همه کیفیت را دوست دارند
به هر حال امروزه دیگر کیفیت به مفهوم مرغوبیت نیست.
عوامل بسیار زیادی باید در کار باشند تا در خصوص کیفیت محصولی نظر مثبتی ابراز شود.
حالا فرقی نمیکنداین محصول کالا باشد یا خدمت
نکته مهمی که قصد دارم به آن بپردازم در مسئولیت اجتماعی شرکتها و از آن مهمتر مدیران شرکتها نهفته است
مدیران شرکتها میبایستی توجه کافی به کیفیت زندگی در سازمان خود داشته باشند.
بله دقیقا منظورم کیفیت زندگی در سازمان است. برای اینکه بیشترین و بهترین ساعات عمر کارکنان در داخل سازمانشان میگذرد تا در بین خانواده.
مدیران سازمانها باید توجه کافی داشته باشند که ساعاتی که کارکنان در سازمان سپری میکنند چقدر در طول زندگی آنها موثر است وهر چقدر کیفیت این لحظات بالاتر باشد علاوه بر تاثیر مستقیم در رضایت شغلی در وفاداری مشتریان نیز بینهایت موثر است.
نکته اصلی این موضوع در آنجا نهفته شده است که کارکنان پس از سپری شدن ساعت کاری شان به اجتماع بر میگردند.
در بین راه با افراد جامعه در تماس هستند، همدیگر را میبینند و بر هم اثر گذاشته و ازهم متاثر میشوند.
سپس به داخل خانواده رفته و بر اعضای خانواده خود تاثیر میگذارند.
این تاثیرها عمدتا جنبه روانی دارد.
چه تاثیر مستقیم و چه تاثیر غیر مستقیم روانی بر یکایک افراد خانواده مهم و قابل توجه است.
افراد خانواده خود در یک سیکل بزرگتر یک به یک بر روی افراد جامعه تاثیر میگذارند و رفتار اجتماعی را شکل میدهند.
در حالیکه مدیران سازمانها و موسسات گوناگون نقش عمده ای در تاثیر گذاری بر رفتار و حالتهای روحی و روانی جامعه از طریق کارکنانشان داشته اند.
کیفیت زندگی دیگر محدود به زندگی فردی نیست.
امرزوه کیفیت زندگی از نوع سازمانی آن به مراتب پر اهمیت تر از کیفیت زندگی فردی میباشد.

شما چطور توانسته اید کیفیت زندگی در سازمانتان را بهبود بخشید؟
اگر این بعد را فراموش کرده اید خوب در موردش فکر کنید و هم اکنون برای بهبود آن برنامه ریزی کنید


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

واقعا حیرت انگیز است که بشر توانسته آزمایشی چنین عظیم را انجام دهد.
به راستی که جانشین پروردگار هستیم.
صادق روزبهی متن خوبی در این خصوص تنظیم کرده که توصیه میکنم مطالعه کنید. این روزها همه جا از آن حرف میزنند.

ظاهرا روز به روز با جنس زن مشکلمان بیشتر میشود. یا به عبارتی معکوس روز به روز تحریک پذیری مردان ایرانی بیشتر میشود. چه با دیدن سیمای یک زن حتی در تلوزیون و حتی با پوشش کامل از نوع اسلامی آن و چه با رنگ قرمز و سفید.
وقتی با خودم فکر میکنم از سطح تفکرات جاری در بین مردم و تفکرات حاکم بر جامعه اندوهگین میشوم.
به نظرم برخی به اشتباه آنرا به دولت و حکومت ارتباط میدهند چرا که همه اینها از ماست که بر ماست. به هر حال صاحبان این تفکرات که اکنون تصمیم گیری میکنند و با تصمیماتشان جو فرهنگی و اجتماعی را تعیین میکنند که از سیاره دیگر یا کشور دیگری نیامده اند. همشهری و هم ولایتی و هم وطن ما هستند.
تا وقتی خود مردم نخواهند پیشرفت کنند (ابعاد اجتماعی بیشتر مد نظرم است) تغییری رخ نخواهد داد. هنوز خیلی مانده که حتی نیمه شب نتوانیم به خودمان اجازه دهیم چراغ قرمزی را رد کنیم یا فقط به زور قانون حفظ ظاهر کنیم.
واقعا حیف خودمان است. حیف ایرانی است.
بسیاری از هموطنان در این ایام قرآن خوانی میکنند. کاش آنرا به فارسی بخوانند و کاش بر مفاهیم آن تعمق کنند.
غرق در تظاهر شده ایم. دودش هم دارد به چشم خودمان میرود.
واقعا حیف است که زیستن، زمان و فرصت زندگی را به سرعت از ما بگیرد
مشکلات ما بیش از آنکه اقتصادی و سیاسی باشد فرهنگی و اجتماعی است.
توجه ها پرت است چه عمدی چه سهوی


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

در هر پوزیشنی یا کسب و کاری که هستید سعی کنید بهترین باشید.
فرقی نمیکند در حال حاضر مشغول چه کاری هستید. اصلا علاقه ای به این کار دارید یا خیر.
به نظرم واقعا نباید به این موضوع توجه کنید.
تمام حواس خود را متمرکز کنید.
بروید روی کارتان مطالعه کنید. ببینید چگونه میتوان در این کار بهترین بود.
حتی اگر کار شما نظافت کف ساختمان باشد با چنان شور و علاقه و دقتی این کار را انجام دهید که کف همه ساختمان برق بزند
این برق نشانه پشتکار شماست و همان برق، نگاهها را به سمت شما بر میگرداند.
این افراد شاخص میشوند و حتما رشد میکنند.
سعی کنید در کارتان شماره یک باشید
حرفه ای کسی است که تمام فکر و ذکرش در همین کار است و به قول خودمان “این کاره است”.
فرق آدم حرفه ای با ادم غیر حرفه ای فقط در مهارتهای کاری نیست. اخلاق و منش و خصوصیات انسانی متعالی تری هم باید داشته باشید. ادم حرفه ای با حرف دیگران به اصطلاح نمیرقصد. کمی روی مسائل مختلف و مشکلاتی که پیش آمده است با صبر و تامل تصمیم گیری کنید. هر رفتاری در شان یک حرفه ای نیست. بگذارید دیگران شما را الگو قرار دهند. برای این کار چاره ای ندارید جز افزایش دانش خود.
فراموش نکنید که شما همواره نیازمند یادگیری هستید. سعی کنید از همه کس در همه زمان یاد بگیرید. “ادب از که آموختی از بی ادبان” را که یادتان هست. از رفتارهای بد دیگران هم به عنوان فرصت یادگیری بهره ببرید


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

عکس یک خانواده 5 نفره از سال 1976 تا 2007
به نظر من ایده جالبی است.

برای مشاهده عکس در سایز بزرگتر روی آن کلیک کنید


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

نمیدانم تا به حال فرصتی پیش آمده است که کارخانه ای را از نزدیک ببینید یا نه.
ماشین آلات مختلفی که مشغول به کار هستند و برای انجام کار جاری تنظیماتی روی آنها صورت گرفته است.
در نظر بگیرید که وقتی برق قطع میشود چقدر ضایعات و کالای نیمه ساخته معیوب روی هر دستگاه باقی میماند؟
تا بیایی دوباره مواد ناقص آسیب دیده را از دستگاه خارج کنی و دستگاه دوباره تنظیم شود و … حتی در برخی دستگاهها ماشین باید تا درجه خاصی گرم شود و آماده شود و … کلی زمان صرف میشود.
فکر میکنید چقدر هزینه روی دست شرکتها باقی میگذارد؟
مشاغلی نظیر دندانپزشکان و … هم که مستقیما سر و کارشان با برق است بسیار زیادند.
اصلا فرض کنیم من نوعی فردی علاف و بیکار هستم. آیا دولت قبول میکند قبض برقم را یکروز دیرتر پرداخت کنم؟ اگر تاخیر کنم و به تعهدم عمل نکنم برقم قطع نمیشود؟
چند پست قبل تر خواندید که اداره آب بابت تجدید قرارداد!! از ما چند میلیون پول گرفت.
این سوال برایم مطرح شده است که من نوعی علاف و بیکار مگر مشترک برق نیستم؟ وقتی برق قطع میشود آیا اداره برق نباید متعهد به جبران خسارت ناشی از عدم ارائه سرویس مناسب باشد؟
ظاهرا تعهد دولت کمتر از مردم است چرا که ما متعهدیم حتما سر موقع پول قبض برق را بپردازیم ولی دولت تعهدی ندارد سرویس خوبی بدهد و اعتراض هم به جایی نمیرسد.
حال اگر فرض کنیم در این میان من شغلی داشته باشم که با قطع برق نتوانم کارم را انجام دهم چه کسی زیان ساعات بی برقی با به عبارتی بی کاری مرا جبران خواهد کرد؟
آیا باید برای کاری 8 ساعته که به علت قطع دو ساعته برق معادل 6 ساعت کار کرده ام به اندازه هزینه های 8 ساعت کاری سازمان هزینه های محصول را محاسبه کنم و به مردم اجحاف کنم؟
به هر حال حقوق پرسنل و اجاره محل که کاری به برق ندارند.
بگذریم از اینکه قطع و وصل برق ممکن است چه صدماتی به وسائل برقی همین شرکتها یا حتی منازل وارد کند.
البته هم بحث قطع برق این روزها در جریان است و هم بیچاره وزارت نیرو دیوارش کوتاه بود که من در موردش نوشتم. خود شما صدها سازمان (راستی چرا اینقدر سازمان داریم؟) دیگر را میتوانید نام ببرید که تعهد زیادی در متولیان آنها نسبت به مردم احساس نمیشود.

ظاهرا فیلتر شدن وبلاگم مرتفع شده است. البته اگر این بار به خاطر این پست فیلترش نکنند..

برای حسن ختام بد نیست آمارهایی که جناب آقای عاقلی درج نموده اند را مطالعه کنید.
و صد البته حیف است که این یادداشت بسیار جالب جناب آقای امیراحمدی عزیز را نخوانید
ضمنا این لینکهای اشتراکی که در زیر پستها اضافه شده اند کاری است از وبلاگ وب 3 که در اینجا از راهنمایی های ایشان تشکر میکنم. علیرغم اینکه قالب وبلاگم کلاسیک است ولی کدهای ایشان برای بلاگر جدید است برخی از لینکها ممکن است درست کار نکنند که قبلا تارفع کامل آنها از شما عزیزان پوزش میخواهم


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

گاس هيدينگ مربي هلندي تيم ملي روسيه، تيم ملي كشورش هلند را در بازي هاي قهرماني اروپا شكست داد.
برخي به او لقب خائن داده اند.
به نظر شما اگر باعث ميشد روسيه ميباخت خائن نبود؟
در هر صورت به او لقب خائن تعلق ميگرفت.
حرفه اي شدن و رفتار حرفه اي داشتن واقعا سخت است.

با خودم فكر ميكردم اگر با مولينكس باعث ميشدم مثلا پارس خزر در بازار عقب رانده شود خائن بودم؟

شتاب پيش از شناخت و درنگ پس از آگاهي نشانه ضعف و ناداني است. علي (ع)

راستي آيا اگر كس ديگري اين جمله را ميگفت عميقا به آن مي انديشيديم؟
يعني عقلمان به چشممان است؟

پ.ن: راستي انگار وبلاگم در سپنتا فيلتر شده است. با پارس ان لاين توانستم وارد شوم. لطفا اگر شما هم اينجا را فيلتر شده ديديد به من خبر دهيد


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

روزنامه همشهری سه شنبه 21 خرداد 87 در صفحه 4 بخشهایی از گزارش بانک جهانی را به شرح زیر نقل کرده بود:

“بر اساس گزارش رتبه بندی جهانی طرح سهولت کسب و کارایران در سال 2008 در میان 148 کشور رتبه 135 را دارد.
در رتبه بندی جهانی سهولت کسب و کار که از سوی نهاد کسب و کار وابسته به بانک جهانی منتشر میشود رتبه ایران در 3 سال اخیر بهبود نیافته است. بر اساس این گزارش که از 5 سال پیش تهیه و منتشر می شود، امسال رتبه ایران در مجموع ارزیابی ها کاهش یافته که این ناشی از بهبود شرایط کسب و کار در دیگر کشورهاست. (با بر عکس!) در این گزارش اقتصاد کشورها در شاخصهای مختلفی از جمله آغاز یک کسب و کار، سهولت دریافت مجوز و ثبت، مقررات نیروی کار، ثبت مالکیت، دریافت اعتبار، حمایت از سرمایه گذاران، میزان و نحوه دریافت مالیات، سهولت صادرات و واردات، نافذ بودن قراردادها و آماده بودن زیر بناها و پایان دادن به کسب و کار بررسی و بر این اساس رتبه بندی میشود. بر اساس گزارش این موسسه در 3 سال اخیر رتبه ایران به دلیل بهبود شرایط کسب و کار کشورهای مورد بررسی و افزایش تعداد کشورهایی که قابل ارزیابی هستند کاهش یافته و بهبودی در فضای کسب و کار در کشور حاصل نشده است.
ایران در سال 2005 دررتبه 108، در سال 2006 در رتبه 113 و در سال 2007 در رتبه 119 قرار داشته که این رتبه در سال 2008 در میان 148 کشور 16 رتبه کاهش یافته است. بر اساس این گزارش در زمینه سهولت شروع کسب و کار کشورمان رتبهه 77 و در زمینه سهولت کسب مجوز رتبه کشورمان 146 اعلام شده است. در مورد مقررات کار این رتبه در کشورمان 141 و سهولت ثبت مالکیت شرکت 143 برآورد شده است. این گزارش در مورد سهولت کسب اعتبار از بانکها رتبه ایران را 68 و میزان حمای از سرمایه گزاران را 158 اعلام کرده است.
در این گزارش در خصوص سهولت فعالیتهای اقتصادی در بین کشورهای آسیایی، سنگاپور رتبه اول و عراق رتبه 141 را دارد.

اگر دوست داشتید این لینکها را هم ببینید:
http://siteresources.worldbank.org/ICPINT/Resources/ICP_final-results.pdf
این جا و این جا را هم ببینید

در همان روزنامه هم خواندم که وزیر نفت اطلاع دقیقی از برنامه های جدید بنزین نداشته و اظهار کرده که خودش بعدا مطلع شده است!!
از آن جالب تر خبری بود که در صفحه اول همان روزنامه در تاریخ چهارشنبه 22 خرداد 87 چاپ شده بود که وزیر بازرگانی از مردم خواسته است اگر کسی جنسی را گران خریده است برود از فروشنده بقیه پولش را پس بگیرد و اگر نداد شکایت کند!!


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

شاید عجیب به نظر برسد ولی اینطور که معلوم است مدل کسب و کار Business model ایران سل فعالیت در عرضه خدمات تلفن همراه نیست.
به نظر من بیشتر یک نوع فعالیت در لاتاری و بلیط بخت آزمایی است.
با این تفاوت که به جای قرعه کشی روزانه در دوره های بلند مدت تری این قرعه کشی صورت میگیرد که علاوه بر آنکه برای خریدار شبهه ایجاد نشود که آیا واقعا بلیط بخت آزمایی خریده است یا نه، چون یک سیم کارت هم برای خریدار این بلیط بخت آزمایی فراهم شده است، خریدار همچین هم بازنده به حساب نمی آید و از نتیجه ناراضی نخواهد شد.

یک گام اساسی برای کارکنان شرکت برداشتم که هنوز نهایی نشده است. فرصتی را برای کارکنان فراهم کردم که بتوانند محصولات شرکت را با بالاترین تخفیفی که شرکت میتواند به مناسبتهای مختلف ارائه نماید فراهم نمایند. قبلا این تخفیف کمتر بود ضمن آنکه محدودیت تعداد استفاده وجود داشت. من آن محدودیت تعداد دفعات استفاده را نیز تقلیل دادم.
گام دیگری که برایشان برخواهم داشت و تاکنون در شرکت کسی به آن فکر نکرده است ایجاد فرصت فروش اقساطی محصولات برای کارکنان شرکت است.
صحبتش را کرده ام و فقط مانده است تا به صورت دستور رسمی شود.
بروکراسی به شدت وحشتناک است. سیستمهای مکانیزه ای را دارند تهیه نصب و آماده میکنند. نگرانم روشهای غلط فعلی را مکانیزه بکنند. ظاهرا قبل از من مکانیزه کردن کارها آغاز شده است و من به شدت نگرانم که کارهای غلط را مکانیزه کنند. و این اتفاق دارد می افتد.

بعد از چند ماه معطلی امروز استاد راهنمای پایان نامه ام، آنرا تحویلم داد.
همانطور که قبلا اشاره کرده بودم موضوع پایان نامه من ارائه مدلی برای برون سپاری فعالیتها بود.
استاد محترم از کار من بسیار تعریف کرد و از من خواست که حتما خلاصه ای از آن را به انگلیسی تهیه کنم و در یکی از کنفرانسهای بین المللی خارج از کشور تحت عنوان “مدل مجاهدی برای برون سپاری” معرفی کنم. دوره آموزشی اش را هم که آماده نموده ام.
خودم البته قصد داشتم به صورت کتاب آنرا ارائه کنم. البته این کار را هم خواهم کرد. چون تقریبا بخش عمده اش آماده است.
شاید با کتاب جدید روشهای قیمت گذاری با هم چاپ کردم. کتاب جدید قیمت گذاری را تا تمام میکنم زاویه دیگری برایم روشن میشود که مجبور میشوم باز هم کاملترش کنم. با این ترافیک فکری کار جدید هم که فکر کنم نور علی نور شود و این کتاب حالا حالاها کامل نشود.
تا یک زمان مشخص برای تکمیلش تهیه نکنم تمام شدنی نخواهد بود.

در دانشگاه سعادتی نصیبم شد و با یکی از همکلاسان خوبم جناب اکبریان دیداری تازه کردیم.
جمله خوبی گفت که فکر کردم لازم است اینجا برای شما نیز بنویسم. میگفت با توجه به اینکه تاکنون اندیشه هایم را آزادانه پرواز داده ام و موفق نیز بوده ام مراقب باشم تا مانند پرنده ای که در چهار دیواری محبوس است و خودش را به درب و دیوار میکوبد، با مواجه شدن با بن بستهایی که در کار جدید بر اثر تفکر مدیریتی حاکم با آن مواجه خواهم شد شهامتم را از دست ندهم و از بال زدن و پرواز کردن خسته نشده و نترسم.
نگرانی اش از این بابت بود که دست و بال اندیشه هایم بسته شود و منفعل شوم.
از او و همه دوستانی که نگران توانایی های اندکم هستند بینهایت سپاسگزارم


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

“در طول زندگيم هيچگاه از کساني که با نظر من موافق بودند چيزي نياموختم ” مالرو

چقدر از خواندن اظهارات دوست عزیزم جناب صفرزاده لذت بردم. جهت اطلاع عزیزان خواننده من و ایشان ارتباط نزدیکی با یکدیگر داریم و همواره چیزهای زیادی برای یاد دادن به یکدیگر داشته ایم و از مصاحبت با هم من یکی که لذت می برده ام.
یکی از مشخصه بیشتر کسانی که از نزدیک با من در ارتباط هستند حس وطن دوستی و عشق به عمران و آبادانی این مرز و بوم است. به خوبی این امواج را در لابلای نوشته های ایشان میتوانید حس کنید.
در پاسخ به فرمایش ایشان که فرمودند چه میشد اگر در تبریز یا مناطق محروم آن کارخانه ای افتتاح میکردم، سوای از بحث اینکه اصولا در جایابی کارخانه باید چه پارامترهایی را لحاظ کرد و یا اینکه برای احداث کارخانه ای که مثلا تبریز برای احداثش مناسب است پی چه مشکلاتی را با توجه به فضای کسب و کار فعلی که در ادامه به آنها اشاره خواهم نمود را باید به تن مالید بماند. ولی همین را عرض کنم که سالها قبل و پیش از انقلاب بزرگوارانی اتفاقا در همان شهر تبریز و باز اتفاقا با همین انگیزه هایی که برخی را مثال زدید کارخانه های ماشین سازی تبریز، تراکتورسازی تبریز، ایدم، پمپیران و … و صدها واحد تولیدی سبک در صنایع مختلف را راه اندازی نمودند. ولی نکته اینجاست که فضای کسب و کار امروز برای تولید کننده و سرمایه گذاری برای تولید با فضای کسب و کار 35 سال پیش و حتی با فضای کسب و کار 5 سال پیش (نمیگویم 2 سال پیش که ربطی به سیاستهای دولت جدید پیدا نکند) بسیار متفاوت است.

به نظر من نباید با این موضوع احساسی برخورد کنم و بهتر است حداقل در سطح دانش و معلومات اندک خودم کمی کارشناسانه تر این مسئله را مطالعه کنم. که البته از مدتها پیشتر که تصمیمم برای پیوستن به تیم مدیریتی بزرگتر جدی تر شد آغاز نموده بودم.

در راستای کسب اطلاعات و شناخت فضای پیرامون سازمانی که همکاری ام را با آنها آغاز نموده ام مطالعاتی را انجام دادم که در این میان اجازه میخواهم بخشهایی از مطالب جلد دوم مجموعه مقالات راهبردی صنایع ایران را که اسفند 85 و توسط خود وزارت صنایع به منظور دسترسی عام منتشر شده است را نقل نمایم. شاید لازم نباشد دلیل استفاده از نقل قول یک از یک منبع دولتی را اشاره نمایم:

“… آنچه مسلم است فضای کنونی، فضای حمایت از پژوهشگران و صنعتگران نیست. در نتیجه نمیتوان به روند آتی سرمایه گذاری در بخش صنعت با دید صادرات خوش بین بود. در شرایطی که رشد سرمایه گذاری و فعالیت صنعت مد نظر باشد لازم است تا امکانات و تسهیلات و امتیازهای اقتصادی هدف دار به این بخش سوق پیدا کند…

… ساختارهای کامل و علمی قانون گذاری هنوز شکل نگرفته اند و از این رو مسئولان، قانون گذاران، برنامه ریزان و دست اندرکاران امر صادرات، در بخشهای دولتی و خصوصی نمیتوانند در فضایی شفاف و عالمانه تصمیم سازی کنندو شرایط ایجاد تحول و اصلاحات را در چارچوب قوانین و مقررات موثر، کلیدی و راهگشا فراهم سازند. از این رو بسیاری از قوانین و مقررات که با هدف تسهیل و حمایت از تولیدات داخلی و … شکل گرفته اند پس از مدت کوتاهی مانع از ایجاد فضای رقابتی و رشد شرکتها و موسسات شده اند و از سوی دیگر تغییر پی در پی قوانین و مقررات، شرایط بیرونی متغیری را ایجاد کرده که امکان برنامه ریزی میان مدت و بلند مدت را از صادرکنندگان گرفته است…

… آنچه در ایران مانع بزرگی برای رقابت تولیدات کشور استف هزینه های تمام شده می باشدکه به لحاظ افزایش مستمر بهای نهاده های تولید (دستمزد کارکنان، خدمات مورد نیاز مانند آب، برق، حمل و نقل و …) و نیز هزینه های سربار (مالیات و عوارض گوناگون و …) هر ساله 20 تا 30 درصد بر قیمت تمام شده محصولات می افزاید. در شرایطی که رقابت فشرده در بازارهای جهانی در نهایت رشد 2 تا 3 درصدی قیمت را به دنبال دارند، با یک محاسبه ساده، مشخص میگردد که توان رقابت تولیدات ایرانی همواره رو به نزول است و چه بسا کالاهایی که با کیفیت و بسته بندی مناسب به لحاظ قیمت قادر به رقابت در بازارهای خارجی نیستند…”

مجموعه مطالعات راهبردی صنایع ایران – 2 ، مرکز آموزش و تحقیقات صنعتی ایران ، زیر نظر طرح تحقیقات صنعتی، آموزش و اطلاع رسانی (وزارت صنایع و معادن)، تهران ، اسفند 1385

همچنین ویژه نامه مجله صنعت چاپ نیز مصاحبه ای با مدیر عامل یکی از چاپخانه های بزرگ کشور تحت عنوان “آواز دهل از دور شنیدن خوش است” را که آمارهای جالبی نیز ارائه داده بودند را به چاپ رسانده بود که توجه شما را به آن جلب میکنم:

من اینها را ننوشتم که ناامیدتان کنم. بلکه نوشتم که کمی حال و حوای فضای کسب و کار بیشتر برایتان ملموس شود. اتفاقا اینها نشان میدهند که این مملکت چقدر نیاز به کار و برنامه ریزی دارد. اما نه برنامه ریزی من نوعی. بلکه برنامه ریزی برای فراهم نمودن بستر.
در مدیریت سازمانهایی که من و شما تعداد معدودی از آنها را با توجه به محدودیت فرصت و طول عمر کار حرفه ای مان در مشاوره های مختلف از نزدیک مشاهده نموده ایم به خوبی واقف هستیم که هرگز یکی از کارکنان نمیتواند بدون تغییر نظر مدیر ارشد، سیاستها و بستر و فضای کسب و کار حاکم بر داخل سازمان را تغییر دهد.
رهبری سازمان یکی از وظایفش تغییر در فضای جاری به منظور فراهم نمودن فرصت رشد و بالندگی و خود شکوفایی یکایک کادر و پرسنل خود در همه زمینه های فعالیت سازمان میباشد.
ضمن آنکه به نظر بنده مدیریت قبل از آنکه یک شغل باشد یک حرفه است. من اگر واقعا خودم را مدیر بنامم باید حرفه ای به این موضوع نگاه کنم و احساساتم را کنترل کنم. اینکه دوست دارم این کار را بکنم یا دوست ندارم آن کار را بکنم مسئله نیست. مسئله این است که به عنوان یک مدیر وظیفه دارم در هر سازمان و هر قسمتی از هر سازمان که فعالیت میکنم سازمان را به اهدافش برسانم.
البته نباید فراموش کرد که کسی در زندگی حرفه ای خودش خطوط قرمز و حد و حدودی را برای خودش تعریف میکند. مثلا علیرغم همه جملات بالا من شاید هیچ وقت قبول نکنم که مدیر فروش یک باند مواد مخدر شوم. یا مدیر فروش محصولاتی مانند سلاح و …!
این خطوط قرمز متفاوتند. همانطور که کم نیستند مدیران ایرانی که در راس شرکتهای بزرگ چند ملیتی و با فعالیت بین المللی اتفاقا در خارج از مرزهای ایران فعالیت میکنند و هیچ تاثیری نیز در میزان GDP ایران ایجاد نمیکنند. خب خطوط قرمز آنها در ان محدوده را پوشش میدهد. خود من هیچ بدم نمی آید که روزی رهبری یکی از بزرگترین شرکتهای فعال در مثلا لوازم خانگی را بر عهده بگیرم. حتی در خارج از مرزهای ایران.
به هر حال برای رشد همانقدر که آب و غذا نیاز است، به بستر مناسب نیز نیاز است و من این بستر را در شرکت خودم و با توجه به محدودیتهایی که در توانایی های مالی با آن مواجه هستم (چون فقط سرمایه شخصی خودم درگیر است بدون هیچ کمک مالی خارج از خودم) و استفاده از وامهای بانکی با نرخهایی که هیچ تناسبی با نرخهای تورم ندارند هرگز در دو دو تا چهارتای من توجیه نشده است (گرچه هستند کسانی که از وامهایی برای خرید مواد اولیه جهت خرید ملک و املاک و زمین استفاده کرده اند و خیلی بیش از سودی که تبدیل آن مواد به دست می آوردند اکنون پس انداز نموده اند) و لذا تنها راه رشد توانایی های مدیریتی خودم را فعالیت در مجموعه ای بزرگتر و پیوستن به یک تیم مدیریتی دیدم که حداقل در داخل مرزهای وطنم فعالیت دارد و مالیاتش نصیب خزانه این کشور میشود و GDP اش را هم افزایش میدهد.
برای رشد و حرفه ای تر شدن به نظر من بهترین فرصت رشد یافتن و حضور در محیط بزرگتر است. بخصوص اگر فضای سازمان بین المللی نیز باشد.
فکر میکنم مشابه این سوال را قبلا از برخی از بازیکنان فوتبالی که در تیم فوتبال خارجی بودند و قرار بود مقابل تیمی از ایران بازی کنند نیز پرسیده اند.
اینطور به نظرم میرسد که این وال نیز رنگ و بویی مشابه همان سوال را دارد.
به نظر من تعریف حرفه ای بودن شاید پاسخ مناسبی برای این سوال باشد و من که البته ادعای حرفه ای بودن ندارم، برای حرفه ای شدنم نیاز به رشد بیشتر را احساس میکنم.

در خصوص JV شدن مسائل بیش از اینهایی است که اشاره کردم. شاید در فرصتی دیگر به آن بپردازم

مطلب طولانی شد. از این بایت پوزش میطلبم و بی صبرانه منتظر اظهار نظرهای شما عزیزان هستم. چقدر یافتن عنوان برای این پست برایم سخت بود!

راستی تا یادم نرفته دامنه اینترنتی کلینیک برادرم را نیز ثبت کردیم. کار طراحی سایت به زودی آغاز میگردد و از طریق آدرس www.mojahedimeddent.com در دسترس خواهد بود


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

قبل از هر چیزی اجازه میخواهم تا از بزرگوارانی که با ایمیل و کامنت یا پیام کوتاه و تلفن و … سال نو را به من تبریک گفتند تشکر کنم و از عزیزانی که به دلیل مشکلی که ظاهرا توسط برخی سرویس دهندگان اینترنت در سیستم کامنت گذاری وبلاگم برایشان پیش می آید پوزش بطلبم.

ایام عید بهانه خوبی است تا به دیدار دوستان قدیمی دورانهای مختلف بروم. در سفری که به تبریز داشتم (که هنوز ادامه دارد) رشد مهاجرت مردم از شهرها و روستاهای آذربایجان به تبریز اولین چیزی بود که توجهم را جلب میکرد. مدتها بود که به تبریز نرفته بودم و این باعث میشد که تغییرات بیشتر به چشم بخورند. متاسفانه با توجه به تفاوت لهجه تبریزی ها با بقیه آذری زبانها به نظرم میرسید که آن آماری که میگفتند 97 درصد اهالی تبریز غیر تبریزی شده اند اکنون به مرز 99.99 درصد نزدیک شده باشد. طوری که حتی لهجه تبریزی من برای دیگر شنوندگان خنده دار بود!!!
حیف آن تبریزی که من در آن بزرگ شدم و خاطراتم در آن شکل گرفته است.
دلم برای آن تبریز تنگ شده است. آن مردم. با آن منش ها و آدابی که امروز کمتر میتوانم در این شهر آنها را ببینم.
یکی از میهمانانی که همراه ما میهمان صاحب خانه بود وقتی در خانه مشروطیت که امروز به عنوان موزه باز سازی شده و برای بازدید میهمانان شهر آماده شده است اسناد مختلف مربوط به دوره انقلاب مشروطیت و سرداران تبریز باقر خان و ستار خان را خوانده بود بسیار متعجب شده بود و از اینکه قبلا در مورد تبریز با تحقیر صحبت میکرده شرمسار بود.
با خودم و در دل خودم برای وضعی که امروز در تبریز شاهد بودم بسیار متاثر شدم.
راست میگویند.
تبریز بدون خونریزی توسط روستائیان فتح شده است.

همین سیل مهاجرت نیاز به اسکان را بیشتر کرده و ساخت و ساز با سرعت حیرت آوری رشد نموده است. انگار که دارند تبریز را از نو میسازند.
از طرفی تورم در نرخ مسکن بسیار چشمگیر است.
سال قبل آپارتمان 70 متری که 25-26 میلیون تومان قیمت داشت امروز بالای 90 میلیون تومان قیمت دارد.
کدام کسب و کاری را سراغ دارید که ظرف یکسال چنین سودی ایجاد کند؟
به نظرم رشد و تداوم این روند یک حسن میتواند داشته باشد و آن اینکه سود این کار از سود قاچاق هم بالاتر برود و کم کم بازار قاچاق کالا راکد شود!!!
راستش بعید میدانم حتی قاچاق کالا نیز تا این حد سود آور باشد.
تازه حسن سرمایه گذاری در مسکن این است که استرسهای مختلف را هم نداری. کافی است مفت مفت بگردی و رشد قیمت زمین به هر حال همه چیز را جبران خواهد نمود.
گفتم قاچاق یادم افتاد بنویسم که حواسم در این سفر به بازار لوازم خانگی منطقه هم بود. متوجه شدم از طریق شهر بانه که شهری مرزی با کردستان عراق است انواع کالاها با نرخهای بسیار ارزان وارد میشوند. تقریبا نصف قیمت.
البته اخیرا به خاطر درگیری ترکیه با کردهای عراق ظاهرا نرخهای این بازار کمی افزایش پیدا کرده است ولی اختلاف قیمت باز آنقدر جذاب است که حتی خرده فروشها هم ترجیح میدهند از آن طریق ویترینهایشان را پر کنند.
البته هر چقدر هم جذاب باشد باز به اندازه مسکن سود آور نیست! بخصوص آنکه ریسک بالایی هم دارد.
بیچاره تولید کننده ایرانی. کلی سرمایه گذاری در ماشین آلات و مواد و البته مشکلات بی پایان صنایع از پرسنل و هزینه های مختلف و افزایش بهای منابع تولید گرفته تا مشکلات اقتصادی و تورم و قیمت بالای مواد اولیه نسبت به کالای ساخته شده وارداتی و حاشیه سود بسیار کمی که روز به روز مانند یخی که جلوی افتاب باشد کمتر نیز میشود و هزاران هزار مسائل درون سازمانی و رقابت برون سازمانی و … در حالیکه اگر همان سرمایه را در زمین یا مسکن سرمایه گذاری میکرد و یا حتی اگر خیلی دست و پا چلفتی بود میرفت در بانک میگذاشت به مراتب هم وضع خودش خوب بود و هم خاری در چشم دیگران نمیشد!!
افتصاد بیمار روز به روز عواقب وحشتناکش نمایانتر میشوند.
متاسفانه سال 1387 را از لحاظ اقتصادی سال خوبی نمیبینم که هیچ نگران مسائل فرهنگی مختلفی هستم که به خاطر مسئول بودن افرادی مانند آن افسر پلیسی که رسوایی اش را شنیدیم روز به روز بیشتر گریبان جوانان و آینده سازان کشور را خواهد گرفت. این نظر شخصی من است. شاید ناشی از سواد کم و اطلاعات ناقص باشد. امیدوارم افراد مطلع چنین چشم اندازی را متصور نباشند.
توکلمان بر خداست. چون پناهده ای جز او نداریم.

راستی صحبت از خدمت به کشور شد. با خودم فکر میکردم یک مدیر چگونه میتواند به وطنش خدمت کند؟ مثلا من تا دیروز مدیر یک واحد تولیدی بودم که به نظر خودم انجام درست وظیفه ام مانند عبادت بود. اما امروز که مدیر فروش یک شرکت با محصولات خارجی میشوم آیا باز هم در خدمت هم میهنانم هستم؟ باز هم دارم در راستای عمران و آبادی میهنم فعالیت میکنم؟
چگونه؟
نظر شما چیست؟ لطفا برایم بنویسید.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید