنان به خاطر افزایش بهای عوامل تولید در حال افزایش است و رکود در فروش نیز هزینه های سربار را افزایش میدهد و از آن طرف هم بازار مکاره دارد رشد میکند و کم فروشی و تقلب و … تنها راه حلی است که برای بقای برخی شرکتها دیده میشود.
واقعیت این است که این بازار مکاره ها فقط زمانی که رکود ایجاد میشود رونق میابند چرا که در زمان رونق اقتصادی هر کسی اگر برسد سفارشات مشتریان خودش را به موقع تامین کند هنر کرده است و فقط در زمان رکود است که برای قاپیدن لقمه ای نان هر چیزی را به جای گنجشک رنگ میکنند تا به اسم قناری بفروشند. مخصوصا شرکتهایی که درگیر وامهای بانکی با نرخهای سود مناسب (برای بانکها البته) شده باشند که بیشتر در گیر این مسائل هستند.
ولی بالطبع موج عکس العمل این شرکتها گریبان ما را هم در بازار میگیرد تا جائیکه حتی برخی از مشتریان از ما میخواهند تا ماهم کم بفروشیم ولی به همان قیمت ارزان بدهیم.
حالا درست است که بازاریابی به ما میگوید خواسته مشتری را باید تامین کنیم ولی ما که نمیتوانیم در بسته 1000 عددی 850 عدد بگذاریم و به قیمت 1000 عددی بفروشیم؟ اینجا بحث اعتبار و شهرت نام تجاری پیش می آید که یا باید با یک نام تجاری در پیت و البته خارجی (شبه خارجی) جنس بنجل را با تعداد کمتر عرضه کرد (کاری که دیگران هم میکند) که این روزها شیرین هم فروش میرود! یا باید بسوزیم و بسازیم و از اعتبار نام تجاریمان پاسداری کنیم.
به نظر من دومی گرچه در کوتاه مدت برایمان هزینه دارد ولی در بلند مدت و به شرطی که خوب اطلاع رسانی کنیم به نفع ما خواهد بود. حالا این وضع کی میخواهد تغییر کند خود جای بحث دارد. فعلا که داریم میریم جلو هرچند کندتر از برنامه.

با توجه به اینکه چند روزی تا پایان مهلت تسلیم اظهار نامه مالیات ارزش افزوده باقی نمانده اولین اظهارنامه خودمان را تسلیم کردیم.
تشکیلات جدایی است و اینطور که معلوم است یکسری ممیز مالیاتی جداگانه ای برای خود دارد و دردسرهای جداگانه ای.
در همین مدت هم از حوزه مالیات بر درآمد شرکتمان دو رقم به ما اعلام کرده اند با نام دو شرکت که مشتریانمان هستند. بعد از ما خواسته اند در سال 86 بگردیم و پیدا کنیم که طی کدامین فاکتورها رقم اعلام شده آنها را دقیقا اعلام کرده ایم.
از شانس بد ما این دو شرکت از مشتریان خوب ما هستند و تعداد فاکتورهای طول سال آنها زیاد است. حالا ما باید یک به یک و اگر نشد دو به دو و اگر نشد سه به سه و … این فاکتورها را باهم جمع کرده تا ببنیم بالاخره رقمی که آنها اعلام کرده اند با جمع کدامیک از این فاکتورها جور در می آید!! انگار که ما بیکاریم. با ناراحتی و کمی عصبانیت در اعتراض خواستم که حداقل شما که چنین رقمی را ارائه میکنید بفرمایید که از کدام فاکتورها به آن رسیده اید تا من اسنادش را ارئه کنم که متاسفانه خود ممیز مالیاتی هم فقط به برگه ای که به دستش داده اند استناد میکند و هیچ نمیداند.

حالا این جای خود بحث ایران کد هم که جای خود دارد. با توجه به اینکه قبلا برای محصولاتمان ایران کد گرفته بودیم برای کاغذهای کاربن لس هم مدتها بود که درخواست ایران کد داده بودیم. بالاخره کدها را برای کاغذهای رول و بند کاربن لس صادر کردند ولی دیدیم که جلوی اسم آنها خورده است کاغذ چاپگر!
اعتراض کردیم و پیگیر شدیم تا اینکه بالاخره رسیدیم به اینجا که میگویند حتما باید جلوی اسم آنها بنویسیم کاغذ کاربن دار!هر چقدر اصرار کردیم که کاغذ کاربن لس درست است که عملکردش شبیه به کاغذ کاربن دار است ولی کلا تفاوت خیلی زیادی با کاغذ کاربن دار دارد و اصلا از کربن برای انعکاس مطالب استفاده نمیشود و حتی تعرفه های گمرکی متفاوتی دارند نشد که نشد تا اینکه از این بحث خسته کننده کلافه شدیم و گفتم هر چه دوست دارید خودتان تعریف کنید! هنوز هم منتظریم که تعریف کنند.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

یکی از اشکالاتی که در من وجود دارد این است که وقتی روی موضوعی متمرکز میشوم بخصوص روی توسعه محصول یا سرویسی و به سراغ بنچ مارکینگ میروم تا ببینم دیگران بخصوص برترینهای صنایع مختلف در این خصوص چه رفتاری داشته اند، ذهنم پر از ایده های جدیدی میشود که خودشان برای خودشان کلی کار جنبی دارند تا عملی و اجرایی شوند.
گرچهه کلا نظریات مختلفی وجود دارد که توسعه خط محصول را بسیار پر ریسک میدانند و حتی توصیه نمیکنند ولی به نظر من توسعه خط محصول شریان حیاتی شرکتهاست.
اگر شرکتی نتواند خط محصولش را توسعه بدهد محکوم به فنا است.
کسانی که توسعه خط محصول را محکوم میکنند اعتقاد دارند شرکت با موفقیت شدنش تخم شکستش را میکارد و وقتی در کاری سود میکند میرود سراغ محصولاتی که هیچ سودی برایش ایجاد نمیکنند که هیچ بلکه منابعش را هم هدر میدهند و بهتر است شرکتها به جای فکر کردن برای راضی نمودن همه (که به نظرشان در نهایت به ناراضی کردن همه منجر میشود) بیایند و فقط در یک زمینه خاص حرفه ای شوند.
عبارت آخر جمله را من هم قبول دارم ولی معتقدم یک شرکت برای اینکه بتواند ریسکهای کسب و کاری خودش را به واسطه تغییرات محیطی و سلیقه ای و نیازها و … چابک نگه دارد باید بتواند به نیازهای جدید پاسخ دهد و یکی از بهترین راه حلها برای این منظور توسعه خط محصول است. چرا که چه بسا یکی از محصولات توسعه یافته بعدها جایگزین محصول اصلی شده و تامین کننده اصلی منابع مالی و سهم فروش شرکت شود.

با همه اینها مشکلی که الان با آن مواجه هستم این هستش که وقتی در این دریا شنا میکنم و شاخ و برگهای زیادی را میبینم که از چشمها دور مانده اند به دلیل محدودیتهای تامین مالی یا باید آنرا بگذارم کنار و بیخیالش شوم تا زمانی که منابع مالی برای به جریان انداختن آن را بدست آورم(که حالا ممکن است در آن زمان این ایده دیگر نو نباشد یا به درد نخورد و یا اینکه باز هم به درد بخورد) و یا اینکه با همین امکانات به سراغش بروم.
دومی را کلا خودم هم قبول ندارم. یعنی به نظرم کار ضعیف بخصوص در مرحله معرفی محصول جدید و تحریک نیازها به سمت آن و یا معرفی محصول به نیازهای موجود بسیار هزینه بر است و اگر ضعیف اجرا شود هم جذاب نخواهد بود و هم رشدش متوقف میشود.
منابع مالی هم که به این راحتی نیست. خود تامین مالی از بانکها داستانی دارد که بماند و از آن مهمتر نرخ سودی است که بانکها مطالبه میکنند. در این روزگار و اوضاع و احوال کسب و کارها سخت میشود ریسک چنین تعهداتی را پذیرفت.

پس یا باید خودم با منابع فعلی و کاستن از منابع دیگر محصولات به سراغ ارائه محصول جدید بروم که خودش مخاطراتی را به همراه دارد و یا اینکه تا فراهم شدن امکانات تولید و معرفی محصول جدید صبر کنم. شما اگر جای من بودید چه میکردید؟

به هر حال در این مهلت سعی میکنم در خصوص محصولاتی که ایده هایش به ذهنم رسیده بیشتر وبیشتر مطالعه کنم تا جزئیات بیشتری برایم آشکار گردد.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

کار کارخانه کاغذهای کاربن لس به دلیل حساسیتهایی که من به واسطه تجربه یا مطالعه یا هر چیز دیگری که اسمش را بگذاریم دارم مرا برخلاف آنکه قرار بود فقط مدیریت بازار را به انجام برسانم و درگیر مسائل تولید نشوم، درگیر نظم دهی به تمامی پروسه های تولید و تبدیل کاغذ در کارخانه شیراز نموده است و مجبور شده ام جزئیات بیشتری را برای مدیریت کارخانه تعریف نمایم و ابزارهای کنترلی را تدارک ببینم. این هم از خاصیت بازاریابی است که دایره آن تمامی بخشهای یک سازمان را جهت هم نوایی برای نواختن سازی که به گوش مشتری خوش بیاید را شامل میشود.
خود این چند سطر یعنی دنیایی کار بیشتر. دریایی منابع که باید مطالعه میکردم و از دل آنها چیزهایی را یاد میگرفتم و به کار میبستم.
خوشبختانه علیرغم اینکه ناچار بودم در این دو سه ماه اخیر فقط 5 ساعت در شبانه روز بخوابم و استراحت کنم ولی به نتایج بسیار خوبی دست یافته ام که علاوه بر آنکه هیچ خستگی بر تنم نمانده است بلکه امیدوارم به یاری خداوند متعال بتوانم حاصل زحمات را در ماههای آتی برداشت نمایم.
اگر همه چیز آنطوری که من تصور میکنم پیش برود بی شک در زمینه کاغذهای کاربن لس نام تجاری مان در آینده نزدیک به خوشنام ترین و با کیفیت ترین نام تجاری در کاغذهای کاربن لس منطقه تبدیل خواهد شد. البته به شرطی که بتوانیم در بازار منطقه نیز حضور داشته باشیم وگرنه مجبوریم علیرغم اینکه کیفیتمان در منطقه شماره یک خواهد بود فقط در بازار کشورمان فعالیت نماییم.
در زمینه تولید کاغذهای کامپیوتر نیز گامهای جدید بزرگتری برداشته ایم و برنامه های بزرگتری نیز در سر دارم که فقط امیدوارم بتوانم برنامه ها را به خوبی پیش ببرم.
خودم از سخت کوشی خودم خوشم می اید و از اینکه کارهای بزرگی را به خوبی پیش میبرم راضی هستم. به هر حال واقعیت این است که امروز در شرایطی پیشتاز هستیم و بنچ مارک میشویم که برخی از دنباله روهای ما به مراتب از توانایی و امکانات بهتری نسبت به ما برخوردار هستند که نتوانسته اند به خوبی با مهره هایشان بازی کنند. من فکر میکنم دلیل این اتفاق این بوده است که به مراتب و بیش از دیگران نسبت به شناخت و بررسی دائمی منابع و امکاناتمان و برنامه ریزی برای آنها و ارزیابی مستمر آنها بخصوص توجه به جزئیات حساسیت داشته ام.
به قول یکی از نزدیکان انگار گره کور کارهایمان امسال باز شده است و بر خلاف سالهای گذشته اتفاقات خوب یکی پس از دیگری برایمان پیش می آید (بزنم به تخته)
برنامه های قبلی که اواخر سال قبل و اوایل امسال به آنها اشاره نموده بودم به دلیل دست تنها بودنم کند ولی خیلی خوب پیش میرود. هرچند کند پیش رفته ام ولی گامها اساسی و ریشه ای است و برداشت از آنها انشاا… سالها تداوم خواهد داشت. برخی از اقداماتی که در سر دارم در صورت پیاده سازی به صورت انفجاری عمل خواهد نمود که برای کنترل آن مجبور هستم صبور باشم تا توانایی های شرکتم افزایش یابد و بعد اقدامات مربوط به اجرای آنها را آغاز نمایم. نمیخواهم بیش از توانمان باری را بردارم که فردا خدای ناکرده نتوانم پیامدهایش را جبران کنم.

اواخر هفته قبلی به دعوت یکی از دوستانم که مسئولیت هدایت سکان بازاریابی یکی از شرکتهای موفق را بر عهده گرفته است یک سخنرانی دو ساعته داشتم در خصوص تفکر سیستمی و نقش آن در بازرایابی و همچنین بررسی های مثالهایی از بازاریابی دیجیتال.
مطالبی که به آنها پرداختم حاوی نکات بسیار ریز و اصطلاحا تروکهای رهبری بود که واقعا میطلبید ساعتها در خصوص یکایک آنها با مثالهای عینی بیشتری به صورت تعامل دوطرفه پرداخته شود ولی متاسفانه وقت تنگ بود و برنامه من هم یک سخنرانی بود و نمیشد انتظار زیادی از آن داشت.
ولی از آنجائیکه نکاتی که ارائه شد از نظر خودم نکات بسیار ریز و ظریفی بودند که صرفا جهت ایجاد یک تلنگر در ذهن و نگرش مدیران عامل و مدیران فروش و بازاریابی به منظور رساندن پیام کلی اینکه باید جور دیگر نگاه کرد تنظیم شده بودند بی مناسبت ندانستم که آنرا از طریق وبلاگ در اختیارتان قرار دهم.
گرچه با تماشای آنها مطالب زیادی ممکن است منتقل نشود و توضیحات جانبی هر اسلاید بسیار ضروری میباشند و واقعا همانطور که گفتم این توضیحات هر کدام به بحثهای مفصلی نیاز دارند ولی به هر حال کاچی بهتر از هیچی.
این فایل را میتوانید از داخل باکس فایلخانه در ستون دوم وبلاگم دریافت نمایید.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

به لطف آقای دکتر آزادی که مسئولیت خانه مدیران را بر عهده دارند از من دعوت شده است تا دوره آموزش حرفه ای بازاریابی دیجیتال را که قرار است ظرف مدت 6 ساعت در بعد از ظهر روز سه شنبه 22 دی ماه در خانه مدیران برگزار شود تدریس نمایم.
این دوره اولین دوره رسمی بازاریابی دیجیتال است که در کشور برگزار خواهد شد و خوشحالم که اولین آنرا در سازمان مدیریت صنعتی برگزار میکنم

در آگهی این دوره هدف از برگزاری آنرا چنین عنوان نموده ام که:

اینترنت، موبایل و سایر ابزارهای دنیای دیجیتال هر روز بیشتر از قبل و با سرعت بسیار زیاد و در عین حال بی سر و صدا بر روی جنبه های مختلفی از زندگی روزمره انسانها تاثیر گذار بوده اند و انسان اجتماعی به واسطه شبکه های مجازی اجتماعی بیش از گذشته توانسته است در سراسر دنیا و فارغ از هر نوع مسافت جغرافیایی یا فاصله های تعریف شده بشری با افرادی که به هر نوعی در هر زمینه ای دارای وجوه مشترک میباشند ارتباط برقرار نموده و در اجتماعات محتلف مشارکت نماید. به طوری که امروزه هر فردی که به یکی از ابزارهای ارتباطی اینترنتی دسترسی داشته باشد خود به مانند یک رسانه پویا عمل نموده و میتواند اظهار نظرهای خود در مورد عملکرد هر محصول یا خدمت و یا وقایع و رخدادهای پیرامون خود را حتی قبل از رسانه های متعارف به سمع و نظر میلیونها نفر در سراسر جهان برساند.
با توجه به اهمیت اثبات شده Word of Mouth یا تبلیغات دهان به دهان، تبدیل شدن هر فرد به یک رسانه، پارادایم جدیدی را در بازاریابی به نام بازاریابی از درون (inbound marketing) شکل داده است که بنگاههای اقتصادی را همزمان با چالشها و فرصتهای جدیدی در امر بازاریابی و فروش مواجه مینماید طوری که امروزه بازاریابی دیجیتال به عنوان اصلی ترین ابزار در پارادایم جدید میرود که به دپارتمان مهمی با ترکیبی از مسئولیتهای مدیریت بازاریابی و مدیریت روابط عمومی تبدیل شده و مدیریت نام تجاری بیش از گذشته فعالیتهای اصلی سازمان و زیر مجموعه های آن را جهت بخشد.
مديران و كارشناسان واحدهاي مختلف خصوصا بازاریابی و روابط عمومی، طي شركت در این برنامه با مثالهای متعدد جاری، پارادایم جدید ناشی از حضور ابزارهای دیجیتال که تاثیرات بسیاری در دنیای فروش و بازاریابی و بخصوص مدیریت نام تجاری و مدیریت ارتباط با مشتری ایجاد نموده است آشنا میگردند تا بتوانند جایگاه نام تجاری خود را بیش از پیش ارتقا بخشند.

پ.ن.: تاریخ برگزاری این دوره به 29 دی ماه تغییر یافته است. برای ثبت نام میتوانید با خانه مدیران سازمان مدیریت صنعتی تماس بگیرید 22043005 – www.imi.ir

پ.ن.2:امروز ظهر همکلاسان دختر دبستانی ام به خاطر دستور العمل جدید غمگین و برخی نیز با چشمانی اشک آلود به خانه برگشته بودند. قضیه هم از این قرار است که در مدرسه به آنها گفته اند اگر هر کسی کیف یا جلد دفتر یا یکی از لوازم تحریرش تصویری از دختری با موهای طلایی داشته باشد و با خودش به مدرسه بیاورد آنرا به سطل آشغال می اندازیم!! یا آنرا نیاورید مدرسه و یا اگر بیاورید باید موهایش را ماژیک سیاه کنید تا دیده نشود.
دختر بچه ها هم که علاقه خاصی به عروسکها و تصاویر این دختران موطلایی دارند(باربی و سیندرلا و …) ناراحت بودند که مجبورند از آنها جدا شوند. خانواده ها هم معترض بودند که با این هزینه های سنگین زندگی چگونه از عهده هزینه مجدد برای تهیه یک سری دیگر لوازم تحریر بر بیایند.

پ.ن.3: ظاهرا اختلافات مجلس و دولت هم بر سر پولی که با هدفمند کردن یارنه ها در جیب دولت میماند حل شد و با ایجاد شرکتی که امیدوارم سهامدارانش مردم باشند این مسئله هم به خوبی و خوشی حل شد.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

نمایشگاه دوسالانه کاغذ دبی (که از سال آینده سالانه خواهد شد) در طول هفته قبل دائر بود.
دو سال قبل در اولین نمایشگاه کاغذ در دبی حضور داشتم.
تفاوت دو نمایشگاه بسیار مشهود بود.
خبری از شرکتهای فعال اروپایی و آمریکایی نبود. جای آنها را آسیایی ها بخصوص در صنعت دستمال کاغذی گرفته بودند.
هدف من بیشتر دنبال کردن فعالیت برخی رقبای اصلی در منطقه و بررسی زمینه های حضور بود که متاسفانه در خود نمایشگاه چیز زیادی دستگیرم نشد.
البته برای من جای بسیار خوشوقتی بود که بسیاری از شرکت کنندگان این نمایشگاه را در سایز بسیار کوچکتری از شرکت خودمان و بخصوص پتانسل نهفته در محصولاتمان یافتم.

در تماسهایی که با وارد کنندگان کاغذ و فروشندگان عمده و خرده کاغذ داشتم دریافتم که تورم کشورمان (چه نقطه ای حساب کنید چه مطابق روال همیشگی) کار دست تولید کنندگان ایرانی داده در نتیجه در شرایطی که محصولات ایرانی با تورمی حدود 20% مواجه شده اند یعنی اینکه وارد کننده ای که قصد خرید از ایران را داشته باشد نمیتواند به خریدش با قیمت قبلی ادامه دهد و صادر کننده ایرانی ناچار است یا این افزایش بهای تمام شده را از در حاشیه سود خود لحاظ کند و به ضرر یا با سود بسیار اندک کار را به امید روزهای خوش آینده تداوم بخشد و یا اینکه از خیر صادراتش بگذرد.در کنار آن بحران اقتصادی را که در قیمت کاغذ تاثیر داشته است را نیز باید در نظر گرفت.
در حالیکه همه ما به خوبی آگاهیم که صادرات یعنی حضور در بازار و اصلا به معنی ارسال چند واحد کالا به کشوری دیگر نیست و حضور مستمر شرط اصلی برای کسب سهم بازار میباشد و یکی از شروط حضور در بازار برقراری شرایط ثابت در کیفیت و قیمت و شرایط فروش میباشد. با این وجود در صورتیکه نتوان به تداوم فرایند صادرات جهت کسب سهم بازار خوش بین بود حضور کوتاه مدت به هیچ عنوان نمیتواند هزینه های گزاف ترویج فروش در بازار مقصد جهت کسب سهم بازار برای برند ایرانی را توجیح نماید.
گزینه حضور در بازار بدون نام تجاری هم با توجه به افزایش هزینه های بهای تمام شده به خودی خود منتفی است چرا که از پشتیبانی مشتریان وفادار به یک نام تجاری نیز خبری نبوده و طول عمر صادرات یک محصول بسیار کوتاه تر خواهد بود.
با توجه به اینکه قصد حضور در نمایشگاه کاغذ و چاپ کشورهای اکو را هم داریم فعلا هر نوع تصمیمی در خصوص حضور بین المللی نام تجاری مان از مبدا ایران را به بعد موکول میکنم.

در وبلاگ استاد عزیزم جناب آقای درگی نگرانی ایشان از وضعیت سمینارهای بازاریابی را خواندم.
سالها پیش مشابه همین نگرانی که البته بعد ها دیدیم به جا هم بود را در سمینارها و کنفرانسهای مدیریت کیفیت داشتیم.
در آن زمان مدیران بنگاههای ایرانی تصور میکردند مشکلشان در کیفیت محصولات است و دنبال راههای بودند تا بهره وری را افزایش داده و با افزایش راندمان و کاهش ضایعات محصولات به مراتب مرغوبتری را تولید کنند تا بلکه بتوانند به مردم بگویند که “جنس ایرانی بخر”
ظاهرا در دو سه سال اخیر این نگرانی بعد از آنکه تیرها به سنگ خورد و از آن مدینه فاضلی که تصور میرفت گره کار بنگاههای اقتصادی کشور را باز خواهد نمود و دربهای صادرات باز خواهد شد نیز خبری نیست و مشکلات نه تنها پابرجاست بلکه گرهی بر گره های قبلی نیز افزوده شده است، اینک نوبت سمینارهای فروش و بازاریابی است چرا که تصور غالب بر این است که حتی بهترین کالا اگر خوب بازاریابی نشود نیز نمیتواند منافع شرکت را تامین نماید و روز به روز بر رونق کلاسها و دوره های و سمینارهای فروش و بازاریابی افزوده میشود و به نظر من این رونق تا دو سه سال بعد نیز پابرجا خواهد بود. اما واقعا مشکل بنگاههای اقتصادی در عدم شناخت مسائل فروش و بازاریابی خلاصه نمیشود.
این سمینارها از آنجائیکه با کمال تاسف مطالب جذاب و جدیدی را به گوش مدیران بنگاههای اقتصادی کشورمان میرساند (همانگونه که مباحث مدیریت کیفیت و تعالی و … این جذابیتها را داشت) ولی از آنجائیکه حجم و تنوع مطالب بسیاری را در مدت زمان کوتاهی بدون آنکه این مباحث در سازمانها نهادینه شود را به سازمان منتقل میکند قطعا بعد از مدت کوتاه چون اثرات فوری مورد انتظار مدیران را ایجاد نخواهد کرد به زونکنی در کنار زونکن مباحث مدیریت کیفیت منتقل خواهد شد و این تب فروکش خواهد کرد.
به نظر من گرچه این موضوع به خودی خود تاسف بار است ولی باید به آن هم خوش بینانه نگریست چرا که هر چقدر هم سطح معلومات (با سوادش هنوز کاری نداریم) مدیران ارشد بنگاهها اقتصادی کشورمان بالاتر رود از آنجائیکه بسیار با بنگاههای تراز متوسط دنیا فاصله داریم باز هم کم است و جای خوشوقتی است که لااقل به هانه تب و مد هم که شده باب مباحثی باز شده و چالشی در نزد مدیران کشور حتی پیش خودشان هم که شده باز شود.
برای همین جای نگرانی نیست.
اگر فضا و بستر بین المللی شدن صنایع ایران فراهم شود خود به خود این مباحث کاربردی تر شده و از حالت مد و تب موضوع خارج میگردند و بنگاهها آن موقع است که بر اساس نیاز واقعی خودشان به دنبال به کار گرفتن این مباحث در حوزه عمل بنگاه اقتصادی خودشان خواهند بود.

امروز بعد از برگشتنم به تهران و احساس تاسفی که معمولا بعد از برگشت از سفرهای خارج و مشاهده تفاوت در نظم جاری در جامعه خودمان با دیگران به من دست میدهد، تیتر حذف سلسله های پادشاهی ایران از کتب تاریخ مدارس روزنامه همشهری واقعا مرا دچار شوک زدگی کرد.
اگر دوست داشتید این مطلب راهم بخوانید.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید